پزشکیان و شعوبیان (۳)

سفر اخیر دکتر پزشکیان در شمال و جنوب آذربایجان از اهمیت بی‌بدیلی برخوردار بود. این اهمیت جنبه‌های ویژه‌ای داشت که در این یادداشت به چند مورد از آنها تاکید می‌کنم.

۱. سفر به قره‌باغ. دکتر پزشکیان اولین رئیس جمهور ایران بود که در یک سفر رسمی به خاک قره‌باغ قدم گذاشت. گذشته از اینکه قره‌باغ قلب تاریخ فرهنگ و مدنیت آذربایجان در هر دو سوی آراز (ارس) می‌باشد، حدود چهل سال یک قلب زخمی تحت اشغال بود. در این دوران محنت، بلاهای بسیاری بر سر مردم آن آمد و عملاً تبدیل به یک ویرانه توسط اشغالگران شد. قره‌باغ دومین منطقهٔ اشغالی پس از فلسطین در جهان اسلام بود و بازپس‌گیری آن، یکی از برجسته‌ترین پیروزی‌های تاریخ آذربایجان، جهان اسلام و جهان تُرک است. متعاقب این پیروزی، پزشکیان به عنوان یک تُرک آذربایجانی و در مقام رئیس جمهور ایران در خانکندی حضور یافت. حضور پزشکیان در قره‌باغ، استقبال ویژهٔ دولت جمهوری آذربایجان و شخص الهام علی‌اف از وی و دیدارهای صمیمانه و خاص بین سه رئیس جمهور تُرک (اردوغان، پزشکیان و علی‌اف) نشانه‌های آشکاری از آغاز تغییرات عمیق در شرق میانه و ایران است. وجود یک رئیس‌جمهور تُرک آذربایجانی در راس دولت ایران، می‌تواند ایران را از بن‌بست فعلی که مسبب آن ایدئولوژی جهان‌ستیز شعوبی‌است، خارج کند. همچنین علی‌رغم تمامی تبلیغات خصمانه‌ای که در اثنای اجرای عملیات آزادسازی قره‌باغ توسط برخی از ارامنهٔ ایران و شعوبی‌ها علیه آذربایجان صورت گرفت، رئیس‌جمهور آذربایجانی ایران با حضور در قره‌باغ، اشتباه و بی‌نتیجه بودن تمامی این تبلیغات خصمانه را آشکار کرد. پزشکیان و دولت او، تغییرات ژئوپولیتیکی ایجاد شده بر اثر بازپس‌گیری قره‌باغ را پذیرفته و آن را به نفع ایران می‌دانند. همچنین خوشحالی وی به عنوان یک تُرک آذربایجانی از آزادسازی قره‌باغ، کاملاً آشکار بود.

۲. سفر به قره‌باغ آذربایجان پس از درگیری ۱۲ روزهٔ اخیر. در جریان درگیری ۱۲ روزهٔ اخیر بین ایران و اسرائیل، لابی ارامنه و شعوبی‌های تُرک‌ستیز و دشمن آذربایجان، پروپاگاندای رسانه‌ای وسیعی را علیه جمهوری آذربایجان آغاز کردند. هدف اصلی آنها از این عملیات رسانه‌ای، دست‌اندرکار معرفی کردن آذربایجان در حملات اسرائیل به ایران بود. علی‌رغم تمامی سروصدای رسانه‌ای وسیعی که در این راستا صورت گرفت، هیچ دلیل و سندی برای اثبات این ادعا ارائه نشد. اگرچه در مراحل اولیه، دولت نیز تا حدی تحت تاثیر این تبلیغات قرار گرفت اما این ادعاها از حد یک شانتاژ هماهنگ رسانه‌ای فراتر نرفت. سرانجام دکتر پزشکیان با حضور در قره‌باغ و دیدارهای پُر از صمیمیت فراتر از آداب فورمالیتهٔ دیپلوماتیک، یک مُهر بزرگ «ابطال شد» بر این تبلیغات خصمانه زد. بخش مهمی از این تبلیغات رسانه‌ای علیه جمهوری آذربایجان نیز عملیات ایذایی در جهت انحراف توجه دولت و افکار عمومی از مسیرهای اصلی نفوذ، ضمن ایجاد خصومت بین ایران و آذربایجان بود.

۳. سفر غیر رسمی پزشکیان در جنوب آذربایجان، پس از بازگشت از شمال. رئیس‌جمهور ایران پس از بازگشت به تهران، طی یک سفر غیر رسمی به شهرهای تبریز و اردبیل، در مراسم عزاداری سنتی مردم این دو شهر شرکت کرد. وی پس از اردبیل نیز به آستارا رفت. این سفر در جنوب، در پی بازگشت از شمال، سفری ویژه بود با حس و حال تکمیل کردن سفر آذربایجان. رفتن به آستارا در این سفر و تُرکی صحبت کردن در آنجا نیز تذکر این واقعیت تاریخی غیر قابل انکار بود که آستارا بخشی از آذربایجان است. جدا کردن آن از آذربایجان و الحاق آن به استان گیلان نیز با هدف امحای هویت زبانی و تاریخی- جغرافیایی آن صورت گرفته است.

۴. این سفرها و اقدامات رئیس‌جمهور در وضعیتی پساجنگ صورت می‌گیرد که خیز جدیدی برای ناسیونالیزه کردن فضای فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کشور برداشته شده است. این ناسیونالیزه کردن حوزهٔ عمومی اگر مبتنی بر «ناسیونالیسم مدنی» بود، می‌توانست هویت تمامی ایرانیان فارس و غیر فارس به‌ویژه تُرک‌ها را در بر گرفته، سبب ایجاد همبستگی سراسری در کشور شود اما متاسفانه درونمایهُ اصلی آن «ناسیونالیسم قومی»است (قوم‌گرایی پارسی) و نه‌تنها هیچ اتحادی از آن حاصل نخواهد شد، بلکه سطح جدیدی از افتراق و واگرایی ایجاد خواهد کرد. اقدامات و سفرهای اخیر رئیس‌جمهور نشانگر هم‌راستا نبودن او با این «ناسیونالیسم قومی»است. همانگونه که علت اصلی رای آوردن دکتر پزشکیان، گفتمان هویتی او بود، ذهنیت فراقومی او می‌تواند آغازگر «ناسیونالیسم مدنی» در عرصهٔ سیاست عملی ایران باشد. ناسیونالیسمی که به جای خاک‌پرستی، انسان را به صرف انسان بودن ارج می‌نهد همراه با تمامی مولفه‌های هویتی او. ناسیونالیسمی که ایرانی بودن را نه صرفاً معادل شیعه بودن ‌و فارس بودن بلکه معادل با هویت تمامی انسان‌هایی می‌داند که ایرانی هستند.

سیدمرتضی حسینی