روشنفکران آذربایجان - 1
روشنفکر کیست و روشنفکری چیست؟
روشنفکر کسی است که عمدتاً به کار فکری می پردازد یعنی متفکر و اندیشمند . این واژه برابر واژه Intelectuap به معنای کسی است که در تقسیم کار اجتماعی به کار فکری- در برابر کار يدي- می پردازد. کلمۀ روشنفکر در برگیرندۀ بار ارزشی مثبتی است و روشنفکر دارای فکر روشن در نظر گرفته شده است در حالیکه در جامعة ما بسیاری از اندیشمندان و متفکران سخنانی گفته و برای سیاستمداران رهنمودهایی دادهاند که به ضرراکثریت جامعه و تاریخ ملتی تمام شده است ؛ در اینجاست که خدمت و خیانت روشنفکر معنی پیدا می کند . روشنفکران در هر مقطعی از تاریخ با توجه به رسالت خاص خود گاه در برابر حکومت ، گاه در برابر روحانیت و مسجد و کلیسا و گاه در برابر مردم ایستادهاند و مخالف آنان ابراز عقیده کرده اند . برخی از روشنفکران که در ساحة علوم صرف کار کرده اند نقش برجسته ای در پیشبرد و تبلیغ صرف دانش داشته وبا کشفیات و یافتههای خود هر چند در اتاقهای در بسته ، تحول خاصی در زندگی مردم به وجود آورده اند. اصولاً روشنفکران کسانی هستند که در هر زمینهای که باشند فراتر از چارچوبهای موجود یا سنتی رفته و ارزشهای نوینی را به وجود آورده اند و با به کارگیری اندیشه و فکر خویش در حل مشکلات و معضلات جامعه و انسانها مثمر ثمر بودهاند. ممکن است با انتقاد از روش حکومتی زمان باعث تحول جامعه گشته و انقلاب به وجود آورده باشند یا با تنقید از رفتار و اخلاق مردم توانسته باشند جامعه را به سوی پاکی و نزاکت بکشانند و در هر صورت آرمانهای آزادی خواهانه ، ترقی جویانه و برتری وارزشگذاری خوبیها بر بدیها توانسته اند در ذهن و عمل انسانها ، جامعه و تاریخ اثر مثبت نهند . تردیدی نیست که با وجود مکاتب مختلف تربیتی ، جامعه شناسی سیاسی و غیره و غیره ، برداشت هر طبقه ، ایدئولوژی و مکتبی نسبت به روشنفکر متفاوت از دیگران باشد ، مثلاً روشنفکر در مارکسیسم- لنینیسم گستردگی و معنای خاص خود را دارد که با برداشت یک ایدئولوگ سرمایه دار متفاوت است. لنین ، روشنفکران را به دو طبقة متمایز- روشنفکران بورژوایی و روشنفکران پرولتاریایی تقسیم می کند و کائوتسکی آنان را طبقه ای ممتاز می شناسد که از امتیازات خاصی که در اختیار همگان نبوده برخورداربودهاند و بسیاری دیگر هستند که روشنفکران را به طبقه خاصی منسوب نساخته و معتقدند که آنان ایدئولوگهای طبقات مختلف جامعه هستند . اما آنچه حائز اهمیت است اینکه روشنفکران دارای توانایی های خاصی هستند که دارای تعلقات و علایق خاص خویشند و در واقع چه بسا نردبان هایی برای ترقی خود دارند که برخی از این نردبان بالا می روند و جایگاه والایی برای خود می یابند و برخی دیگر با توجه به یافته های فکری خود ، بالا رفتن از نردبان فردی را نمی پسندند وخود را وقف جامعه و علم وآینده می سازند. دراینجا روشنفکران گروهی از انسان هایی هستند که به مدد ویژگیهای خود به دستاوردهای مشخصی رسیده و این دستاوردها را در خدمت علایق خویش به کار می گیرند. اما بسیار اتفاق افتاده است که دستاوردهای روشنفکر و اندیشمند و یا دانشمندی در مسیر خلاف علایق دارندة آن به کار رفته است. دراینجاست که موضعگیری این روشنفکر می تواند ارزش انسانی و اخلاقی او را محک بزند و در صورت ضعف ، دستاوردهای وی می تواند در راه نابودی حق و حقیقت و انسانها به کار رود.
تعاريف مختلفي از روشنفكر انجام گرفته است اما شايد تعريفي جامع كه كسان بيشتري از آن خرسند باشند دشوار باشد اما در اين جا به تعاريفي از زبان برخي از نويسندگان را ذكر مي كنيم:
ماكس وبر روشنفكران را گروهي مي داند كه به علت ويژگي شان دسترسي خاصي به دستاوردهاي معيني دارند كه ارزشهاي فرهنگي تلقي مي شوند و بر اين اساس رهبري يك جامعه فرهنگي را به دست مي آورند.
كارل مانهايم روشنفكران را قشر بي طبقه و نا وابسته مي داند كه ادعاي سرپرستي فرهنگي را دارند.
ادوارد شيفر روشنفكران را كساني مي داند كه به ارزشهاي نهايي مي پردازند و در يك جهان بيقيدتر زندگي مي كنند .
الوين گولدبز روشنفكران را جماعتي گفتاري مي شمارد كه فرهنگ گفتمان انتقادي را در جامعه رواج مي دهند .
ادوارد سعيد روشنفكر را كسي مي داند كه پيام ، نظر ، نگرش ، فلسفه يا عقيده اي را براي مردم مجسم و بيان مي كند .
روشنفكر ايراني قشري سياسي شده است كه ديروز را در بوته نقد مي نهد و براي فردا راه نشان مي دهد . اين روشنفكر واقعيات موجود را نقد و براي آينده اميد مي آفريند و در زمرة علاقهمندترين ، و دلسوزترين مردمان دگرديسي فرهنگي كشورمان به شمار مي آيند . روشنفكر در ايران همان منورالفكر تلقي مي گردد و در ايران هيچ انقلاب بزرگي بدون حضور روشنفكران پاي نگرفته است . روشنفكران ايران كساني بوده و هستند كه كار گردانان متعهد و انقلابي دگرديسي فرهنگي جامعه اند نه درس خواندهها و چيزدانهاي بي عمل كه در كنج خانه ها ، كتابخانه ها و حتي دانشگاهها صرفاً به حرف هاي خوب بسنده مي كنند .
در طيف روشنفكران ايران نويسندگان ، شاعران ، منتقدان ، هنرمندان ، دبيران ، معلمان ، اساتيد دانشگاه ، مترجمان ، ناشران ، روزنامه نگاران ، قضات ، مهندسان ، پزشكان ، مديران و همه كساني كه با علم ، تخصص و سياست خود كشورمان و مردممان را به سوي پيشرفت ، آزادي و دموكراسي رهنمون مي شوند در صف روشنفكران جاي مي گيرند . در اين تعريف روحانيون ، مردان علم و فلسفه نيز جزو روشنفكران به شمار مي آيند . لزومي ندارد كه روشنفكر حتماً آيين شكن و بدعت گذار باشد ، بلكه اعتقاد و عملش در آزادي خواهي ، انقلاب و پيشرفت نشانگر روشنفكري اوست .
در صد سال گذشته از يك سو دولت ارتجاعي و سركوب گر بر كشور حاكم بوده و از ديگر سو روشنفكران و انديشمندان در صف مقابل او ايستاده اند و تا زماني كه دموكراسي بر جامعه حاكم نگردد اين دو صنف همچنان به صف آرايي خود ادامه خواهند داد و گاه كار را به جنگ و انقلاب خواهند كشاند. تا روزي كه دموكراسي پيروز نگردد آتش اين مبارزه خاموش نخواهد شد . در برابر استبداد قاجار، روشنفكران ، مردم را به حركت در آوردند و انقلاب مشروطيت را به انجام رساندند ، اما صف استبداد و ارتجاع رنگ عوض كرد و استعمار ، حكومت پهلوي را جايگزين قاجاريه نمود . اما صف مردم كه رهبري اش بر عهدة روشنفكر بود ساكت ننشست هر چند كه ديكتاتوري رضا شاه مردم را به سكوت و سكون كشاند . محمد رضا شاه پهلوي با ادعاي اين كه ايران را به پنجمين قدرت بزرگ نظامي جهان تبديل مي كند به سركوب روي آورد و به خيال خود دروازه هاي تمدن بزرگ 2500 ساله را به روي مردم مي گشايد . او شووينيسم را پرورد و از طريق غير سياسي كردن مردم تلاش كرد با ستايش از تاريخ ستمگران 2500 ساله ، خلقهاي ايران را به خفقان بكشاند و بدين طريق دستگاه ديكتاتوري خود را بر پا ساخت ، اما مردمي را در برابر خود ديد كه نارضايتي در چهرة تك تك مردم موج مي زد . شاه نتوانست به وعده هاي بلند پروازانة خود جامة عمل بپوشاند و بحران مشروعيت به سرعت حكومت را فرا گرفت و انقلاب پديد آمد . كالبد شكافي انقلاب نشان مي دهد تنها راه برون رفت از وضعيت ارتجاعي- استبدادي تنها و تنها در ساية برقراري دموكراسي و اعاده حق براي ملت امكان پذير است و گرنه سركوب خونين ، تنها افكار راديكاليسم را پوياتر و زنده تر مي سازد و روشنفكران با استفاده از ابزارهاي خود- ادبيات ، هنر، علم ، تخصص به مبارزه بر خواهند خاست .
روشنفکران آذربایجان در طول یکصد سال گذشته فراوان بوده اند و در زمینه های متنوع و متفاوتی خود را نمایانده اند ، برخی در علوم صرف مانند ریاضی ، فیزیک نقش برجسته ای ایفا کرده اند ، برخی در عالم سیاست در دو جبهه متفاوت – مثبت و منفی یا مخالف و موافق و ...- فعالیت داشته که امروز برخی از آنان در نظر راقم این سطور ، قهرمان است و برخی دیگر ضد قهرمان . هر چند که ممکن است در نظر دیگری خلاف این باشد . دیگر روشنفکران آذربایجان در زمینه های ادبی خوش درخشیدهاند و صاحب نام و موقعیت خاصی گشتهاند ، دیگرانی بودهاند که با هنر شعر ، نقاشی و دیگر هنرها در جهان کسب نام کردهاند و شهرت یافتهاند ، اندیشمندانی بودهاند که در جامعه شناسی و علوم انسانی خدمات ارزندهاي را ارائه کردهاند ، صنعتگرانی بودهاند که فکر و عملشان موجب پیشرفت کشور گشته و سیاست مدارانی که در احزاب و گروه ها و در بحبوحه های انقلاب و تحول کشور دارای اندیشه های اثرگذار بوده اند و دیگران و دیگران ... .
ما در بررسی روشنفکران آذربایجان در اینجا به تفکر و اندیشه های ملی و قومی آنان توجه خواهیم کرد هر چند که دوست می داشتیم توجه خود را به اندیشه های هنری- اجتماعی و انسانی آنان معطوف می کردیم اما اینک که به اقتضای زمان هویت طلبی به مسئلة عمدهای تبدیل شده ، عدم پرداختن بدان و خالی کردن میدان ، شناخت و عملکرد مردم را دچار خطا خواهد ساخت . البته اینجانب معتقد نیستم که حق با من است و آنچه من می گویم صحیح است اما معتقدم حداقل آنچه در این شرایط و اوضاع و احوال گفته و نوشته می شود حق آذربايجان و آذربايجانی ضایع می گردد و حق پایمال می شود و به عمد یا غیرعمد بسیاری از روشنفکران آذربايجان که صاحب اندیشه اند فراموش می شوند و ملت و قوم آذربايجان طوری شناسانده می شود که یا روشنفکر کمتر دارد یا روشنفکرانش علیه مردمش می اندیشیده اند . در حالیکه من معتقدم تعداد روشنفکران آذری فراوان بوده و هم آنان به مردم خویش تکیه کرده اند . در کتاب روشنفکران آذری از آقای علی مرشدیزاد بسیاری از روشنفکران آذربايجان فراموش شدهاند از آن جمله از صمد بهرنگی که نمی توان تاثیر او را در جریان روشنفکری کل ایران نادیده گرفته و موضع گیری وی در مورد هویت ملی و قومی بسیار شفاف و روشن نیز هست ، کسیکه بزرگترین اندیشمندان فارسی زبان خود مقلد او بوده و او را «غول تعهد» نیز نامیدهاند . هم قلمان و دوستان صمد بهرنگی ، طیفی گسترده از روشنفکران و مبارزان ایران در دهههای چهل و پنجاه را تشکیل می دهند که حتی در پاگیری انقلاب اسلامی از نظر فکری و اندیشهای اثرگذار بودهاند. از میان این روشنفکران که جان در طبق اخلاص نهادند و فدای کشور و ملت ایران کردند می توان بهروز دهقانی ، علیرضا نابدل ، مناف فلکی ، مرضیه احمدی اسکویی ، كاظم سعادتي و دهها تن دیگر را نام برد که در زمان حیات خود با اندیشههای خویش نه تنها بر مردم بلکه بر جریان های فکری- سیاسی اثر نهاده اند و آثاری به رشتة تحریر کشیدهاند که احزاب و گروه ها از آن بهره گرفته اند . در این کتاب روشنفکران آذری- حتی نام از استاد شهریار برده نشده است که بی تردید پرآوازهترین شاعر ایران در عرصة جهانی است و دفتر شعر کوچکش «حیدر بابایه سلام» علاوه بر آنکه به دهها زبان ترجمه شده ، صدها نظیره بر آن نوشته شده ، در بیش از 18 کشور جهان در مدارس تدریس می گردد . شهریار موضعگیری هایی روشن در مورد هویت دارد که در این کتاب بدان اشاره نشده است . مفتون امینی شاعری که در ادبیات فارسی معروف تر از ادبیات ترکی و دارای چندین دفتر فارسی و صاحب تنها یک دفتر ترکی است اما در زمینة هویت ملی و قومی صاحب نظر است . از سهند ، حبیب ساهر و دهها اندیشمند ساحة هویت خواهی نامی نیامده است ، که این خلأ را من در اینجا پر خواهم کرد.
از این گذشته اندیشمندان آذربايجانی که در این کتاب معرفی شده اند گاه با اشتباه و خطا معرفی شده اند ، ارانی را می توان از زاویه ای دیگر نگریست که هم حق است و هم با نظر مرشدیزاد متباین . حتی کسروی را می توان نوع دیگری نگریست و می بایست در خدمت و خیانت روشنفکران دقیقتر شده و خدمات یا خیانتهای آنان را نشان داد . چرا امروز خانواده های بسیاری از روشنفکران آذری که امروز علیه نوشته های این روشنفکران به پا می خیزند و برای تطهیر آنان ، افکار این روشنفکران را یا پاک می کنند یا به شرایط زمان منسوب میدارند و از اینکه پدران و عموهایشان چنین فکر غلطی داشته اند خجالت می کشند؟[1] آیا این امر بجز اینست که امروز پی برده اند آن اندیشه ها ضد انساني و خلاف است این فکرها را در شأن و ارزش انسانی خود نمی دانند ؟ اما این کتاب روی همان افکار غلطی که میراث خوارانش مایة ذلت خود می دانند زوم کرده و تأکید داشته است !؟
در پرتو نتايج انقلاب ، شمار زيادي كتابهاي پژوهشگرانه دربارة مسائل مختلفي كه دامنگير جامعة ماست نوشته شده است. در مورد مسئلة ملي نيز هر چند كه يكسويه است كتابهايي نوشته شده اند بويژه در مورد آذربايجان ، مقالات و كتبي نوشته شده اگر نگوئيم مغرضانه و تحريفگرانه ، حداقل ميتوانيم بيانصافي نويسندگان را متذكر شويم . مردم اين قسمت از كشورمان در صد سال گذشته با انواع ظلم و ستمها جنگيده و در حراست از كشور يكپارچة ايران چه جانفشاني ها كه نكرده اند. در انقلاب مشروطيت، جنبش خياباني ، انقلاب دموكراتيك 1324، نهضت 1342و 1349 ، در 29 بهمن 1356 همواره در صف نخست خلقهاي ايران ايستاده و تا پاي جان پيش رفته اند . بيترديد در همة اين حركت هاي مردمي ، روشنفكران و نخبگان آذربايجان نيز به تمرين مشقهاي سياسي و ايدئولوژيكي پرداخته اند و در بسياري از اين حركتها، رهبريت جنبش را به گردن داشته اند. آذربايجان صاحب انديشمنداني بوده است كه در حوضة تخصص ، علم و فناوري ، ايدئولوژي و مبارزه در صف مقدم قرار گرفته اند و براي تاريخ انديشة كشور و ملتمان مهر و امضاي خود را حك كرده اند .
ناسيوناليسم ، بوميگرايي و اصالت خواهي اگر به خواستة حقوق بشر نينجامد و از آن ، هدفهاي ضد انساني استنباط شود در هر مقطعي از تاريخ محكوم است . ناسيوناليسم دو رو دارد ، يك روي آن انقلابي ،انساني و مترقي است ، روي ديگرش ضد انقلابي ، ضد انساني و ارتجاعي . همين ناسيوناليسم در مقطعي از تاريخ مترقي و انقلابي است اما در مقطع پيشرفته تري از تاريخ مي تواند ارتجاعي و ضد انساني قلمداد شود. رها شدن از قيد هاي استعماري- چه مادي و چه معنوي- مي تواند پيش شرط لازم براي دستيابي به يك هويت اصيل تلقي گردد و مبارزان ضد استعماري همواره قهرمانان ملي ملتها بوده اند . مبارزه در راه استقلال ، زنده كردن اصالتها و چسبيدن به بومي گرايي يا ناسيوناليسم مترقي مي باشد ، اما افتخار به گذشته هاي دور ، بريدن از حال ، تحقير ملل ديگر ، اسارت خلقها از نظر مادي و فرهنگي ، ناسيوناليزمي منحط و محكوم به شمار مي آيد .
در نگارش هر اثری ، نویسنده اگر هم محقق باشد به دنبال علایق خویش است و بنابراین موضعگیری او نمی تواند از این چارچوب فراتر رود مگر بخواهد سر مردم شیره بمالد . این را از من نخواهید .
م . کریمی
[1] ) اشاره به برادرزادههاي دكتر شيخ الاسلامي كه منكر داشتن چنين افكاري از طرف عمويشان بودند.ر.ك : هفتة نامة بهار زنجان ، شماره ، 1382 .
آذربایجان ادبیاتی، تاریخی و اینجه صنعتی