خسته قاسیم، خنیاگر عشق و حقیقت
خسته قاسیم، خنیاگر عشق و حقیقت
محمد رضا کریمی[1]
مقاله برگزیده همایش بزرگداشت خسته قاسیم -1395
چکیده:
ادبیات آشیقی، اوج تکامل خود را در قرن دهــم هجری به انجام رساند و نهضت شاه خطائـی، زمـیـنه را برای رشـد و بالـنـدگـی این ادبـیـات فــراهـم آورد و شاعران مردمی تحت عنوان «آشیقلار» مورد حمایت قرار گرفتند. در تداوم این نهضت در سده های بعدی نیز آشیقهای بزرگی وارد عرصه شدند از جمله معروفترین آنان، خسته قاسم بود. در اشعار این شاعر والامقام می توان به وضوح تبیین اندیشه های والا و بینشهای اجتماعی، فلسفی و هنری را مشاهده کرد. در اشعار او فلسفه ی عشق و حیات الهی و نور فناناپذیر برخاسته از دنیای معنوی ترنم می گردد. میراث ادبی ـ فرهنگی وی، گنجینه ای ارزشمند برای تاریخ ادبیات آذربایجان محسوب می شود. در این مقاله با ایده های انساندوستانه ی این آشیق آشنا خواهیم شد.
کلید واژه ها: خسته قاسیم، ادبیات آشیقی، شاعر مردمی، عشق و حقیقت
خسته قاسیم یکی از پُر آوازه ترین و عالِم ترین آشیق های سرزمین ایران است. او نماینده ی واقعی هنر و ادبیات آشیقی ماست و آثار بجا نهاده از او، رمز و راز شیفتگی به حقیقت و حقانیت را برملا می سازد. آشیق های آذربایجان در طول سده های طولانی – از پگاه تاریخ تا امروز در برابر انواع زورگویی ها، استبداد مقامت کرده و مردم را علیه بی عدالتی، ظلم و تجاوز تهییج کرده اند. این خنیاگران عشق و شهامت، داستانسرایان حماسه و محبت، به دفاع از کیان ملی و اسلامی همت نهاده و از دست درازی اجنبیان بر خاک وطن، همچنین نوامیس و حقوق مردم جلوگیری کرده اند. تاریخ نشان داده است که آشیقها از همان دوران باستان در تهییج قوای ملی علیه دشمنان در اردوی آماده به جنگ ساز می زده و شعر می خوانده و در برابر تجاوزات دشمن از مردم و سرزمین خویش دفاع می کرده اند. این پروسه ی دفاع از وطن حتی در دوران معاصر – در جنگ و دفاع مقدس در برابر رژیم صدام نیز جلوه گر شد و آشیق های آذربایجان در جبهه های جنگ به تهییج رزمندگان پرداختند.
تاریخ موسیقی و ادبیات آشیقی آذربایجان بسیار کهن است و تا امروز اگر نامش از گام و باکسی و اوزان به آشیق تبدیل شده، ماهیت دینی و ملی آن هرگز تغییر نیافته است. آشیقها در تاریخ باستان، نبی، ائلچی و ریش سفید مردم، دانای ایل، سفیر صلح و آشتی بین ملت ها بوده و لحظه ای جدای از مردم نبوده اند. دایرهی معلومات آنان فراتر از هر صنف و قشر بوده و از احترام وافری هم برخوردار بوده اند. برجسته ترین سیمای این ادبیات را ما در چهره ی خسته قاسیم می بینیم. او که فقیهی سخندان، هنرمندی عالِم و خنیاگری آگاه و دانا بر شرایط زمین و زمان بوده است و اشعارش مبیّن همه ی این برجستگی ها و روشنگری هاست.
ادبیات آشیقی، اوج تکامل خود را در قرن دهــم هجری به انجام رساند و نهضت شاه خطائـی، زمـیـنه را برای رشـد و بالـنـدگـی این ادبـیـات فــراهـم آورد و شاعران مردمی تحت عنوان «آشیقلار» مورد حمایت قرار گرفتند و دهها آشیق پا به عرصه نهـــــاد که از جمله ی این شاعران میتوان آشیق قوربانی و آشیـــق امانی را نام برد. در تداوم این نهضت در سده های بعدی نیز آشیقهای بزرگی وارد عرصه شدند از آن جمله، می توان از آشیق برجستهی آذربایجان ـ خسته قاسم نام برد. در اشعار این شاعر والامقام می توان به وضوح تبیین اندیشه های والا و بینشهای اجتماعی، فلسفی و هنری را مشاهده کرد. فلسفه ی عشق و حیات الهی و نور فناناپذیر برخاسته از دنیای معنوی شاعر در بیت بیت اشعار او ترنم می گردد. میراث ادبی ـ فرهنگی وی، گنجینهای ارزشمند برای تاریخ ادبیات آذربایجان محسوب می شود.[2]
آشیق ها، این خنیاگران عشق الهی، مهارتهای چندی داشته و به امر راهنمایی مردم، دعوت به راه راست، طبابت، سِحر، موسیقی، سرودن شعر و روایت داستان می پرداختند و تقدیم قربانی به خدای آسمانها (گؤگ تانری)، روانه کردن مردگان به اعماق زمین (شرکت در مراسم دفن)، بازداشتن جنّ های شرور از شرارت، زنده نگهداشتن یاد و نام قهرمانان با سرودن داستانها (همچون داستانهای دده قورقود) از جمله وظایف آنان بوده و هر یک از این کارها، آیینهای جداگانه ای داشته است. امروز هم وظایف اوزانها در میان قزاقها و قیرقیزها و ترکان آلتائی به همان شیوه کمابیش پابرجاست. اوزان در این آیینها استغراق پیدا کرده و شعر می سراید و قوپوز می نوازد. برخی از این اشعار، قدیم ترین شکل شعر ترکی را به یادگار نهاده اند. این اشعار و داستان ها با آهنگ و صدای قوپوز خوانده می شده و تاثیرات سحرانگیزی داشته اند. این موسیقی دارای تاریخی بسیار کهن است که تحت تاثیر تمدن چین، هند و ایران ماهیت بومی یافته و ماهیت خود را نیز تا به امروز حفظ کرده است. این فرهنگ با فرهنگ اسلامی نیز هماهنگ گشته و از بین نرفته است. بی تردید نفوذ اجتماعی اوزانها و وظایف آنان بسیار عظیم بوده و گرنه نمی شد تا امروز پابرجا مانده باشند. آنان هرچند که با زمان تغییر ماهیت داده و گاه به چند شعبه تقسیم شده اند، اما تاریخ گواه است که اساس کار آنان ثابت مانده و با زمان هماهنگ شده اند. از جمله نقش آنان را می توان در زمان سلجوقیان و صفویان به مقایسه نشست و تکامل و تکوین این هنر را مشاهده کرد. می بینیم که همانگونه نیز در جنگ چالدران کمک و یاور شاه اسماعیل صفوی در تحریک و تقویت روحیه ی بنیادی اردو بوده اند.
این خنیاگران به مسایل دینی و داستانهای پیامبران و امامان دل بستند و در عین حال، به داستانهای حماسی و عشقی نیز دل دادند. آنچه از داستانهای آشیقها از زمان سلجوقیان بجا مانده، رنگ و بوی مذهبی را داراست از جمله موضوع داستان بطال یا باتتال نامه مربوط به قهرمانیهای بهادر دوران بنی امیه در جنگ با رومیان، یا داستان سالتوق بوغراخان به داستان نخستین بنیانگذار سلسله ی قاراخانیان مربوط می شود که روایات مذهبی فراوان در رابطه با او و پیامبر عظیم الشان اسلام موجود است. از همین زمان آشیقها با مسایل قهرمانی دلخوش می دارند و داستان های حماسی را می سرایند و دنبال قهرمانان می گردند. این روند تا قرن هفتم هجری در ایران مشهود است.
باید خاطر نشان سازیم که اوزانها در دوره ی سلجوقیان به دو گروه اصلی دراویش و آشیقها تقسیم شده اند. دراویش با روی آوردن به عرصه ی تصوف و طریقت، به سرودن داستانها و اشعار مذهبی روی آورده و آشیقها با حفظ نوع اشعار و داستانهایشان در شادیها و جشنهای مردمی باقی مانده اند. آشیقها بیشتر به خدمت مردم و زندگی طبیعی مردم روی آورده و آنان را در رسیدن به زندگی عادی و شادیهای زندگی کمک کرده اند، در عین حال همت خویش را در تبلیغ و رواج اعتقادات مذهبی به کار گرفته اند. هرچند که اختلافی در ماهیت کار دراویش و آشیقها موجود نیست اما یکی بیشتر در شادیها شرکت داشته و دیگری در تبلیغ شئونات مذهبی جامعه به ایفای نقش پرداخته اند. آخرین داستانی که راقم این سطور از پایان کار کوراوغلو شنیده و ضبط نموده ام نشان می دهد که کوراوغلو در انتهای کار بعد از قهرمانیها و دیدن اینکه اوضاع قهرمانی رو به وخامت گذاشته، راه چهل تنان را در پیش گرفته و به صفوف اهل تصوف می پیوندد. این داستان با وجود برخی سوآلات اساسی که وجود دارد نشان از یکی بودن ریشه ی اوزانها و دراویش دارد[3].
آشیقها به سرایش اشعار عاشقانه و حماسی دل می بندند و برخی از داستانها را زبان به زبان سروده و پر آوازه ساخته اند. جالب است بدانیم که دده قورقود در اوان ظهور اسلام به همراه غازان خان رهبر اوغوزها به حضور پیامبر گرامی شرفیاب شده و ضمن پذیرش اسلام برای تبلیغ اسلام در بین ترکان اجازه گرفته است.
تردیدی نیست که اوزانها نیز دوست می داشتند در ذکر مناقب اولیا و وصال حضرت حق راهی داشته باشند؛ لذا لقب هایی همچون "حق عاشیقی" مطرح گردید. اما می دانیم که رسیدن به چنین مقامی در دسترس همگان قرار نمی گیرد. بلکه آشیق یا اوزان می بایست انسانی پاک و منزه بوده، دارای اخلاق و حسنات شایسته گشته و مورد وثوق عامه قرار گیرد. همچنین می بایست چنان شناختی داشته باشد که حق را از باطل تشخیص دهد و همواره از جبهه ی حق دفاع نماید. در هنر و اطلاعات چنان مبرز و بارز باشد که در پاسخ هیچ سوآلی نماند. برای رسیدن به چنین مقامی می بایست ریاضتها کشید و خواب و بدِ دنیا را دید، سرد و گرم روزگار چشید و به پیش بینی اوضاع آینده نیز واقف گشت. برای رسیدن به چنین موقعیتی تلاشی همه جانبه لازم است و در هر سده شاید تنها یک اوزان به چنین موقعیتی نائل آید. او که همواره حق را از باطل تشخیص می دهد، فریب ریاکاران نمی خورد، طمع مال و منال دنیا چشمان او را کور نمی کند و از همه مهمتر در برابر ظالمان و ستمگران می ایستد و همچون قهرمانان داستانها علیه هرچه زور و ستم وریاکاریست قد علم می کند و چنین آشیقی الحق که لابق لقب "حق آشیقی" است. خسته قاسیم یکی از زبده ترین و موثق ترین آشیق های حق شمرده می شود. در بین آشیق های امروز نیز تنها چند آشیق با لقب دده شناخته می شوند که یکی از آنها، دده قاسیم است.
خسته قاسم، آشیقی تحصیل کرده، روزگار دیده و اهل فکر و اندیشه است که در ادبیات شفاهی مردم آذربایجان، جای خاصی را گرفته است. وی به سال 1081 هجری شمسی در تیکمه داش ـ 78 کیلومتری تبریز به دنیا آمد.[4] دوران کودکی را در روستای تیکمه داش گذرانده و تحصیلات سنتی را در نزد مکتب ملا به پایان برد و برای ادامه ی تحصیل به اردبیل رفته و در مسجد شیخ صفی تحصیل کرده و از همین سالها نیز به آفرینش ادبی ـ هنری پرداخته است. بعد از اتمام تحصیل در اردبیل، برای تکمیل درس فقاهت به شهر قم و سپس نجف می رود و 14 سال تمام در عتبات عالیات تحصیل کرده و سپس به موطن خویش مراجعت نموده، به راهنمایی و ارشاد مردم خویش همت گماشته است تا اینکه در سال 1157 هجری شمسی در سن 76 سالگی بدرود حیات گفت و در زادگاه خود تیکمه داش دفن گردید.[5] در سالهای اخیر مقبرهی این شاعر و آشیق والامقام ساخته شده است که مسلماً مایه ی مباهات است.
خسته قاسم در اردبیل با طریقت شیخ صفی آشنا گشته و وارد خانقاه شیخ صفی شده و مدتی در چله نشسته و به «وحدت وجود» واصل گردیده است. خسته قاسم شاعری والامقام و فقیهی بزرگ بود که به نوشته ی خویش، باده از ساقی کوثر گرفته و مست الست گشته و به قول آشیقها از حضرت علی «بوتا» گرفته است. خود او گوید:
خسته قاسم دئـییر : دست دست اولـدوم ،
شاه الیـندن بـاده ایـچـیـب مست اولـدوم،
سایلی قیرخ گون شیخ صفیده بست اولدوم
اونـدا بــیان اولــدو دؤرد کتــاب مــنــه.[6]
می دانیم که در آیین و سنت آشیقها، عشق به حضرت علی (ع) باعت می گردد بعد از طی منازل عرفانی و گذشت از مراحل مختلف طریقت به کشف شهود نایل گردد و بعد از خوردن باده از دست شاه مردان «محو و فانی» میشود. این امر را میتوان از تاًثیرات متقابل" تصوف و آشیقلیق" به شمار آورد، آنکه از حضرت علی «بوتا» می گیرد بر تمام علوم مالک می شود. در برخی از شعرهای خسته قاسم از تاًثیر متقابل این دو ـ تصوف و آشیقی ـ سخن به میان آمده است، نزدیکی وی به اهل طریقت را نشان میدهد:
یـاتـمــیشـدیــم خــوابــیــن ایــچـیــنـده
گــــؤردوم «یـــاهـــو» دئــیــیــر ســــرور
ســوروشـدوم ـ شــاهـا ســن کــیـم ســن؟
ـ بـــیــل مـــنـم شـــیــــر غـــضنـفـــر!
خسته قاسیم در اشعارش از رسیدن وی به حق با عبارت رسیدن به کوه قاف و سیمرغ ـ تانری ـ سخن به میان می آورد. او از چهره های برجسته ی فرهنگ و ادبیات دیارمان و از افتخار آفرینان عرصه ی ادب و اندیشه است. دیوان وی با هاله ای از عرفان و تغزل لطیف فراهم آمده و زنده دلی و شادابی که مهمترین خصیصه ی اشعار اوست، دل مردم را صیقل و جلا داده، نیکیها و زیبائیها را جان بخشیده است. ترنم زیبائی های زندگی، فداکاری در راه سعادت نوع بشر، جانبازی در راه انسانها و تبلیغ مرام های انساندوستانه، اعتراض به ستمگری های زمانه با ماهیتی جسورانه مضمون اصلی اشعار خسته قاسیم است.
نغمه های عاشقانه ی آشیق در وصف دلبر، نشانگر احترام و ارزش گذاری شاعر به مقام انسان است. او، در چهره ی دلدار خویش، چهره ی انسان و انسانیت را تصویر می کند، ارزش انسانی را نشان می دهد و شایسته است که دل به عشقش داد و جان به پایش فدا کرد. شادابی و سرور حاصل از این عشق، ایمان وی به زندگی، انساندوستی، نوع پرستی و عشق صمیمانه به انسانیت و زیبائی های جهان هستی را نشان می دهد و با گذشت بیش از 3۰۰ سال از دوران زندگی شاعر، هنوز هم مارا تهییج می کند، به ما راه زندگی را نشان می دهد و تخم عشق در دلها می کارد. معشوقه ی او با صفات پاک انسانی تصویر می شود و انسان را تجلّی ذات خداوندی می داند.
خسته قاسیم، گاهی چون عارفان به صوفیان محروم از ذوق و صفا نیز می تازد تا بر آنان که همچون خفاشان، از زیبائیهای زندگی به تاریکیهای ذهنی خویش پناه برده اند و از نشئهی زندگی و زیبائی های خدادادی بهره ای نمی برند تلنگری زده باشد. اشعار او از عشق به شخصیت امام علی (ع) به عنوان تبلور امامت و تشیع اشاره های فراوانی است و بخشی از خلاقیت شاعر بدان معطوف گشته است.
موسیقی افسون کننده و دلنواز شعر او، تعابیر و اصطلاحات زیبا و موزون شعرش کمتر همانندی دارد و بر دل مینشیند. گاه جنبههای شعری اش بر اندیشه هایش می چربد. او، رندی است که در برابر زاهد ریایی، ظالم، شیخ، شحنه، محتسب و . . . رندانه قد علم می کند. او پاسدار حریم تشیّع است. شعرش ترکیبی از یافته های عقیدتی است و صمیمیت یک آشیق مسلمان را داراست. اگر گاهی به گلرخان زمین دست ارادت دراز می کند و به عشق مجازی دل می سپارد اما دست ارادتش از دامن ائمه کوتاه نمی شود.
او، شاعریست که با اشعارش خواننده را با ماوراء طبیعت آشنا می سازد. هر بیت از اشعار او دریچه ای است که به سوی ماوراء طبیعت گشوده شده و خواننده را از نشئه ی عرفان پروردگار سرمست می سازد و با زمزمه ی تسبیح عمومی خلقت هماواز ساخته، انسان را در درون خود با خویشتن آشتی می دهد تا حال خویشتن را باز شناخته و در دستیابی به گوهر نهفته در درون جان خویش توانایش کند. مجموعه ی اشعار خسته قاسیم از چنین حال و هوایی برخوردار است.
داستان های چندی درباره ی احوالات خسته قاسم و مناظره های وی با دیگر آشیقهای نامدار آذربایجان در دست است که از آنها نیز می توان به حیات شاعر پی برد. از جمله در داستان «سفر خسته قاسم به داغستان» معلوم می گردد خسته قاسم وقتی به تبریز می رسد او را مورد شناسایی قرار داده و برای مباحثه، نزد عالمان زمان می برند و او با آنان به بحث و مناظره نشسته و با ابراز معلومات حیرت انگیز خسته قاسم، در حیرت می مانند.
مسلم اینست کسی که بعد از سال ها تحصیل در شهر و دیار خود، 14 سال هم در عتبات عالیه بویژه نجف مشغول تحصیل بوده است حتماً به درجات عالیه ی فقه و اصول دست یافته و از طرف دیگر، او حافظ، قاری و مفسر قرآن بوده است همچنانکه خود می فرماید:
یـوز اون دؤرد سوره نـی معنا ائـیله رم
من ازبـردن قرآن خوانام، سن نهسن؟[7]
و در شعر دیگری گوید:
ازل آدمدن خـاتمه صـاحب ایمان منـم
آلتی مین آلتی یوز آیه، قاری قرآن منم.[8]
کسیکه 114 سورهی قرآن را معنا و تفسیر کند نمی توان در اجتهاد وی تردید کرد. از آن گذشته تسلط کافی و وافی بر سه زبان دنیای اسلام عرب و فارس و تورک داشته و خود می گوید:
عــرب، عــجـم، فارس، سریان دیلی لـه
عــالم ایــچــره اهل عرفـان، مـنـم، من!
و بر اساس شعر زیر:
تام بـیلهرم ترسـه «ابـجـد»، «هـوّزی»
ایسـتهسم یـازارام مـیـن قـاتـار سؤزی . . .
عالم بر علوم زمان بوده و در بسیاری از اشعارش وقوف وی را بر حروف و اعداد مسلم می دانیم و از این هنر بارها و بارها در اشعار خود استفاده کرده است. آیا می توان در علم و اجتهاد وی شک کرد؟ شهود فراوان در این زمینه در دیوان خسته قاسم موجود است که برای پرهیز از اطاله ی کلام، بدان نمی پردازیم. اما تخلص او «خسته قاسم» است، لقب خسته بنا به نظر بسیاری از ادیبان و منتقدین آثارش می تواند در سه نظریه ی کلی جمع بندی گردد:
1ـ عداه ای معتقدند قاسیم بیمار بوده و از طریق حضرت علی (ع) شفا یافته و لذا همواره خود را «خسته» نامیده است.
2ـ دسته ی دیگری معتقدند او تخلص «خسته» را برای نشان دادن اوضاع نامناسب زمان برای خود برگزیده است همانگونه که مسکین آبدال، قول عباس، دیلقم و دیگران کرده اند.
3ـ گروه دیگر نیز معتقدند او خود را خسته ی عشق نامیده است از جمله ی این ادیبان فولکلورشناس سترگ "سدنیک پاشایف" است که می نویسد شاه ختایی نیز با تخلص «خسته» اشعاری سروده است و آشیق قاسیم بنا بر احترام شاه خطایی این تخلص را برای خود برگزیده است.[9]
خسته قاسیم، اهل عرفان و تصوف است و چهار مرحله ی تصوف را پشت سر نهاده است. این چهار مرحله عبارتند از: شریعت، طریقت، معرفت و حقیقت. خسته قاسم در اشعار مختلفش به این مراحل اشاره ها دارد:
حـقـیـقت، مـعـرفت حاقدیـر قـانـیرام
طـریـقت، شـریـعت قـوشـا یـازیـلدی.
و یا:
حـقـیـقت بـحرینـده غـواصـام دئـیهن
غـواص سانسا گـیـر دریـایـا اوزهـا اوز!
بررسی کنندگان زندگی و آثار این آشیق معتقدند که خسته قاسم که معاصر نادرشاه افشار بوده است همواره مناسبتی مخالف و منفی با عوامل وی داشته است و علیه تضادهای اجتماعی که در زمان او بخاطر عملکرد خودسرانه ی حاکمان و ماًموران وی به وجود آمده بود همچون شاعری مبارز به پا خاسته و نفرت و خشم خود را علیه ظلم و تعدی آنان ابراز نموده است.[10]
در زمان نادرشاه میدان برای تشیع و عالمان شیعه و اهل طریقتها محدود گشته بود بسیاری از عالمان از این وضع ناراضی بوده اند. از آن جمله خسته قاسم نیز در این دوران همچون عالمی فرهیخته اعتراض خود را علیه حکومتیان ابراز داشته است. او هم رسالت خود را درک می کرده و در عالم سیاست مداخله میکرد و در برابر ناهنجاریهای اجتماعی ـ سیاسی می ایستاد.
در تاریخ می بینیم که نادرشاه در جنگهای داغستان دچار خسارت فراوان شد و در برگشت از آن منطقه، مردم را تحت فشار قرار داده و مالیاتهای سنگین از آنان میگرفت و بخاطر حفظ حکومت چند روزه ی خود دماغ و گوش بسیاری را برید و چشم از حدقه ی بسیاری از نزدیکانش از جمله پسرش در آورد و این سیاست شوم باعث خیزشهای عصیانگرانه علیه حکومت نادرشاه شد. بنابراین خسته قاسم در چنین اوضاع و احوال نمی توانست موافق سیاستهای دوران باشد. موضع گیری خسته قاسیم در این مسایل نیز نشانگر انساندوستی اوست که در آثارش منعکس گشته است. همچنین روایت شده است که خسته قاسم خطاطی ماهر نیز بوده است و برخی از محققان وی نوشته اند که آثار او توسط ماًموران نادرشاه در رودخانهی «ینو» واقع در تیکمه داش انداخته شده است.[11]
اشعار لیریک در دیوان خسته قاسیم کم نیست. تحقیقات انجام گرفته نشان می دهد خسته قاسم در دورانی که به مکتب می رفت با دختری که دختر حاکم تیکمه داش بود آشنا شده و دل به عشق وی سپرده است:
بـیــر نـازنین سـئـودیم مکتبخانـادا
حــق کـلامـیـن دیل ازبردن اوخوردو.
الیـنـه آلـمیشدی عشقیـن کیـتابـیـن
مـنـیم درسـیم بیل ازبـردن اوخـوردو.
در داستانهای مختلفی که درباره ی خسته قاسم است نظرات مختلف در مورد همسر وی نوشته اند برخی همسر او را «لاچین خانیم» دختر حاکم تبریز، برخی دیگر او را دارای دو زوجه به نامهای گول اندام و خرامان دانسته اند، برخی دیگر معتقدند سوگلی زیبایی به نام صنم داشته است و دیگران سلبی خانیم اهل اورمیه را همسر او دانسته اند. اما نتیجهی تحقیقات اینست که خسته قاسم یک همسر بیشتر نداشته و نام او سلبی خانم بوده است و دارای یک دختر به نام خرامان و یک پسر به نام احمد بوده است. از دیوان خسته قاسم در می یابیم که نام پدرش نیز ابراهیم بوده است.[12]در هر صورت، در دیوان خسته قاسیم اشعار فراوانی در عشق و عاشقی که احترام وی به انسانها بشمار می رود فراوان است.
خسته قاسم تسلط کامل بر ادبیات عربی و فارسی و ترکی داشته و بویژه شاعران بزرگ آذربایجان را می پسندیده است. او در یک شعرش به نسیمی اشاره می کند، در چندین شعر از شاه خطایی به احترام یاد کرده و فضولی نیز شاعر مورد پسند وی بوده است و حتی خود را از نسل او می داند:
او مـحـتـشم فــضـولـی نیـن نـسلـی یـم
بـحـرلــرده مـن عــمانـام، سن نـه سن؟
یــوز اون دؤرد سـورهنی مـعنا ائـیـلـه رم
مـن ازبـردن قـرآن خـوانام، سن نهسن؟[13]
اشعار او توسط بسیاری از آشیقها در طول سده های گذشته با ساز و آهنگ آشیقها خوانده شده است و تأثیر قابل ملاحظه ای بر آشیق های سده های بعدی نهاده است از جمله آشیق آلی، دوللو مصطفا، آشیق علسگر، آشیق حسین بوزالقانلی، آشیق حسین شمکیرلی، بر اشعار او نظیرهها ساخته و بر او احترام نهادهاند. ناگفته نماند که استاد شهریار نیز بر شعر «یالان دونیا»ی خسته قاسم نظیره نوشته است.[14]
هنر خسته قاسم بسیار ارزشمند بوده است. هنرهای بدیعی بسیاری می توان در دیوان او سراغ گرفت در ادبیات آشیقی نخستین «دؤشله مه» از ابداعات او شمرده شده است. نخستین نمونه های «دوداق دیمز» نیز به نام او ثبت شده است و بسیاری دیگر از صنایع شعر آشیقی را بدو نسبت داده اند. ناگفته نگذاریم برخی قیفیل بندها و باغلاماهای او هرچند که از طرف آشیق های بزرگی مانند آشیق علسگر، نورس ایمان، آشیق بهمن گؤیچه لی، حسن پروانه و دیگران حل شدهاند اما برخی نیز همچنان حل ناشده باقی مانده است.
خسته قاسم شاعری به تمام معناست. روانی شعر، سادگی بیان و مضامین اخلاقی تربیتی وی بی همتاست:
ای آقــالار گـلـیـن سیـزه سـؤیله یـیم
ازل یـاخــشی اولار یـار آشـیـنالـیـغی؛
سن سئوه سن یـارین سـنی سـئـومه یه
اولار بـولـبـول ایـلـه خـار آشنـالـیغی.
عشق وطن در شعر او جای والایی دارد :
یــــئـــنــــه وطـــن یــــادا دوشــدو
بــیــز اولـــدوق ائــــلـلر آیـــریــسـی.
یـاریــم بـــیــر گــــونــه دؤزمــــزدی
ایــنــدی قــال ایـلــلـــر آیـــریــسـی.
بهرهگیری وی از ضربالمثلها، تکیه کلامها، اصطلاحات عامیانه و فرهنگ مردم بر شعر او جذابیت و سادگی و زیبایی خاصی بخشیده است.
درباره ی او تا امروز داستانهای مختلفی روایت شده است که می توان نمونه های زیر را نام برد:
1 ) سفر اردبیل خسته قاسم
2 ) سفر اورمیه خسته قاسم
3 ) سفر داغستان خسته قاسم
4 ) علی یار و معصوم
5 ) خسته قاسم و ملک سیما
6 ) جمال و عبدالله
7 ) سفر مشکین خسته قاسم و . . .
اشعار خسته قاسم اگر چه به صورت مدون و یکجا به دست ما نرسیده است اما در جنگهای مختلف در سده های گذشته، برخی از اشعار او آمده است. در اواخر قرن 19 نخستین بار دیوان اشعار خسته قاسم توسط م. محمود بی اف چاپ شده است. نشریه ی «کاسپی» شماره 137 در سال 1895 نیز داستان ملا قاسیم را چاپ کرده است. پروفسور سدنیک پاشایف در سال 1975 در باکو دیوان مستقل و کامل او را چاپ کرد. در ایران نیز اشعار خسته قاسم بارها به چاپ رسیده است از آن جمله محمدعلی نقابی در سال 1373 مجموعه اشعار خسته قاسم را در تبریز به چاپ رساند. حسین سیامی نیز در همان سال - 1373 اشعار او را در تبریز چاپ کرد. آشیق حسین ساعی در سال 1380 کتابی تحت عنوان «خسته قاسم و آشیق داستانلاری» در تبریز به چاپ سپرد و در نهایت مجموعه ی اشعار خسته قاسم توسط محمد عبادی قاراخانلو (آلیشیق) در سال 1384 در تبریز به چاپ رسید.
خسته قاسم اشعارش لبریز از اندرزها وو اندیشه های خدائی است؛ او به زبانی ساده مردمش را اندرز می دهد که قابل فهم مردم هوشیار و ساده ی اوست. او مردم را به ائمه ی اطهار نزدیک می کند و استمداد او را از کسانی طلب دارد که پاسخ منفی بدو نخواهند داد:
ائله بیر کـیشـینـیـن تـوت اتـگیندن،
بیل سنه ایـمـدادی اول ائـیـلر ـ ائیـلر.
همچنین، او را از هرگونه تهمت به دیگران برحذر می دارد:
بؤهتان دئمه، بـؤهـتـان تـوتـار آدامـی،
قــول ائـیـلــر، بـازاردا ساتـار آدامـی،
سخنان او برگرفته از سخنان خدائی بوده که به صورت ضرب المثل های زیبایی امروز هم ورد زبان مردم ماست و چه زیبا و معنی دار:
جــهنّــم اودونــدان بـــتـــر آدامـی،
یوخسوللوق یاندیریب، کول ائیلر ـ ائیلر.
او انسانها را به خویشتنداری فرا می خواند تا به دام دشمن نیفتند:
عـاقل اینسان دئمز هـر گـؤردوگونـو،
دالدالار دوشماندان وای دئدیـگیـنـی،
گؤرمزسن ناکسین پای وئـردیگـینی،
وئرسه ده منّـتـین بول ائـیلر ـ ائـیلر.
«خسته قاسم» دئـیر سؤزون بو باشدان،
پای اومما قوهومدان، یاردان، یولداشدان،
اؤزون امک چکسن، سو چیخار داشدان،
اریـدر داغـلاری یـول ائـیـلـر ـ ائـیـلـر.
الحق پندهای وی از سرِ دوستی با مردم است و لذا گاه به صورت عریان، رفتار مردمش را به نقد می کشد:
آدام وارکـی اؤزگــه لـره لاغ ائــیـلـر،
فیکیر وئرسن عـیبه جـردی هر ایشی.
هر مجلیسده اؤز یـئـرینی تانـیـمـاز،
ائـل یـانیندا اولـمـاز اونون ارزشـی.
نامـرد جـهـدی اونـو مـرده یـئـتیرمز،
قوناق گلسه پـارا چــؤرهک گـتـیـرمز،
اوت کؤک اوسته بیتر، اصلین ایتیرمـز،
اینانمیرسان ائـیـلـه گـیلن تفتیـشـی. [15]
یالان سـؤز بعضینه شوکتدی، شاندی،
آخشام سؤز دانیشیر، سحر پئشماندی،
یئیر نان و نمک، گـئدر، دوشـماندی،
ائـلـه آدام نـه آرواددیـر، نـه کـیشی.
او همواره مخاطبین خود را نصیحت می کند و گاه خود را مورد خطاب قرار داده و گرفتن دامن علی (ع) را به مصلحت می داند:
«خسته قاسم» سن دوشمانین آت گینان،
مـتاحـیـنـی خـریـدارا سات گـیــنـان،
شاهِ مـردان دامـنـیندن تـوت گیـنان،
آللاهی سن چاغـیـر ائـتمه تـشویشی.
***
نـامـرده اوز سالـمـا اوزون گـؤتـورمـز،
نامرد قـونـاغـیـنا چــؤرهک گـتیرمـز،
اوت کؤک اوسته بیـتر اصلین ایـتیرمز،
بد اصـیل ده یئریـشـیـنـدن بـلـلیدیر.
او دنیا را هیچ می انگارد و دروغین بودن جلال و شوکت روزمره را خس و خاشاک روی آب می شمارد. خسته قاسیم آنچنان اشعاری در مذمت دنیا دارد که شاعر بزرگ ما استاد شهریار به تاسّی از خسته قاسیم شعر معروف یالان دونیا را می سراید. این شعر نشانگر بینش عمیق خسته قاسیم و تاثیر عمیق وی بر ادبیات بعد از خویش است. شناخت او از مردم نیز زیبا و عبرت آمیز است:
بـختین گـتـیـرمهسـه داغـلارا قاچـما،
بـختین گـتیرنـده یـئتـهنـی سانـجـما،
« خسته قاسم » نادانلارا سـیر آچـمـا،
قـانـانـا وار اومـیــد، چـــاره، تلـســمه.
هر بیت شعرش دنیایی معنا دارد:
نـامـردیـن چـؤره گی قارین دویورماز،
ایکی قـانلـی بیر ـ بـیریـنـدن آییرماز،
یـوز نامرد یـیغیشا بـیر ایش قاییرمـاز،
الـبـتـه کی ایـش دوزلـدر نـر کیشی.
در شعر یاخشیدی زیباتریم پندها اندرزها را می دهد. حمایت از مردم به شیوه ای بهتر از این سراغ دارید؟:
بـیـر یـئـره گـئدنــده اؤزونـو اؤیـمـه،
شیطانا باج وئریب، کیمسهیه سـؤیمه،
قوتلی اولسان دا، یـوخـسـولو دؤیـمـه،
دئمه کی زورلویام قـولوم یاخشـیـدی.
قوچاقدان اولوبسان قوچاق اول گـینـان،
قـادادان بـالادان قـاچـاق اول گـینـان،
ال آچیق اول، مرد اول، آلچاق اولگینان،
دئمه: واریم چوخدور، پولوم یاخشـیدی.
«خسته قاسم» کیمه قیلسین دادینی،
جانی چیخسین اؤزو چکـسین اودونـو،
یاخشی ایگـیت یـامان ائـتـمز آدیـنی،
چون کی یامان آددان اؤلوم یاخشـیدی.
تلفن: 09121413436
[1] دکترای زبان و ادبیات ترکی، مدرس دانشگاه
Mrb_karimi@yahoo.com
[2] م. کریمی، منظومه های آذری، تهران، 1354، ص 86.
[3] م. کریمی، کوراوغلونو قیرخلارا قاتیلماسی، فصلنامه آذری، شماره بهار 1395.
[4] آشیق داستانلاری، خسته قاسم، تبریز، انتشارات زرنگار، 1380.
[5] محمدعلی نقابی، خسته قاسم، تبریز، 1373.
[6] آشیق داستانلاری، همان.
[7] آشیق حسین ساعی، همان.
[8] همان.
[9] پاشا فندیف، آذربایجان شفاهی خلق ادبیاتی، باکی، 1970.
[10] محمد عبادی قاراخائلو، خسته قاسم، تبریز، 1384، ص 30.
[11]ح. م. صدیق، عاشیقلار.
[12] دیوان خسته قاسم، تبریز.
[13] دیوان خسته قاسم، تبریز.
[14] کلیات استاد شهریار، به همت پروفسور دکتر حمید محمدزاده، تهران، 3 جلد. 1367.
[15] تفتیش : آختاریش ـ تحقیق.