نگاهی نوین به تاریخ آذربایجان 4-1
سولدوز گذرگاه ساکنین آذربایجان به سومر
حسونای سومریان(عراق) و سولدوز آذربایجان(ایران) در هزارهی ششم قبل از میلاد
رحیم بقال اصغری
زمانی که تمدن شگرف سومر کشف شد و با بررسی اجمالی تصور گردید چندان ارتباطی با تمدنهای باستانی شناخته شده وجود ندارد بیآنکه از منظر لغات باستانی در آذربایجان مورد مداقه قرار گیرد یا کاوشهای دامنهدار دههی شصت میلادی در شمالغرب ایران صورت گیرد و گزارشهایشان در ده سال اخیر منتشر شود، غربیون با دست و دلبازی فراوانی به تمجید و تحسین این تمدن پرداختند. کتب متعددی در باب اختراعات و ابتکارات سومریان نوشتند و قوانین این تمدن بزرگ را ستودند. غربیون سومریان را به عنوان اوّلین صاحبان تمدن بزرگی که هم مکتوبات داشتند هم در نجوم و پزشکی و شهرنشینی و هنر سرآمد دیگران بودند، معرفی کردند. نه نیاکانی برایشان متصوّر بود و نه ورّاث قابل احترامی...
از همان روزهای نخست که کتیبهها رمزگشایی شدند سومرلوگهایی متوجه شباهتهای زبانی و فرهنگی بین ترکهای ساکن آذربایجان باستانی و سومریان شدند، یک نوع رازداری در این خصوص از هر سو آغاز شد. گرچه در شیوهی کلّی منشأ سومریان از سوی محافل آکادمیک غرب، هرگز قطعاً رد یا تأیید نشده و حتی زبانشناسی نیز بر خلاف محققین کشورهای ترکزبان، این زبان را ایزوله و تکخانواده مینامند و با دادن آدرسهای اشتباهی جامعهی جهانی در یک سردرگمی نگه داشته شده، اما امروزه در عصر انفجار اطلاعات و براساس دادههای باستانشناسی موضوع عیان میشود. پردهها فرو میریزد و ما ملاحظه میکنیم در این رابطه علیرغم وجود مستندات کافی، این امر به خود ما واگذاشته شده تا با چسباندن قطعات پازل این تصویر زیبای باستان را نمایان کنیم.
آذربایجان باستانی از تمدن آنو در جنوب ترکمنستان تا شمال خراسان و شمال ایران تا آناتولی به مرکزیت وان و قفقاز در شمال تا دشت قزوین و شوش را شامل میشد یک همگونی فرهنگی مادی معینی در این جغرافیا حاکم بود. یک همگونی کامل در این جغرافیا از نظر صنعت و سبک هنری و آداب و رسوم و اساطیر حاکم بود که با دیگر تمدنها تفاوت آشکاری داشت. باستانشناسان نیز کمکم متوجه این همگونی شدند؛ این در حالی بود که منطقه در اختیار کاوشگران اروپایی و آمریکایی بود.
در غیاب دادهها و گزارش از لایهها و نوعشناسی و آزمایشات در دسترس کلام تنها داده ماضی برای اعلام چنین ارتباطی بود و شاید هومل آلمانی، شناختهترین فرد و پیشرو در این عرصه بود که با یافتن کلمات متعدد مشترک، متوجه این اشتراکات شد؛ اما در عین حال با گسترش اطلاعات ما از لغات سومری، متوجه شباهتهای بیشتری شدیم. در این زمان بود که محققینی از کشورهای ترکزبان از ترکمنستان و آذربایجان و ترکیه تا ایران، مقالات و کتب متعددی در این رابطه نوشتند و با وجود تلاش دیگر کشورها، حتی کامرونی یا آلمانی، در یافتن کلمات مشترک، این ترکزبانها بودند که با صدها کلمه ی مشترک و همریشه، این همزبانی تاریخی را اثبات کردند.
در این میان با وجود اینکه دنیای غرب هرگز منکر این اشتراکات نشد و از نظر علمی قادر به رد این وجود مشترکات نیز نشده است. امری که با حجم سهمگین دادههای زبانی، باستانشناسی و تعابیر متریالهای هنری روزبهروز شفافتر خواهد شد.
از بین سومرلوگها مشهورترین و شناختهترین فرد خانم "معزز علمیه چیخ "در ترکیه بود که پس از هشتاد سال بررسی زبان سومری، اکنون در سن ۱۰۶ سالگی در ترکیه زندگی میکند. این خانم محقّق که بیش از بیست هزار لوح سومری را ترجمه کردهاند و همکار ساموئل نوح کرامر بودند نهایتاً کتابی منتشر کردند که عنوان آن چنین بود:
«سومریان شاخه ای از ترکان بودند.»”
البته ایشان کتب زیادی منتشر کردند اما بنیانگذار واقعی این بحث مشابهت کلامی را ایشان میدانم. "اولجاس سولیمینوف" و "هومل" نیز بیش از پنجاه سال پیش روی این موضوع تحقیق کرده و چنین نظری داشتند. اما اکنون دامنه ی آن بسیار وسیع شده است. در سال ۱۳۸۴ آقای دکتر "روشن خیاوی" با شروع انتشار فرهنگ های سومری به این یکسانی زبانی پرداخت. ما اکنون می توانیم با اطمینان از وجود اشتراک زبانی صحبت کنیم. در کنار این تطابق زبانی، تطابق اسطوره ها، فرهنگ و باور و آئین ها نیز همزمان ادامه دارد. جام بومی "حسنلو" به عنوان یک نمونهی وزین، تمامی این باورهای سومری را در خود حفظ کرده و اکنون با بررسی دقیق این جام متوجه می شویم نه از جهت اشتراک خدایگان و اساطیر که حتی در مظاهر تمدن نیز یک شکل عینی هویداست. به عنوان مثال پایهی میزها از سم گاو، در هر دو فرهنگ یکسان است و تنها هزار سال بعد در مصر نمونه های مشابه را می یابیم که البته آنها پنچه ی شیر هستند.
اگر فرضیه ای چنین پررنگ بال و پرگرفته و حالا برای خود ترک زبانان مسجّل شده اما برای هند و اروپایی ها تقبّلش بعید یا سنگین است. بگذارید از سایر جنبه های عینی که مبتنی بر کلام و تفاسیر شخصی نیستند، در این مورد کنکاش کنیم. باستانشناسی قابل تفسیر و مصادره به نفس نیست و از این مسیر نیز میتوان حرکت سومریان را ردیابی و اثبات کرد. شناخت وقایع آب و هوایی و زمین شناسی نیز در این میان اهمیّت و حکم اوّلین گام برای چرایی این مهاجرت را دارد. چهارده هزار سال قبل در آذربایجان عصرِ یخبندانِ چهارم، رو به پایان بود.
"از حدود 18 هزار سال پیش پس از آخرین دوره ی آب و هوای سرد، هوا شروع به گرم شدن کرد. در اثر بهبود نسبی آب و هو، طیف وسیعی از گیاهان امکان رشد یافتند و به تبع آن تعداد حیوانات نیز افزایش پیدا کردند. وضعیت بهبود یافتن آب و هوایی، امکانات بیشتری را برای مردمان شکارگر و گردآورنده ی غذا در منطقهی زاگرس و دامنه های شرقی و غربی آن، به ویژه در دورهی پارینه سنگی فوقانی، فراهم آورد. به همین دلیل بهره برداری از منابع طبیعی در مکانهای باستانی زاگرس مرکزی و دامنه های آن از حدود 9000 ق.م به بعد افزایش قابل ملاحظهای را نشان می دهد. از پایان دوره پلایستوسینی به بعد، دورهی زمینشناختی به نام دورهی هولوسین شناخته می شود. ابتدای هولوسین را اغلب دوره ی بعد از یخبندان می نامند. در اوایل دورهی هولوسین، گروههای انسانی ساکن در منطقه شمال شرق بینالنهرین به اهلی کردن گیاهان و جانوران بومی پرداختند و همراه با این تحول دورههای نوسنگی در باستانشناسی پیش از تاریخ شمال شرق بینالنهرین و زاگرس مرکزی ایران آغاز شد."(1)
نخستین استقرارگاههای مشخص شده در دشت تبریز تا جنوب دریاچه ارومیه در یک امتداد کشیده شده اند که کف آبی اجازه گذر از یازده هزار سال پیش را نداده و تاریخ اولین استقرار دقیقاً مشخص نیست. این درست با دورهی هولوسین مصادف است.
یخبندان کوچک در شمال آذربایجان در هشت هزار سال پیش نیز میتواند دلایل حرکت را معلوم کند. در این مبحث چند بحث پراکنده از کتب باستانشناسی را در هزارهی ششم قبل از میلاد گرد آوردهام که به دشت سولدوز و عمدتاً "تپه حاجی فیروز" که در جنوب دریاچه ارومیه و کنار تپه حسنلو است پرداخته و اولین استقرارگاههای مهاجرین سومری در شمال عراق یعنی درست اندکی غربتر از حاجی فیروز را که به حسونا مشهور است را نشان می دهد.
منطقه حسونا به عنوان اولین مکان مهاجرت آذربایجانیان و اولین استقرارگاهها و شهرهای سومری با رنگ زرد کمرنگ معین شده و به ترتیب بنفش و سبز و زرد امتداد را نشان میدهد.
"اینکه سومریان از منطقه ای در آذربایجان با ترکمنستان به سوی بینالنهرین مهاجرت کردهاند چنان مشخص است که حتی ساموئل کریمر بعد از پنجاه سال بررسی لوحه های دانشگاه آلمن پنسیلوانیا و موزه شرق باستانی استانبولی که غنیترین لوحه های سومری را دارند و هزاران لوحه در آنها استنتاخ شده به آن معترف است چنانکه می گوید: "سومریان بدوی یا شاید چادرنشین، از آن سوی قفقاز و دریای خزر به سمت نواحی غربی ایران سرازیر شدند و آن را تحت فشار قرار دادند." (2)
نشانههای این کوچ اجباری را در اشعار حسرت را در "بیلگهمیش" باستانی میتوان جستجو کرد آنجا که به قهر و غضب عامل این سرگردانی قوم سومر را کوه خوم بابا در کنار ماشو (میشو) و در لیوان (لیقوان امروزی) میداند و رهایی از بدبختی را کشتن خوم بابا می داند.
سرزمین دیلمون و ارتته نیز در زبان سومریان جاری بود. در کتاب گزارش سمینار لوکونین میخوانیم:
"دکتر راجر کوری درباره ی این موضوع جالب بحث کرد و نشان داد که این نواحی برای سومریان سرزمین اساطیری بوده است، همانطور که به نظر اسپانیاییها "الدورادو" سرزمینی افسانه ای سرشار از طلا و سنگهای قیمتی به شمار می رفت. این مطلب در اشعاری هر چند متأخر - چون آن مرکز و فرمانروای آراتا منعکس شده است."(3)
در سوی دیگر مظاهر فرهنگی متعددی در کنکاش از منشأ خود ما را به آذربایجان سوق می دهند. زیگورات یکی از جلوههای این تمدن بدون شک به همین حسرت زنجیر شده و در سرزمین صاف سومر کوهستانهای آذربایجان را تداعی میکرد. این دست با عبید همراه است که سومریان به قسمت آبرفتی رسیده و در یک دشت مسطح ساکن بودند.
"قطعاً مشهورترین بناهای مذهبی سومر زیگوراتهای بزرگ یا برجهای پلهدار هستند که بر شهرهای مهم اشراف داشتند. به نظر میآید که زیگورات در پی توسعه منطقی سنت دیرپای ساخت معابد روی سکوها یا تراسهایی بلندتر از بناهای اطراف برپا شد. سابقه ی این سنت به دوره ی عبید باز میگردد (Busink, 1970). سکّوها و زیگوراتهای جدید ظاهراً با اهدف یکسانی، به منظور نزدیکتر کردن خانه خدا به آسمان، بنا می شدند. پژوهشگران سالیان سال بر سر هدف ساخت این بناها بحث کردند. پیشنهادات آنها احتمالات بسیاری را در بر می گیرد، از جمله این پیشنهاد را که زیگورات بازتاب حافظه ی جمعی از مردم از سرزمینی کوهستانی است که ممکن است زادبوم سومریان بوده یا نبوده باشد. نظریه ی دیگر این است که زیگورات محراب عظیمی برای مراسم قربانی بود. نامهای زیگورات بیتردید در موارد بسیاری واژه کوهستان را به همراه دارند، اما این واژه ها به چیزی بیش از اندازه و شکل آنها اشاره ندارد."(4)
در این رابطه باید توجه کرد که در بالای کوههای آذربایجان پرستشگاههای متعددی وجود دارند و نمونه ی خطی آن زیارتگاه (لیلآن داغی- ولیان داغی- بیلانکوه) عینالی را میتوان مثال زد؛ در سومر نیز چنین عادتی را گرامی می دانستند.
"معمولاً گمان میرود که روی زیگوراتها نیایشگاهی وجود داشت، گرچه تنها گواه این مطلب در نوشته های هرودوت است و هیچ مدرکی واقعی وجود ندارد. همچنین شماری از پژوهشگران گفته اند که این نیایشگاه صحنه ی ازدواج مقدس، آیین اصلی جشن بزرگ سال نو، بود. هرودوت اسباب و اثاثیه نمایشگاه فراز زیگورات بابل را شرح می دهد و می گوید که در آن تخت طلایی بزرگی وجود داشت. همچنین گفته می شود ربالنوع مردوک می آمد و در نیایشگاه خویش میآرمید. احتمال یافتن چنین نمایشگاهی متأسفانه بعید است. فرسایش باعث شده است که معمولاً فقط بخشی از ارتفاع اصلی زیگوراتهای موجود باقی بماند، اما مدارک بافتی هنوز واقعیتهای بیشتری را درباره هدف ساخت این نیایشگاهها فراهم می سازد."(5)
"جنجالی ترین نظریه از این گروه، از طرف فریدون آقاسی اوغلو جلیلوف مطرح شده است. وی در مجموعه کتابهایی را که در نُه جلد «تحت عنوان تاریخ ترکهای آذربایجان تا صدر اسلام» منتشر نمود، به تبیین نظریات خود در مورد قومزایی آذربایجان پرداخته است. اصلی ترین مدّعای وی در نظریه «سرزمین اولیه تکوین زبان پروترک (نظریه ارومیه)» آمده است. وی در این نظریه همچون غضنفر کاظموف نظریه خانواده زبان آلتایی که منشاء زبان ترکی را در منطقهای بین کوههای اورال و آلتای میداند رد کرده و بر این باور است که خاستگاه زبان ترکی، منطقه ی آسیای مقدم و از جمله آذربایجان میباشد. به نظر او در نتیجه ی مهاجرت های گستردهی ناشی از تغیرات اقلیمی در هزاره چهارم قبل از میلاد، خانواده زبانها به گویشها و لهجهها توسعه یافتهاند به نظر او این قاعده برای زبان ترکی نیز صادق بوده است. در هزاره چهارم قبل از میلاد در نتیجه خشکسالی گسترده در آسیای مقدم و قفقاز مهاجرت هایی به نواحی شرقی و شمالی روی داد و در نتیجه این رویداد زبان ترکی به دو شاخه شرقی و غربی منشعب گردید. (6)
حسونا و حاجی فیروز معیناً در این تحقیق در کانون بررسی قرار دارند.
"این تپه از لحاظ جغرافیایی در شمال کشور عراق و در کناره غربی رود دجله و در جنوب شهر قدیمی موصل واقع و آثار مکشوفه در این تپه متعلق به 5 تا 6 هزار سال قبل از میلاد است."(7)
اکنون به بررسی الگوهای تمدنی و سازمان اجتماعی و اقتصادی در سومر و شباهت آن با تمدن دشت سولدوز و حسونا و سامرا می پردازیم. هر چند باید به این همگونی در نخجوان تا یانیق تپه خسوررو شهر نیز اشاره کنیم.
"نظام دقیقاً منطبق بر منابع موجود در سولدوز بود و احتمالاً در مقایسه با هزارهی هفتم ق.م. اتکای بیشتری بر گله داری داشت. حتی، موضوع مهمتر آن است که گفته می شود آن دسته از ساکنان محوطه های حاجی فیروز که در نیمهی اول هزارهی ششم ق.م. به درهی گدار (و احتمالاً به دیگر نواحی حوضه ی دریاچه ی ارومیه) مهاجرت کرده اند روابط نزدیکی با اقوام قدیمی حسونا داشته اند. تشابهات سفالی حاجی فیروز و محوطههای قدیمی حسونا پرشمار و مشخص هستند. بااینحال، سفالهای حاجی فیروز که این تشابهات با استفاده از آنها مشخص شده است بیش از نیم هزارهی بعد از سفالهای قدیمی تر حسونا ساخته شده اند. در مجموعه ی یافته های حاجیفیروز وحسونا، با قدمت اواخر هزارهی ششم ق.م.، به یقین برخی گونه های مشترک اشیا، به طور مثال پیکرک های انسانی و سردوک، را میتوان مشاهده کرد و شواهدی از روابط این مناطق در قالب سفالهای وارداتی دیده می شود. منطقیترین تفسیر دادههای موجود آن است که مردمانی که در سولدوز و اشنویه ساکن شده اند ارتباط نزدیکی با اقوام قدیمی حسونا، شاید اقوام ساکن در دشت بین النهرین یا اقوام ساکن در مناطق کوهستانی واقع درحد فاصل شمال بین النهرین و حوضهی ارومیه، داشتند.
اگر این تفسیر صحیح باشد، ساکنان حاجی فیروز مردمانی سنتگرا بودند ومنطقه ای را برای مهاجرت انتخاب کرده اند که تنها مستلزم تغییرات بسیار اندک در نظام معیشتی نهادینه ی آنان بود، نه تغییرات اساسی که اقوام قدیمی سامرا به آن دست زده اند. روی آوردن به نظام معیشتی فشرده تر و شکل پیچیده تر سازماندهی اقتصادی (و نتیجتاً اجتماعی و سیاسی) در دشت بین النهرین معمولاً، به سبب اهمیت آن در شکلگیری جوامعی با نظامهای اقتصادی و سیاسی متفاوت در منطقه، مورد تأکید قرار می گیرد. بااین حال، در محوطه هایی چون حاجیفیروز اشکال جدیدی از انطباق دیده می شود که شاخصهی هزاره ی ششم ق.م. در بین النهرین است و این محوطه ها مثالی از شیوه های زندگی متنوعی را که با اسکان اقوام مهاجر در مناطق جدید و بهرهبرداری از منابع جدید به منصه ی ظهور رسیده اند ارایه می دهند."(8)
کریمر با وجود اینکه از طریق آثار و دلایل پی برده که منشأ مهاجرت از آذربایجان مي باشد لیکن به دلیل تمدن انو در ترکمنستان نمی تواند آن تمدن درخشان باستانی را نادیده بگیرد، لیکن اگر تئوری (اورمی) را بپذیریم معما حل می شود و می توان دانست یک مسیر مهاجرتی از آذربایجان به ترکمنستان و آسیای میانه تا چین حرکت کرده و از این رو تمدن ترکمنستان و آذربایجان و سومر و... چنین مشابهت هایی دارند.
ساموئل کریمر: Samuel Kramer هم به این بازه ی زمانی اشاره می کند و می گوید: «سومری ها، از آسیای میانه و از طرف قفقاز، به آذربایجان آمده اند و بعد از سکوتی دراز مدت در آنجا، به بین النهرین مهاجرت کرده و ساکن شدند، آنها در تشکیل آراتتا در آذربایجان، نقش داشتند، آراتتا 5000 سال قبل از میلاد در آذربایجان بوده اند و بعد به جنوب رفته اند. [ساموئل کریمر، الواح سومری، ص 258]
براساس تعدادی از اسناد تاریخی، هوریان از طریق قفقاز، آز آسیای میانه به آذربایجان و شرق آن و کناره های دریای خزر کوچیده اند و براساس مطالعات و تحقیقات سومرشناسان، همین منطقه و همین مسیر برای مهاجرت سومریان نیز، از آسیای میانه به این سرزمین، ترسیم شده و هر دو، تقریباً در یک بازه ی زمانی (6000 سال قبل از میلاد) رخ نموده است. حتی اگر استدلالهای عدهای دیگر که آذربایجان را خاستگاه اولیه هوریان میدانند را بپذیریم و مهاجرت آنان از آسیای میانه را رد نماییم، یا تاریخ مهاجرت سومریان را مدتها پیشتر بدانیم، باز دلیلی مغایر با ارتباطات نزدیکشان با سومریان نخواهیم یافت. (9)
اگر شروع دوره ی نوسنگی بین النهرین را در دو مرحله به هم تنیده اولیه (قبل از حسونا) و ثانویه (دوره حسونا) بررسی کنیم، در این صورت استقرارهای مرحلهی اولیه در کوهپایه های غربی زاگرس و جنوب شرق تورئوس شکل گرفته است.(10)
جنوب شرق توروس و کوهپایههای غربی زاگرس درست در مرز آذربایجان باستان قرار دارند بنابراین طبیعی است که سومریان از آذربایجان به سومر رفته و اولین استقرارگاهها هم در آن مسیر شکل می گرفتند. (11)
رشته کوههای زاگرس، به مثابه دیوار طبیعی عظیمی که شرق مدیترانه را از فلات ایران جدا میسازد، نقش بسیار مهم و روشنی در تکوین و پراکنش فرهنگهای پیش از تاریخ، به ویژه در دورانهای پیش از نوسنگی و نوسنگی شدن فلات ایران داشته است. (آجورلو 1386). از این نظر، مطالعه و بررسی فرایند گذار از نوسنگی به مس سنگی در گسترهی جغرافیایی آن مهم است. اما در حال حاضر، به دلیل نبود و کمبود دادههای قابل اعتماد و عدم توازن بین داده های در دسترس و نیز فاصله بسیار زیاد بین محوطه های شاخص، این امر دشوار می نماید. رشتهکوههای زاگرس از شمال غرب ایران (آذربایجان) شروع شده، به طرف جنوب و جنوب غرب امتداد می یابد. زاگرس از دشتهای متوسط، دره های میان کوهی و مناطق کوهپایه ای تشکیل شده است و به مناطق شمالی، مرکزی و جنوبی تقسیم می شود. براساس یافته های یافته ها، شواهد و مدارک باستانشناسی، زاگرس مرکزی از کانونهای اصلی فرایند نوسنگی شدن در فلات ایران است، به طوری که مهمترین محوطه های نوسنگی از جمله تپه آسیاب، تپه عبدالحسین، تپه گوران و گنج دره در این منطقه شناسایی شده اند. محوطه های یادشده دورهی آغازین نوسنگی را آشکار کردهاند، بهطوری که دوره های نوسنگی بیسفال و نوسنگی باسفال در همه ی این محوطه ها شناسایی شدهاند؛ اما در هیچکدام از محوطه ها به طور مشخص آثار دوره مس سنگی یافت نشده است. از این نظر، در مقیاس محوطه نمی توان فرآیند گذار از نوسنگی به مس سنگی را در این محوطهها مطالعه کرد؛ اما در مقیاس منطقهای، در زاگرس مرکزی محوطههای دارای بقایای مس سنگی شناسایی شده است که میتوان به محوطه هایی مثل سهگابی و تپه گودین اشاره نمود. از این نظر، فرآیند گذار از نوسنگی به مس سنگی را فقط میتوان در مقیاس ناحیه و منطقه مطالعه کرد. تپه سه گابی، به عنوان شاخصترین محوطهی مسسنگی زاگرس مرکزی، فازهای سه گانه مسسنگی ( قدیم، میانی و جدید) را ارائه کرده است. در فاز قدیم مسسنگی منطقه، بیش از 70 محوطهی استقراری شناسایی شده است. در عین حال، مجموعه سفالهای یافت شده از این فاز تنوع چندانی ندارند. فاز میانی با افزایش استقرار روستایی و به تبع آن افزایش جمعیت همراه بوده است. برخلاف فاز قدیم، فاز میانی از تنوع گونه های سفال برخوردار بوده است. یکی از گونه های خاص سفال فاز میانی، سفال نوع دالما (dalma) نامیده میشود. این گونه سفال برای اولین بار در تپه دالما در آذربایجان شناسایی شده است. بنابراین میتوان چنین استنباط نمود که پیدایش سفال نوع دالما در زاگرس مرکزی ناشی از مهاجرت اقوام از زاگرس شمالی به زاگرس مرکزی بوده است.
"همانگونه که مشاهده میشود اولین و آغازین دوره شهرها در شمال و در کناره رود دجله هستند نه در جنوب یا کناره فرات و این نشان از مسیر آبی مهاجرت سومریان از تپه حلف بین 5300 تا 4500 سال قبل از میلاد یا سامره 5000 تا 5500 سال قبل از میلاد و بقیه کمتر از 4000 سال هستند و این دقیقاً مهاجرت سومریان از آذربایجان را اثبات میکند. اما قدرتیابی سومریان در سومر، به هزاره ی سوم تا هزاره دوم قبل از میلاد مرتبط است؛ هر چند در این دوره نیز 2500 تا 2300 قبل از میلاد سامی ها و آکادی ها با آنها درگیر بوده و بعضاً قدرت را در دست می گرفتند."(12)
به هر روی، اگر جغرافیای باستان آذربایجان را از ترکمنستان تا جنوب خزر و آذربایجان کنونی تا غرب دریاچه ی وان بدانیم در هر دو سوی مسیر کوههایی وجود دارند که اشاره سومریان به عبور از7 کوه یا حرکت گیلگمیش به سرزمین اصلی را با عبور از 7 کوه معنی می کند.
"رشتهکوههای زاگرس، به ویژه بخشهای مرکزی آن، به مثابه یک دیوار عظیم سرزمین اصلی بین النهرین را از فلات ایران متمایز میکند. این وضعیت در بخشهای شمالی بینالنهرین نیز حاکم است، به طوری که رشتهکوههای جنوب شرق ترکیه عملاً بین النهرین را از سوی شمال از فلات آناتولی جدا می سازد." (13)
"داده ها و یافته های باستانشناسی نیز این موضوع را آشکار ساخته است که در دورانهای اولیه پیش از تاریخ، بهویژه در دوره های پارینه سنگی و نوسنگی، استقرارها و فعالیتهای جوامع انسانی در مناطق کوهستانی شکل گرفته اند و طی مراحل پیشرفت در مناطق جلگ های بین النهرین استقرارهای یکجانشینی و روستاهای اولیه نوسنگی در حدود 6 هزار قبل از میلاد شروع به رشد کرده اند. بنابراین مراحل اولیه دوران پیش از تاریخ، فینفسه، ربطی به بین النهرین جلگهای ندارد. مجموعه واقعیتهای ملموس جغرافیایی و باستانشناسی این نکته را آشکار میسازد که در مطالعه و بررسی حوزههای فرهنگهای پیش از تاریخ، نباید براساس نگرشهای سیاسی امروزی، مرزهای سیاسی کنونی مورد توجه و تأکید قرار گیرد و برای آنها نامگذاریهای غیرقابل تعریف در نظر گرفته شود. اینگونه از نامگذاریهای غیرواقعی، واقعیتهای باستانشناسی را در هاله ای از ابهامهای علمی قرار می دهد."(14)
هیکسوسها نام دیگری است برای مردمان ساکن آذربایجان برخی پژوهشگران عقیده دارند این اقوام که جزیی از هوری های آذربایجان بوده اند از هزاره ی چهارم قبل از میلاد وارد شمال سرزمین سومر شده اند. کشیده شدن مردمان به سمت جنوب ناشی از خشکسالی را در مدرک دیگری از چشمه علی ملاحظه می کنیم.
"در تمامی تپه های شمالغرب از چشمه علی تا سیلک و زاغه و قزوین نشانه هایی از شروع مهاجرت به سوی سومر دیده می شود. این اقامتگاهها به تدریج در هزاره ی چهارم قبل از میلاد یعنی زمان تشکیل سومر مشاهده می شود. "
بعد از زاغه و سیلک، چشمه علی در منطقهی «ری» سومین کانون با سابقه جامعهاي متمدن در فلات است که در هزارهی ششم پیش از میلاد در مرحلهی یکجانشینی و ایجاد روستا در مجتمعی کشاورز و دامدار بودند. در هزاره پنجم پیش از میلاد با پذیرش مهاجرانی از سرزمین هایی دیگر و ورود مدیترانه ای که منجر به ازدیاد جمعیت شده، به سوی آغاز شهرنشینی گام برداشتند و در ارتباط بازرگانی و فرهنگی با سایر تمدنهای دور و نزدیک از شرق تا آنو و از غرب تا آسیای کوچک و میان رودان بودند. مردم چشمه علی در ساخت ادوات زندگی از نظر فنی و هنری بر اقوام سیلک برتری داشتند. در هزاره چهارم در ادامه روند ازدیاد جمعیت و ورود اقوام جدید (مدیترانهایها) و پیشرفت کشاورزی و رواج صنایع فلزی و اختراع مُهر وارد دوران شهرنشینی شدند.
به نظر گرانتوفسکی در هزارهی ششم گروه هایی از اقوام بومی جنوب دریای کاسپین به پهنه جیحون مهاجرت کردند"(15)
این اتفاق با تئوری اورمی نیز که آذربایجان را منشأ مهاجرت به جنوب و شرق و غرب میداند همگونی دارد.
بنابراین انطباق و همسانی میتوان در هزاره ی ششم یک شیوه مشابه را نشانهای آشکار از شرو حرکت سومریان در نظر گرفت که هنوز این الگوها منقطع نشده و تحوّل زیادی نیافته اند.
"در بسیاری از محوطه های شمال سومر سفال قرمز یافت شده است. "علاوه بر ظروف حاوی دوغاب قرمز حاجی فیروز، «سفالهای حاوی پوشش گلی قرمز» از محوطههای گروه زاگرس (مورتنسن 1964 ب، ص 117-118 ؛1974 ب، ص 23؛ بریدوود وهاو 1960، ص 43)؛ سفالهایی «با نقش آلویی رنگ در سراسر ظرف و صیقل جزئی» از ام دباغیه (کیر ک براید 1972، ص10)؛ سفال هایی با نقش یا پوشش گلی «به رنگ قهوه ای تیره ی مایل به قرمز» از لایه های پانزدهم وشانزدهم تل تلاتات (فوکایی و دیگران 1970، ص 45)؛ و «ظروف صیقلی پوشیده از گل اخرا » از تل سوتو (مرپرت و دیگران، 1976، ص 57) یافت شده اند. به نظر میرسد دوغاب گل اخرای موجود روی سفالهای حاجی فیروز شبیه نوعی تمام کاری سطح سفالها باشد که در محوطه های اولیه حسونا استفاده شده است."(16)
هر چند این حد اشتراک نیز می تواند به بهانه بررسی بیشتر در پس حجاب حفظ شود اما این رابطه معنی دار موید حضور آذربایجانیان باستان در حسونا بهعنوان پایگاهی که طی چند صد سال مبادلات عینی با هم داشته اند اشاره شود.
ادامه دارد....