م. کریمی 

اوره­ ک وار کی گئنیش دریایه سیغماز،

قرار دوتماز، بوتون دونیایه سیغماز،

باتیب قالمیش یازیق عاشیق دؤشونده –

اؤتورسن عالمِ اعلایه سیغماز.

 

   عباس بابائی یکی از سرشناس ترین شاعران فارسی گوی و ترکی سرای زنگان است که به سال 1323 در زنگان به دنیا آمد و نخستین اشعارش را به سال 1344 سرود. او در همان سالها با نشریات مهم روز مانند فردوسی، روشنفکر، چاپار ، صدا و . . . به همکاری پرداخت. نخستین دفتر شعرش به سال 1350 با نام "چراغ و چاه" چاپ شد، اما قبل از پخش جمع آوری شده و به کارخانه ی کارتن سازی منتقل گردید. سه دفتر شعرش در شهر خودمان منتشر شد و کتاب آخرش "دئمه سم اؤللم" زیر چاپ بود که پرواز کرد.

   بابایی حرف دلش را در اشعارش می سراید، حرف دلی که بیانگر احساسات و اندیشه های شاعرانه با تمام تار و پود انسانی است. دلی که بر جهانی نمی گنجد:

آی یاتیب، عالم یاتیب، شاعیر اویاقدیر، هم ده تک -

بیر داواتدیر، بیر قلم، پارلاق کاغاذدان بیر اتک.

آخشام آغزیندان آلیبلار دویغولار آرامینی

شاعیرین باغریندادیر دونیایه سیغماز بیر اوره­ ک.

    الهام او نوشتن از "شمع و پروانه" نیست، بلکه باور دارد که شاعر باید از دردهای مردم و جامعه سخن گوید و نه تنها از عوالم خویشتن، بلکه عالمی دیگر باید آفرید و انسانی دیگر. او با دردها و آلام انسان ها آشناست اما ضجه نمی زند، زاری نمی کند، بلکه با بهره گیری از زیبایی های طبیعت، اندیشه و تصحیح نگرش به دنیا، احساس و نگاهی زیبا به زندگی دارد. در آفرینش شعریش، به سادگی، احساسات پاک انسانی و اندیشه های والا توجه دارد و روح شاعرانه اش را در قالبهای متنوع شعری ریخته و در خوانندگان به آفرینش خیال و گسترش اندیشه می پردازد. او در عاشقانه هایش از ایماژهای زیبا استفاده می کند و شعر را طراوت می بخشد. شاعر از حسرت، هجران، درد نمی گریزد، در نظر او، سختی های زندگی هم زیبایی های خود را دارد، تنها باید آن ها را شناخت و با آنها درست زندگی کرد:

گؤرمه­ دیم هئچ دردی من طاقت کسن هجران کیمی،

سنسیز آیریلماز گولوم حسرت داماردان قان کیمی.

گیزله­ نیر خاطرده گاه آغلار، گولوشلرله گولر،

گاه تلاطم داشلادار، ائولر ییخان توفان کیمی.

ایچدیرَر غم باده سین، آسلار داریخماق پرده سین،

سون، قرارسیزلیق گئنیش دونیان ائدَر زندان کیمی.

خولیادان محمل بزَ­ر، سن اگلرشرسن، غم گزَر،

فتح ائدَر حسرت، خیال عالم لرین جانان کیمی.

   بابائی شاعر خیالهای روح انگیز و شاعرانه است در عین حال از ترنم آرزوهای هویت خواهانه اش نمی گذرد. شعر و سرود او سرشار از سرزمین مادری، مردم دیار خویش و بیان آرزوهای انساندوستانه و سرشار از خواسته های بشردوستانه است. او بستگی تام به سرزمینی دارد که تمام تار و پودش از عدالت لبریز باشد و در آن شادیها و نغمه های عشق خوانده شود. نمونه ی چنین جامعه ای را در چنلی بئل می یابد و ساز و نوای آشیق جنون؛ او، کوراوغلو و آشیق جنون و چنلی بئل را افسانه و داستان نمی داند؛ با انتخاب راه زندگی، می توان درست زیست و با آنها بود:

سوروشدو چنلی­بئل یوردون یولوندان،

دئدی آشیق جنون سؤیلردی اوندان.

ایگیدلر ایچره واردیر مین کوراوغلو،

بو یئر بوش قالماسین آشیق جنوندان.

   بابایی با تخلص سؤیلر شعر سرود و انساندوستی را رنگ و جلایی تازه بخشید. او در میان شاعرانی قرار دارد که عشق و انساندوستی را ترویج می کنند و لباسی برازنده بر تن انسان می دوزند. او اومانیسم به معنای اصیلش را پرچمی ساخته و بر بالای اشعارش به اهتزاز در آورده و بر روی کره ی خاکی کوبیده است. او در زندگی خصوصی اش نیز، انسان و انساندورست بود. نگاهی مهربان و دلی مهربانتر داشت. رفتارش با همه با صداقت بود و راست؛ عقده های پستی چون حسد، غیبت، کین و . . . در دل بزرگش جایی نداشت. انساندوستی در سطر سطر اشعارش جاری بود و قد می کشید. برای بشریت، نه برای خودی و ناخودی، شادی، سلامتی و آزادی می خواست؛ معنای عشق همان آزادی هم بود!

   دنیا برای او ارزشمند بود چون در دنیا می توان عاشق بود و دوست داشت. عشق و دوست داشتن حق انسان است. در تصاویر شعری او مجنون با وجود سرگردانی اش در بیابانها خوشبخت بود زیرا عشق را در دل داشت و تخم عشق را در بیابانهای بی آب و علف می افشاند. مجنون، انسان به معنای واقعیش بود؛ زیرا دوست داشتن را که نشان ممیزه ی انسانی است در دل داشت. او خود نیز در زندگی خویشتنش با عشق و آزادگی زیست. عمرش سرشار از شادی های پنهانی بود؛ چون صحرای دلش پر از گلهای عشق بود. هر مصرع از اشعارش گلی خوشبو بود که به خوانندگان اشعارش هدیه می داد. تردیدی ندارم که سؤیلر شخصیتی تکرار ناشدنی اشت، هر چند که بی موقع؛ و بی نام و نشان از میان ما رفت!.

   پیام شاعر، شاد زیستن بود و عشق ورزیدن. دوست داشتن بود و عمر را با صلح و دوستی گذراندن. او زیبایی ها را در کلِ خلقت می دید؛ در هر گلی، رنگی زیبا و بویی دوست داشتنی احساس می کرد و همه را از زیبایی های خلقت می دانست:

خلقتین دامنی پام پاک دولودور
جور به جور گوللریله، یام یاشیل اوتلاریله؛
یاخشی چمنلیکلریله؛ لاله‌نین اوچ پری وار،
      یاز گولونون یئددی پری،

           سوسنین یوز پری وار؛
               سارماشیق بیرجه پری؛
                     یاسمن سالخیمینین
                          سایغیما گلمزدی پری.
بئله گوللر، بو تفاوتلریله
نه گؤزه‌ل قونشودولار
    بیر بولاقدان سو ایچرکن

       بیر گونشدن پای آلارکن
           بیر چمنده بوی آتیرلار
                یاناشیق بیر - بیرینه خوش یاشاییرلار.

   او خلاقیت بدیع و نوآوریهای شاعرانه را در شعرش فراموش نمی کند و برای کسب دیدگاههای نو در بینش عرفانی اش تلاش دارد. او شاعری ژرف اندیش و نکته سنج است و در اشعار کلاسیک نیز به دقت مطالعه کرده و در 40 سال آفرینش شاعرانه اش قله های ادبی را فتح نموده است و با شعرش گفتنی ها دارد، با آنکه به زبان ساده سخن می گوید از زیبایی های اندیشه و احساس لبریز است. نمونه اش را در شعر "سئوگی ناغیلی" می توان دید.

   از او سه دفتر شعر در دست است که دو دفتر به زبان ترکی و با نامهای "گلیرم" و "آییق گئجه لر" و یک دفتر شعر فارسی با نام "رد خون بر شمشیر" با استقبال دوستداران شعر امروز قرار گرفته است. این سه کتابها در سالهای 1376 و 1384 منتشر شده است و دفتر چهارم "دئمه سم اؤللَم" در دست چاپ است. او چه در ترکی و چه در فارسی شاعر توانمندی است و از صنایع بدیع و هنری بهره می گیرد و زیبائی های بسیاری را به ادب ترکی آورده است. او در راه آرمانهای پاک و مقدس خود پای می فشارد و بستگی تام به ملت، وطن و انسانها دارد. اشاره ی زیبای وی به زبان مادریش نمونه ای از تعهد شاعرانه ی اوست. عباس بابایی احترام وافری به زبان مادریش دارد و می داند که این زبان در طول تاریخ با مدیحه سرائی و چاپلوسی میانه ای نداشته و خود را به این آلودگیها نیالوده است و باور دارد که شاهان و سلاطین از این زبان در بیم و هراس بوده اند و زبان مفتخواران و لافزنان نبوده است و زبان حرمسراها و دربارها هم نبوده، بلکه زبان مردم ساده ای است که جز وقار، سربلندی و سادگی و سرافرازی، هنری ندارند.

منیم تورکی دیلیم اوجا داغ کیمی،

بئله آلچاقلارا بویون اگمه دی؛

مدیحه یازان میرزا قلمدان،

بئله چاموش دیلی هئچ بگنمه دی.

اگنینه گئیَنده رسمی پالتاری،

دانیشدین، قورخوتدون گاهدان سولطانی؛

سنه یاراشمادی رسمی مجلیسده،

مفته خورون دونو، بؤرکو، قیطانی!

او خطاب به زبان خویش گوید:

سنی بگنمه­دی حرمسرالار،

خواجه لر دیلینه یاغ یاخانمادین. و . . .

شعر زیبای او با نام تحفه از دنیای هنر و اندیشه ی والای وی نشات گرفته است و شعری ماندگار در یاد و خاطره هاست:

بیر تحفه سازیم وار، سسی زیردن بمه غمدیر،

شنلیک هاواسی چالماغا شاید سیمی کَم­دیر؛

سؤیلردی آنام: قالدی بابامین باباسیندان،

دیندیرمه کؤکون، هر سیمی بیر نسله حَکَم­ دیر.

گاهدان سالیرام چیگنیمه بندین، چالیرام دا،

هر سیم سئچیرم نغمه سی ماتم­ له ستَم­ دیر.

زیبایی های طبیعت مانند رود و کوه، باغهای با صفا در زبان او جان می گیرند و او با احساس شاعرانه اش صدای کوراوغلو را در کوهها و ساز شاه اسماعیل را در پیوند با ساز آشیق جنون در جریان آب زلال رودخانه می شنود. بی تردید عباس بابائی در شعر امروز زنگان جای پایی ماندگار گذاشته است که شاعران جوان به دنبالش خواهند رفت.

اوز دؤندَردی سندن شاه دا، وزیر ده،

یالاخلیق آرخیندا سن آخانمادین!

 بابایی ساده زیست، ساده سرود و ساده از میان ما رفت، اما یاد و خاطره اش، اشعار زیبا و افکلر زیباترش هرگز از میان ما نخواهد رفت. او هنوز با ماست.

صدای زنجان - 16/06/95