نسل کسی فرهنگی آذربایجان

متن سخنرانی

26/9/1401

76 سال از واقعه شوم کتابسوزان 26 آذر 1325 می گذرد. روزی که رژیم پهلوی و حامیان خارجی اش اوج ضدیت خود را با سنن و فرهنگ آذربایجان نشان دادند. مراسمی که خود آنرا جشن کتابسوزان می نامند چند روز پس از سرکوب خونین دولت ملی آذربایجان در تمام شهرها و روستاهای آذربایجان صورت گرفت. تمام کتاب های درسی و دیگر آثاری که حکومت ملی آذربایجان به زبان ترکی آذری به چاپ رسانده بود، به آتش کشیده شد. خلق آذربایجان این فاجعه را هرگز فراموش نخواهد کرد. چهره ی کریه نظام شاهنشاهی در پایان آخرین شاهش نمایان شد و نشان داد که هرگز چنین نظامی برای آذربایجان دل نخواهد سوزاند آنچه می سوزاند کتاب است و فرهنگ. مردم این حس را با پوست و استخوان خود لمس کردند و دیگر برای ابد به چنین نظامی آری نخواهند گفت.

روز 26 آذر 1326 مردم آذربایجان بعد از قتل عام و هجوم وحشیانه ارتش شاهنشاهی شاهد نسل کشی وحشیانه و قرون وسطایی فرهنگی توسط سردمداران حکومت شاهنشاهی بودند. این نسل کشی که با آتش زدن صدها هزار جلد کتاب و مجله و نوشته های تورکی و فارسی در باره تاریخ، زبان و فرهنگ مردم این سرزمین بود نشان داد که رژیم شاهی جز قتل و غارت و جز فرهنگ کشی در این دیار از خود بر جای نخواهد نهاد. کینه و نفرتی که حکومت مرکزی از حکومت ملی آذربایجان داشت به دو دلیل بود: یکی به دلیل رسمی شدن زبان ترکی و دیگری به دلیل خود مختاری آذربایجان. و این دو بند را تمامی شاهپرستان و دشمنان ملت آذربایجان در تمامی سخنرانی ها و مطالب خود به زبان آورده اند و می‌آورند. اینان از هر فر هنگ غیر فارس نفرت دارند و فرهنگ و زبان ترکی نه تنها استثنا نیست بلکه هدف اصلی ایرانشهریهاست. آنان می‌خواستند ریشه فرهنگ آذربایجان و تمامی مراکز فرهنگی که توسط دولت ملی آذربایجان ایجاد شده بود از بین ببرند و برای همیشه خود را از دست زبان ترکی راحت کنند. این ایدئولوژی ضد بشری و ضد انسانی توان تحمل زبان ترکی را نداشت و برای ریشه کردن زبان ترکی دست به کار ضد انسانی و وحشیانه دیگری زدند در کنار کشتار ملت آذربایجان و آزادیخواه تبریز، تمامی کتابهای ترکی و اسناد ترکی را آتش زدند.

تنها چند روز بعد از اشغال آذربایجان توسط ارتش شاهنشاهی ایران، تمام کتب، نشریات و سایر مکتوبات جمع آوری و در طی مراسمی در چند نقطه شهر تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان صرفا بدین بهانه که به زبان ترکی نوشته شده اند به آتش کشیده شد. عاملان این کتاب سوزی، همان ماموران دولت ایران و ارتش اشغالگر بودند که بعد از سرکوب حکومت ملی آذربایجان در طی یک روز بیش از پانزده هزار تن ترک را قتل عام کرده و در شهرهای آذربایجان سیل خون به راه انداخته بودند. فرمان اجرای این اقدامات مستقیما از جانب دولت ایران و شاه صادر شده بود و سوزانیدن کتب ترکی همزمان با تبریز، در چند شهر دیگر آذربایجان نیز به وقوع پیوست. در شهر تبریز، کتابسوزی در چندین نقطه از جمله میدان ساعت و میدان شهرداری تبریز، دانشسرای این شهر و در بسیاری از مدارس انجام شد، به گفته شاهدان عینی که برخی از آنها اکنون نیز در قید حیاتند کودکان و دانش آموزان دبستانی را به صف کرده و آنها را مجبور می‌کردند تا جهت کسب اجازه برای ادامه تحصیل، با تشکیل صفهای متعدد منتهی به تلهای آتش، کتابهای درسی دریافتی خود از مدارس را که به زبان ترکی بودند و مخصوصا کتاب درسی آنادیلی (زبان مادری) را با دست خود در آتش اندازند، زنده باد شاه نیز بگویند. بسیاری از کودکان به دلیل امتناع از به آتش انداختن کتب درسی خود به شدت مضروب گردیدند و یا آتش در کف دستانشان گذاشته شد.

این کتاب سوزی در آنچنان مقیاس وسیعی انجام گرفت که ستونهای غلیظ دود ناشی از سوزانیدن کتب و مکتوبات ترکی برای ساعتها از همه جای این شهر بزرگ قابل رویت بود. در همان روز در میدان دانشسرای تبریز تعدادی از جوانان ترک به دار آویخته و بنابر برخی از ادعاها چند معلم زنده زنده در آتش افکنده شدند. در شهرهای تبریز، اورمو، زنجان و اردبیل و... منازل بسیاری از روشنفکران و مبارزان به دلیل مخالفت با تحویل کتابهای ترکی همراه با اعضای خانواده هایشان به آتش کشیده شد. در تبریز همزمان با فاجعه کتابسوزی، دانشگاه تازه تاسیس شده آذربایجان از سوی نیروهای اشغالگر تخریب گردید.

در این مورد روزنامه اطلاعات این خبر را با تیتر زیر و به همراه خبر آن منتشر کرد:

"کتابهائی که به زبان ترکی بود سوخته شد. دیروز در دبیرستان فردوسی دانش آموزان و مردم تبریز از سرهنگ زنگنه قهرمان سوزندان کتابهای تورکی سپاسگزاری کردند و احساسات پرشوری ابراز داشتند. دیروز مردم در مقابل شهرداری کتابهای ترکی را سوزاندند".

اما جای سوآل همچنان باقی است که کدام مردم کتابها را سوزاندند. همین دشمنان بسیار مطرح کرده اند و امروز همین سخن از دهان گشاد ایرانشهری ها بیرون می آید که حکومت ملی آذربایجان را مردم از بین بردند و علیه حکومت ملی بپا خاستند. این مردم کیها بودند؟ واقعا مردم بودند؟

این جنایات ضد انسانی و ضد بشری در دنیا فقط از طرف دشمنان ملتها انجام شده است و در جای دیگر کمتر می‌شود سراغ اینگونه اعمال ضد انسانی را گرفت. این افراد که ادعای فرهنگ و تمدن دارند ولی برای از بین بردن فرهنگ و زبان دیگر ملیتها کتابهای آنها را به آتش می‌کشند تا آنها را استعمار کنند و حافظه ملی و تاریخی آنها را از بین ببرند.

البته جنایات فرهنگی به سوراندن کتابها محدود نشد بلکه دانشگاه، تئاتر ملی، سالت موسیقی و موزه نه تنها بسته شدند، بلکه ویران شدند و وسایلشان غارت گردید. مجسمه های ستارخان، باقرخان و خیابانی که در زمان حکومت ملی نصب شده بودند برداشته شدند. نه تنها کتابهای درسی سوزانده شد نفرتی عمیق علیه زبان تورکی شعله کشید و اگر می توانستند زبانهایی که تورکی سخن می گویند از حلق بیرون می کشیدند. آری از همان روز تورکی گفتن و تورکی ممنوع شد. هرچند که با دستور رضاخان در 20 سال قبا ممنوع شده بود ولی اینبار اوامر خشن تر و وحشیانه تر صادر گردید.


اما گزارش روزنامه "آتش" درباره کتاب سوزی در تبریز در زیر بخوانیم:

"امروز ساعت ١١ و نیم قبل از ظهر از طرف دانش‌آموزان و دانشجویان شهر تبریز در میدان مقابل شهرداری جشنی با حضور عده‌ بسیاری از اهالی شهر و مخبرین مطبوعات پایتخت و افسران ارتش و مامورین دولت برپا گردیده و قبلا در وسط میدان آتش بزرگی افروخته بودند و مقدار زیادی کتب کلاسیک ترکی را که فرقه ننگین دمکرات چاپ کرده و به زور می‌خواستند بکودکان تدریس نمایند در میان کف زدن و هورای حضار و فریادهای “زنده باد اعلیحضرت شاهنشاه محبوب ما” و “پاینده باد جناب اشرف قوام السلطنه” و “محو باد دشمنان آزربایجان” و “نابود باد خائنین ایران”، تمام کتابها را در آتش ریختند و سپس عکسهای سران خیانتکار و مزدور فرقه ننگین دموکراتهای قلابی را آتش زدند. آنگاه چند نفر از مخبرین جرائد نطقهائی ایراد و اشعاری خواندند و جشن دانشجویان تبریز ساعت یک بعد از ظهر در میان احساسات اهالی پایان یافت” (روزنامه آتش، تارخ چهارشنبه ٢٧ آذر ١٣٢۵)

چنان که از این گزارش بر می‌آید کتابهای ترکی را در حضور خبرنگاران سوزانده‌اند و آنها هم هورا کشیده‌اند. این شاید اولین کتابسوزانی باشد که در حضور خبرنگاران انجام شده؛ آنها که خود را اهل قلم می‌دانند و متعهدند که جزء حقیقت را نگویند.

ویلیام داگلاس قاضی آمریکایی درباره اتفاقات ۲۱ آذر ماه ۱۳۲۵ می‌گوید «آذربایجان انگار توسط یک ارتش خارجی اشغال شد». اما این جنایت تنها به کشتار مردم بیگناه محدود نبوده و رژیم تمام تلاش خود را برای نابودی نمودهای فرهنگی آذربایجان از جمله زبان تورکی بکار گرفت و در این راستا اقدام به برگزاری مراسم کتابسوزی برای روزهای متمادی نمود.

البته شاهدانی همچون پروفسور دکتر زهتابی نیز داشتیم و دیگرانی که هر یک خاطرات خود را بیان کرده اند همچون رضا براهنی، غلامحسین ساعدی و صمد بهرنگی.

این عمل آتش زدن کتابها آنقدر شنیع و عمل زشتی بوده که بسیاری از آزادیخواهان جهان این عمل را باور نمی کردند و فکر می‌کردند این یک عمل تبلیغاتی از طرف هواداران حکومت ملی آذربایجان است. چرا که، در ذهن و باور آنها نمی‌گنجید که ارتش در حضور خبرنگاران به این عمل ننگین دست بزند و خبرنگاران هم این عمل را محکوم نکنند. روزنامه اطلاعات در تاریخ 13/11/1325 در سرمقاله خود مطلبی نوشته است که قابل تامل است. قبل از این یک نویسنده ی ترکیه سوزانده شدن کتابها و پرشدن خیابانها از کشته ها را باور نمی کرده، در بخشی از این سرمقاله ذکر می‌گردد:

" اگر شایعات پر شدن جاده‌های تبریز از اجساد طرفداران خود مختاری و یا آتش زدن کتابهای درسی را اثر تبلیغات دانسته و کنار بگذاریم نمی‌توانیم دو موضوع حقیقی را از نظر دور داریم؛ یکی از اینها مشغول و سرگرم بودن دادگاههای زمان جنگ است به صدور احکام به اعدام و دیگری ترکی صحبت نکردن رادیوی تبریز که از تاسیسات طرفداران خود مختاری بود.

متعاقب اینها دیگر چه خبرهائی خواهد رسید؟ آیا زبان ترکی از مدارس محاکم و دوایر دولتی نیز طرد خواهد شد؟ معلمین مدارس که می‌گویند شماره آنها به دو هزار نفر خواهند رسید و به ترکی تدریس می‌نمایند به دادگاه زمان جنگ کشیده می‌شوند؟ فارسی شدن مدارس، بسته شدن چاپخانه‌ها و روزنامه‌ها راست خواهد بود؟ به نشر روزنامه‌های ملیون به زبان ترکی اجازه داده نخواهد شد؟ به تمامی اصلاحات سوسیال اکونومیک، داغ بلشویزم زده شده و دو مرتبه به بدخواهی دشمن ترک میدان داده شده و برای خالی کردن آذربایجان از آذربایجانی‌ها آنها را به صورت قافله به جنوب کوچ خواهند داد. یعنی ترکهای آذربایجان را که پس از فتوحات عرب، ایران را که فانی شده بود و به صورت دولت در آورده و قرنها آنرا اداره نمودند به طرف فلاکت تازه‌ای سوق داده خواهند شد. دریافت خبری که همه اینها را برساند تصور نمی رود"

حال پاسخ سرمقاله نویس اطلاعات را گوش کنید:

"سوزاندن کتابهای درسی ترکی که خود یکی از دلایل بارز علاقه مردم آذربایجان به زبان پارسی است زیرا دانش آموزان و خود همان معلمین خودشان با دست خود، حتی قبل از اینکه نیروی دولت ایران وارد شهرهای آذربایجان گردد این کار را کردند برای اینکه نه معلمین و نه دانش آموزان از تدریس زبان ترکی که بدانها از طرف پیشه وری تحمیل شده بود رضایت نداشتند و ندارند و آن دو هزار معلم که نویسنده بدان اشاره کرده همان معلمینی هستند که سالیان دراز به زبان پارسی تدریس کرده اند و اصولا زبان پارسی را از ترکی، مانند مردم روشنفکر آذربایجان بهتر می‌دانند و به همین دلیل مردم با سواد آذربایجان، از روزنامه پارسی هم بهتر از روزنامه ترکی استفاده می‌کنند و اگر چندی هم روزنامه ترک‌زبان در آذربایجان انتشار یافت. انتشار این روزنامه‌ها هیچگونه ارتباطی به تمایلات مردم آذربایجان نداشته و ندارد".

در این نوشته که امروز به صورتی دیگر توسط ایرانشهری ها تکرار می شود و آتشش را هم تندتر می کنند چند مطلب جای بحث دارد. نخست اینکه قضاوت در مورد این سرمقاله را باید به عزیزان واگذار کرد. متاسفانه هیچ سازمان سیاسی به این جنایات وحشتناک اعتراض نکرد. هیچ روشنفکری هم علنا اعلام موضع نکرد. نکته ی دوم تنها برادران و خواهران ما در شمال بودند که مثل همیشه دست ما را گرفتند و از ما حمایت کردند و با صدای بلند به این بی عدالتی و تجاوز اعتراض کردند و انسانهای آزاده در جهان را نسبت به این جنایات آگاه کردند. صمد وورغون که در کنگره جهانی صلح در پاریس شرکت نموده بود با خواند شعر یاندیریلان کتابلار اعتراض ملت آذربایجان را به گوش جهانیان رساند. نکته ی سوم موضع گیری ترکیه بود. می دانید که ترکیه بعد از آتاتورک در دست افسرانی بود که در وابستگی آنان به اردوگاه امپریالیسم شکی نیست. تاثیر این وابستگی تا امروز هنوز هم پاک نشده است. توجه داشته باشیم جمهوری آذربایجان در اردوگاه سوسیالیسم بود و ترکیه در اردوگاه امپریالیسم. لذا این دو با وجود ترک بودن هر دو در برابر هم قرار می گرفتند. این وضع تا 15 20 سال پیش همچنان بر قرار بود. خوشبختانه این موضع امروز عوض شده ولی تاثیراتش هنوز باقی مانده است. چته های آنان هنوز در دشمنی با آذربایجان در میان ماها وجود دارند؛ همانهایی که ایرانشهریها را تغذیه می کنند. شخصیت ها بزرگ تاریخ ما همچون ستارخانها، علی مسیوها، شیخ محمد خیابنی ها، حتی امروز اساتید بزرگی چون دکتر زهتابی ها، دکتر هیئت ها و دکتر صدیق ها را تخطئه می کنند. برمی گردم به کتاب سوزانی رژیم شاه.

همانگونه که گفتم کتابسوزادن تنها به تبریز محدود نشد گزارشها از این مراسم وهشتناک در اکثر شهرهای آذربایجان بصورت برنامه ریزی شده اجرا گردیده است از جمله:

در شهر میانه پس از استقرار ارتش در روز ۲۱ آذر ۱۳۲۵ فقط به فاصله چند روز همه کتابهای ترکی جمع‌آوری می‌شوند. شاهدان عینی می‌گویند مردم از ترس ارتش و خانها کتابها را جمع‌آوری می‌کردند و به فرمانداری تحویل می‌دادند. تا آنکه همان ماه همه کتابها را در (یوخاری چهارراه) چهارراه بالا جمع نموده و به آتش می‌کشند” (سیدصدری، سعید. مروری بر حوادث فرقه دموکرات آذربایجان و حکومت پیشه‌وری در میانه. انتشارات اعظم. تبریز، ص ١٢١)

روزنامه اطلاعات چندین روز پشت سر هم اخبار این کتابسوزان را منتشر می کند از جمله متن زیر: "تلگراف نماینده مخصوص ما از تبریز: کتابهائی که به زبان ترکی بود سوخته شد. تابلوها عوض می‌شوند. بازار با یک چراغانی مفصل گشایش یافت. دیروز در دبیرستان فردوسی دانش‌آموزان و مردم تبریز از سرهنگ زنگنه سپاسگزاری کردند و احساسات پرشوری ابراز داشتند. دیروز در مقابل شهرداری کتابهای ترکی را مردم سوزاندند”.(روزنامه اطلاعات، تاریخ ١٣٢۵، ٩، ٢٧)

در ۲۶ آذر ۱۳۲۵ کل هستی ملت آذربایجان در خیابان های آزربایجان توسط شونیسم_فاشیسم ، فارسی_ایرانی به آتش کشیده شد. آتشی که در طی گذشت 77 سال تمامی بنیانها و هستی ملت آزربایجان را مورد تهدید قرار داد و آنچنان خانمان برانداز و نابودگر بود که در طی دهه هایی که گذشت عملا آزربایجان را به صورت فرهنگی از دنیا جدا کرد واین سرزمین عملا تبدیل به یک زمین سوخته فرهنگی گردید ، تا اشغال گران بتوانند با خیال آسوده و دستی باز هر ظلمی را که خواستند بر سر هستی این ملت به اسارت گرفته شده و وطن اشغال شده در آورند.

دشمن به خوبی می دانست زبان_تورکی پرچم هویت ملت آزربایجان است و تا این پرچم زنده و پابرجاست، آزربایجان به مقاومت در برابر اشغال و استعمار ادامه خواهد داد و تسلیم آنان نخواهد شد.

چرا که با تشکیل حکومت ملی آزربایجان و رسمی شدن زبان ملی تورکی در آزربایجان تمامی نظریات بی پایه و بی اساس و غیرواقعی و ضدعلمی کسروی­ ساخته یعنی "زبان آذری"، به زباله دان تاریخ سپرده شده بود. دشمن نمی توانست در برابر اراده ی ملی آزربایجانیها کاری از پیش ببرد پس لازم بود دوباره و این بار شدیدتر و خشونت آمیزتر از گذشته در صدد نابودی هویت تورک آزربایجان باشد و برای فراهم کردن میدان مانور برای یاوه گوییهای خود نباید هیچ صدای دیگری وجود داشته باشد تا راحت تر بتواند هویت ملی آزربایجان را نابود و هویتی دروغین و بیگانه را به آزربایجان تحمیل نماید.

دشمن برای اینکه نشان دهد که کار حکومت ملی آزربایجان به پایان رسیده و آزربایجان دوباره به صورت رسمی و علنی تبدیل به مستعمره ایران شده است و هر نیرویی که بخواهد در برابر این اشغال بپاخیزد به صورت شدید سرکوب خواهد شد، بعد از تشکیل دادگاههای نظامی و اعدام و حبس و تبعید دهها هزار از مبارزان آزربایجانی اقدام به عمل وحشیانه کتابسوزی در آزربایجان نمود تا همگان بدانند که زبان ، فرهنگ ، و هویت تورکی در آزربایجان خط قرمز اشغالگران است و با کسی در این مورد تساهل نخواهد کرد.

یکی دیگر از دشمنی های رژیم شاه با زبان ترکی و دستاوردهای یکساله ی حکومت ملی آذربایجان این بود که دانشگاه تبریز را که پیشه وری بنیان نهاده بود به مرکز تجمع پان فارسها درآورد تا بتواند انتقام خود را از این جنبش عظیم مردمی بگیرد. دانشگاه تبریز مرکز تعلیم و تجمع چنین افرادی شد، هدف گرفتن انتقام از یکسال تدریس زبان ترکی برای کودکان آذربایجان بود. همچنین تمام مسئولین نظامی و اداری آذربایجان نیز از افراد غیربومی فرستاده می شدند و با فشارهای روحی روانی مردم را بزانو درآورند؛ در همانحال، فشارهای اقتصادی و محرومیتهای اجتماعی، تحقیر و توهین به مردم، واژگونه نشان دادن حقایق و تحریف واقعیتها، همه و همه دست بدست هم می دهند تا مردم آذربایجان را از هویت خویش خالی کنند. این، یعنی راهی برای آسیمیله کردن مردم. نابود کردن فرهنگ و داشته های معنوی مردم و جایگزین کردن فرهنگی دیگر، زبانی دیگر از طریق ساکت کردن مردم و تغییر ذائقه ی آنان. دولت مرکزی با انواع فشارها، ایجاد رعب و وحشت، تحقیر و توهین، کوچک شمردن گذشته و حال آنان تا کشاندن آنان بسوی پرتگاه تغییر هویت و آنگاه تزریق فرهنگی غیراصیل و دیگری و درنهایت تثبیت فرهنگ واحد!؟

دشمن به خوبی می دانست زبان تورکی همان پرچم هویت آزربایجان بود وبا برگزاری مراسم حکومتی کتاب سوزی ، کتب تورکی در شهرهای آزربایجان در واقع پرچم آزربایجان را به آتش می‌کشید.

امروز ایرانشهری ها مجله ای منتشر می کنند با نام "وطن یولوندا". اما زمان پیشه وری هم روزنامه ای با این نام وجود داشت. چرا امروز ایرانشهری ها دست به انتشار روزنامه ای می زنند که از آن خاطرات خوشی در 77 سال گذشته داشته اند؟ حقه بازی های این ناجوانمردان و دلالان سیاسی پایانی ندارد. يكي از اين نشريات «وطن يولوندا» نام داشت كه ارگان رسمي ارتش سرخ بود. در پي انتشار اين روزنامه كه علناً به تبليغ سياست‌هاي شوروي درمناطق آذري‌نشين ایران مي‌پرداخت، نخستين واكنش از سوي علي سهيلي وزير امور خارجه ايران صورت گرفت و دولت ايران خواستار عدم توزيع «وطن يولوندا» در ميان اهالي آذربايجان شد. با اعتراض سهيلي، سريعاً باقراف مجبور به واكنش شد و به حمايت از انتشار اين نشريه پرداخت. براساس اسناد جميل حسنلي، منحصراً براي انتشار وطن يولوندا 27 روزنامه‌نگار از باكو به ايران آمده بود.( حسنلی-23و36)

بايد بلافاصله پس از تشكيل فرقه دمكرات، دانشگاه تبريز تأسيس شود و استادان اين دانشگاه لزوماً از باكو به تبريز اعزام شوند. جالب اين كه پيش از تأسيس دانشگاه، سران شوروي واحدهاي درسي دانشجويان تبريز را نيز مشخص و تكاليف درسي آنها را معين كرده بودند. "

زرنگی دیگری نیز انجام می گیرد و پیشدستی می کنند تا تاریخ را از ذهن مردم پاک کنند و دقیقا سعی دارند سوزاندن کتابها را از ذهن مردم پاک کنند و این تحریف را تبلیغ می کنند که فرقه دموکرات کتاب های فارسی را آتش می زده است. هیچ سندی بر این امر نیست. چنانچه بیان شد فرقه دمكرات در پي جمع‌آوري كتاب‌هاي درسي دانش‌آموزان اقدام به انهدام و آتش زدن آنها مي‌كند. متأسفانه در اين باره تاكنون به تفصيل و دقت سخن گفته نشده است. جشن كتاب‌سوزان فرقه دمكرات يكي از زشت‌ترين اقدامات اين حكومت بود كه در راستاي گسست فرهنگي مردم آذربايجان از ملت ايران انجام مي‌شد.

عزیزان من، دوستان گرامی، هموطنان؛ این رژیم دست در دست ایرانشهری ها دارد و در تحریف دست سازمان شاهنشاهی را نیز از پشت بسته است. آقای روحانی لوح تقدیر به جواد طباطبائی می دهد. امروز ایرانشهری ها و متحجرین اسلامی رتریش بر ریشه ی فرهنگ می زنند. آگاه باشیم. امروز با سانسوری قوی هیچ مجوزی برای کتابهای تورکی صادر نمی شود. صدها کتاب در اداره ارشاد از سالها پیش مانده است، در قرن بیست و یکم کدام کشور اینچنین مجوزی صادر می کند؟ کجا دیده اید؟ علم جایی در این کشور ندارد. قوانین اجباری همچون حجاب اجباری، زبان اجباری، حتا دست در کتابها می برند و . . . از موضوع خارج نشویم که درد بسیار است و وقت اندک.

نسل کشی معنوی؛ حادثه تلخ کتابسوزان در آذربایجان

رژیم شاهنشانی از این روز و از این نسل کشی به نام نجات آذربایجان یاد می کرد. پس از این حوادث کتاب های غیرفارسی در سراسر ایران ممنوع شد و حتی در مواردی آتش زده شد چه به فارسی چه به کردی چه به گیلکی و چه به ترکی آذربایجانی

رضا براهنی شاعر و نویسنده چپ گرای تبریزی هست که به شدت به چپ تعلق خاطر دارند و یکی از مخالفان سرسخت محمد رضا شاه می باشند و در دوران پهلوی چند دوره به زندان افتادند و پس از انقلاب هم ایشون به خاطر عقاید کمونیستی و مارکیستی ایش سرکوب و ممنوع شد پس اینکه ایشون به این شدت از سوزانده شدن کتاب های کمونیستی در ایران ناراحت هستند و قصد تحریک مردم دارند مسئله عجیبی نیست

ایرانشهری ها مهارت در تحریف تاریخ را به نهایت رسانده اند و همیشه تاریخ مورد نفرت و لعنت مردم واقع خواهند شد. کار را بجایی رسانده اند که برای توجیه چنین کشتارهای فرهنگی سعی کرده اند کتابسوزی در جهان را بررسی کنند و باز هم تحریف های بزرگتری را به ملیت های مختلف از جمله به عرب ها، مغولها و حتی به پیشه وری نسبت داده اند . نقل قولهایی از زرین کوب، در دو قرن سکوت، شفاءالدین ذبیح، حتی از محمد معین آورده اند تا خشک و تر را باهم بسوزانند. آقای رکن الدین همایون فرخ کتابی دارند با عنوان "دانشنامه کتابخانه و دانش اطلاعات" که سعی کرده اند به آتش سوزی کتابخانه ها و در کنار آن کتابسوزی نیز اشاره ها بکنند. ایشان ضمن اینکه آماری از کتابخانه های مناطق مختلف جهان را ارائه می کنند از قدمت آنها و تعداد کتابها نیز معلوماتی را می دهند. اما اگر به سراغ کتابسوزی ها برویم با اطلاعات پان فارسیستی نیز روبرو می شویم. البته مقالاتی به تاسی از این کتاب نوشته شده است که برخی باز هم کاملا تحریف شده است. که به تعدادی از آنها اشاره خواهم کرد:

تردیدی نیست که کتاب‌سوزی در هر جای دنیا که باشد، آسیب‌های جبران‌ناپذیری را به میراث فرهنگی کشورها وارد کرده است؛ زیرا بسیاری از کتاب‌های سوخته شده به هیچ روی، قابل جایگزینی نیستند. در تاریخ ملل مختلف اشاره به کتابسوزی های مختلف اشاره شده است از جمله سوختن کتابخانه ی اسکندریه، سوزاندن کتابهای دانشمندان چین، نابود کردن کتب مایاها توسط اسپانیایی ها و کتاب سوزی هایی که توسط نازی ها انجام گرفته است. در این میان آتش زدن کتابخانه ی ایران توسط اسکندر مقدونی، یا توسط اعراب و مغولها نیز در تواریخ خوانده شده است؛ اما تا چه حدی درست است هنوز با قاطعیت نمی توان سخن گفت و از کم و کیف آن اطلاع دقیقی هم نیست.

رکن الدین همایونفر در سه جلد تاریخ کتابخانه‌های ایران به تعداد فراوانی از کتابسوزی های عمدی و غیر عمدی اشاره کرده است. از جمله به سوزاندن کتابخانه آپادانا در تخت جمشید در حمله اسکندر به ایران در سال 333 قبل از میلاد اشاره کرده است.

تورج دریایی از سوزاندن کتاب های مغان در حمله اعراب سخن می گوید که سبب فقدان کتاب های باستانی به زبان پهلوی شده است. البته از زبان ابوریحان بیرونی هم بدین مساله اشاره شده است که ما در کتاب التفهیم ایشان نوع دیگری را می خوانیم و به سوزاندن کتاب اشاره ای نکرده است. در مورد کتاب‌سوزی عرب‌ها در خوارزم ابوریحان در کتاب "آثارالباقیه عن القرون الخالیه" در بخش تاریخ اهل خوارزم، چنین می‌نویسد:

"قتیبه بن مسلم هر کس را که خط خوارزمی می‌دانست از دم شمشیر گذرانید و آنانکه از اخبار خوارزمیان آگاه بودند و این اخبار و اطلاعات را میان خود تدریس می‌کردند ایشان را نیز به دسته پیشین ملحق ساخت بدین سبب اخبار خوارزم طوری پوشیده ماند که پس از اسلام نمی‌شود آن‌ها را دانست".

به دلیل زبان علمی رایج در ایران پس از حمله اعراب، کتاب‌های نوشته شده به زبان پهلوی بلااستفاده مانده است. به همین خاطر با جعل واقعیات فقدان کتاب‌های باستانی به زبان پهلوی را به عرب ها و سوزاندن کتاب های پهلوی قلمداد می کنند. بتازگی مقاله هایی در سایتها نوشته و به این اطلاعات شاخ و برگها داده اند از جمله نقل قولهایی از ابوریحان بیرونی آورده اند که حتی با مراجعه به منبع یادشده متوجه می شویم که در کتاب آثارالباقیه ابوریحان و همان ترجمه آیای داناسرشت تحریف شده در مقاله آورده شده است.

"دانشنامه کتابخانه و دانش اطلاعات" درباره کتاب‌سوزی کتابخانه‌ها در ایران طی حمله عرب‌ها می‌نویسد که عرب‌ها به دلیل تعصب و اعتقاد به این‌که قرآن برترین کتاب است هر کتاب غیر قرآنی را نابود کردند . اما برخی از محققیان این ادعاها را رد می کنند از جمله چندین مورخ عرب چنین گزارشی را تائید نمی کنند. همچنین "برنارد لوئیس" دستور خلیفه عمر برای ویران کردن کتابخانه ای در ایران را عامیانه تلقی می کند. مطهری نیز در کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام این ادعا را دروغ محض می داند.

مهمت سیلمز، محقق مسلمان، در تحقیقی که در سال ۲۰۰۵ در مجله ی آمریکایی با اشاره به سالم ماندن دانشگاه جندی شاپور در حمله ی اعراب، سوزاندن کتابخانه را نفی می کند. او می‌نویسد اعراب به اهمیت مؤسسه آموزشی جندی‌ شاپور پی برده بودند و لذا کتابخانه و دیگر سازمان‌های شهر را باقی نگاه داشتند.

سوزاندن کتابخانه توسط ترکان نیز دروغ تاریخی است. سلطان محمود نیز طرفدار سرسخت کتاب بوده و عالمان را گرامی می داشته و یکی از سلاطینی است که علم و ادب را در سرتاسر امپراتوری غزنویان رواج داده و به تشویق نگارش کتابها پرداخته است.

البته همایونفر می‌نویسد: "یک بار دیگر تمدن عظیم ایرانیان به وسیله مهاجمین مغول نابود شد؛ این بار به وسیله قبایل مغولان، مساجد را تبدیل به طویله اسبان‌شان کردند، کتابخانه‌ها را سوزاندند و از نسخه‌های گران‌بها به عنوان سوخت استفاده کردند".

این مورد نیز اثبات شده نیست چون امروز کتابخانه ی بزرگی که در مغولستان کشف شده است مشاهده می شود که کتب موجود در بغداد به دستور هولاکوخان به آن سرزمین ارسال شده است. همچنین هولاکوخان نسبت به ساخت کتابخانه در مراغه دستورات و امکانات لازم را برای وزیر خود خواجه نصیرالدین طوسی داده است و فهرست کتابهای این کتابخانه امروز هم در دست است. بنابراین سوزاندن کتابها توسط مغولان نیز دروغی بیش نیست. کتابخانه ای که اخیرا در مغولستان کشف شده است نشان می دهد که کتابهای کتابخانه های فتح شده در قرن هفتم در آنجا سالم و دست نخورده حفظ شده اند. اگر سوزانده بودند اینهمه کتاب از کجا گرد آمده است؟

در کنار این اخبار تاریخی، آنچه شک و شبهه ای باقی نمانده است کتابسوزانی احمد کسروی است. خود او در آثار متعدد خویش در "انجمن باهماد آزادگان" در هر سال اول دی ماه کتابهایی را که زیانبار می دانستند طی مراسمی می سوزاندند. خود او می نویسد:

"من آشکارا می‌گویم بسیاری از کتابهایی که نزد دیگران ارجمند است ما به آتش میندازیم! اینک کتاب‌ها روی میز چیده شده درمیان آن‌ها گلستان، بوستان ( از سعدی)، دیوان حافظ، و . . . مفاتیح الجنان و مانند اینهاست و همه ی آن ها در خور آتش است".

کتاب سوزاندن پهلوی دوم جنایتی آشکار و نسل کشی فرهنگی است که نمونه ی منحصر بفردی در جنایت به انسانیت است. قبول باید کرد که امروز سانسور بخشی از همین جنایت و زیر پا گذاشتن حقوق بشری است. این حادثه لکه ی ننگی است بر پیشانی رژیم شاهی که هرگز از خاطره ها محو نخواهد شد.

بیش از این مزاحمتان نمی شوم. تشکر می کنم که به سخنان من گوش دادید. از حوصله ی تک تک شما عزیزان ممنونم.

در آخر عرایضم با شعری از صمد وورغون شاعر ملی آذربایجان در مورد کتابسوزی 26 آذر سال 1325، "یاندیرلان کیتابلار" سخن را تمام می کنم:

یاندیریلان کتابلار

جللاد! سنین قالاق- قالاق یاندیردیغین کیتابلار
مین کمالین شؤهرتی‌دیر، مین اوره‌یین آرزیسی
.
بیز کؤچه‌ریک بو دونیادان، اونلار قالیر یادیگار؛
هر ورقه نقش اولونموش نئچه اینسان دویغوسو،
مین کمالین شؤهرتیدیر، مین اوره‌یین آرزیسی
.
*
یاندیردیغین او کیتابلار آلوولانیر
.یاخشی باخ!
او آلوولار شعله چکیب شفق سالیر ظولمته
..
شاعیرلرین نجیب روحو مزاریندان قالخاراق
آلقیش دئییر عشقی بؤیوک، بیر قهرمان میللته؛
او آلوولار شعله چکیب شفق سالیر ظولمته
.
***
جللاد! منیم دیلیمده دیر بایاتیلار، قوشمالار،
دئ، اونلاری هئچ دویدومو سنین او داش اوره‌یین؟
هر گرایلی پرده‌سینده مین آنانین قلبی وار
.
هر شیکستم ائولادی‌دیر بیر مقدس دیله‌یین،
دئ اونلاری هئچ دویدومو سنین او داش اوره‌یین؟
***

سؤیله سنمی خور باخیرسان منیم شعیر دیلیمه؟
قوجا شرقین شؤهرتی‌دیر فضولی‌نین غزلی!
سنمی ”ترک خر“ دئییرسن اولوسوما، ائلیمه؟
داهی‌لره سود وئرمیشدیر آذربایجان گؤزه‌لی
.
قوجا شرقین شؤهرتی‌دیر فضولی‌نین غزلی!
***
جللاد! یانیب اود اولسا دا، کوله دؤنمز آرزیلار،
طبیعتین آنا قلبی قول دوغمامیش اینسانی!
هر اوره‌یین اؤز دونیاسی بیر سعادت آرزیلار،
قانلار ایله یازیلمیشدیر هر آزادلیق دستانی
.
طبیعتین آنا قلبی قول دوغمامیش اینسانی!
***
ازل باشدان دوشمنیمدیر اوزو موردار قارانلیق
..
هر تورپاغین اؤز عشقی وار، هر میللتین اؤز آدی.
کاییناتا دگیشمه‌رم شؤهرتیمی بیر آنلیق،
منم اودلار اؤلکه‌سی‌نین گونش دونلو ائولادی!
هر تورپاغین اؤز عشقی وار، هر میللتین اؤز آدی!
***
نه دیر او دار آغاجلاری، دئ کیملردیر آسیلان؟
اویونجاقمی گلیر سنه وطنیمین حاق سسی؟
دایان!
.دایان!.اویاق گزیر هر اوره‌کده بیر آسلان،
بوغازیندان یاپیشاجاق اونون قادیر پنجه سی؛
اویونجاقمی گلیر سنه وطنیمین حاق سسی؟
***
جللاد! سنمی، دئ قیریرسان فدایی‌لر نسلینی؟
میللتیمین صاف قانی‌دیر قورد کیمی ایچدیگین قان!
زامان گلیر
من دویورام اونون آیاق سسینی
شهیدلرین قییام روحو یاپیشاجاق یاخاندان؛
میللتیمین صاف قانی‌دیر قورد کیمی ایچدییین قان!
..
***

بیر ورقله تاریخلری، اوتان منیم قارشیمدا،
آنام تومریس کسمه‌دی­می کیخسروون باشینی؟
کوراوغلونون، ستارخانین چلنگی وار باشیمدا،
نسیللریم قویمایاجاق داش اوستونده داشینی؛
آنام تومریس کسمه‌دیمی کیخسرووون باشینی؟
***
سور آتینی، دؤرد نالا چاپ! مئیدان سنیندیر
.آنجاق،
من گؤرورم آل گئیینیب گلن باهار فصلینی
.
قوجا شرقین گونشی‌دیر یاراندیغیم بو تورپاق،
من یئتیردیم آل بایراقلی اینقیلابلار نسلینی؛
من گؤرورم آل گئیینیب گلن باهار فصلینی!
١٩۴7