جهانشاه حقیقی / م. کریمی

 

   جهانشاه حقیقی، سلطانی توانا، هنرمندی زبردست و شاعری عارف پیشه بود که در تاریکترین دوران تاریخ ایران، هویت ملی ترکان را استحکام بخشید و با حکومت 35 ساله ی خود ایران را مرکز توجه جهانیان ساخت. نوشتارها در باب زندگی و آثار این سلطانِ شاعر متفاوت و گاه متناقض است. از محل تولد وی تا ماهیت مذهب – سنی یا شیعه بودنش، شاعری مولد یا مقلد بودنش، سلطان عادل یا ستمگر بودنش مورد وفاق مورخان، تذکره نویسان و پژوهندگان تاریخ نبوده است. برخی او را متولد در ماردین – در آناتولی دانسته اند و بسیاری دیگر نیز او را زاده ی روستائی در نزدیکی شهر خوی شمرده اند. شاید تعداد هر دو طرف نیز به یکسان باشد و امروز تعیین اینکه کدام راست گفته است سخت باشد. اما از علاقه ی خود جهانشاه به خوی و اینکه در بیشتر تابستانها در خوی بسر می برده است، شاید بتوان این علاقه را علاقه به زادگاه تلقی کرد. در هر صورت برخی از مورخین مانند طهرانی، بوداق منشی قزوینی، واله اصفهانی، سخاوی و دیگران محل تولد او را خوی دانسته اند و از پژوهندگان معاصی دکتر علی قافقازیالی در کتاب شش جلدی "ایران تورک ادبیاتی آنتالوژیسی"، با صراحت جهانشاه را متولد خوی شناخته است. اما در مقابل غفاری قزوینی، نویدی و کتابهایی چون قیزیلباشلار و صحائف الاخبار با روایتهایی از تولد این سلطان در مدرسه ای از توابع ماردین گزارش داده اند و در میان معاصران فاروق سومر تورکولوگ ترکی بر این نظر تاکید دارند.

   در باره ی شاعری او می توان گفت که وی در حیات خود نسخه های فراوان از دیوانش را تدارک دیده و به شاعران، عالمان و سلاطین و فرمانروایان مختلف فرستاده و نظرات آنان را جویا شده است. از جمله ی شخصیتهای برجسته ی زمان، عیدالرحمن جامی شاعر بزرگ فارسی گوی است که ایشان نیز با نامه ای منظوم و به تفصیل، نظرات تائیدی خود را بیان داشته و جهانشاه را "پادشاه دانش مآب و عرفان پناه" نامیده و با القابی چون "سلطان العارفین"، "افتخارالسلاطین" مورد خطاب قرار داده است.

   در مورد عادل بودن یا ستمگری وی نیز نظرات متضادی را شاهدیم. برخی او را عادل، سلطانی مردمی، و متدین دانسته اند و برخی دیگر او را بد سیرت، ستمگر، خوشگذران و کافر نامیده اند. البته گردآوری و بررسی تمامی این نظرات و نتیجه گرفتن از آنها، در یک مقاله به نتیجه نمی رسد؛ زیرا همین نظرات مسبوق به سابقه ی عقیدتی و اندیشه ها و بینشهای نویسندگان آن دارد که بررسی آن به فرصتی دیگر وامی گذاریم.

   اشاره باید کرد آثار باقی مانده از این سلطان در همه ی زمینه ها – شعر و ادبیات، معماری و دیگر هنرهای منسوب بدو، مورد توجه بسیاری از مورخان، سیاحان و پژوهشگران بوده و در باره ی آنها بسیاری سخن رانده اند و شاید بتوان گفت بیشترین نوشته ها در باره ی او بسیار فراتر از آن چیزی است که در مورد سلاطین و یا شاعران دیگر به رشته ی تحریر کشیده شده است. خلاصه می کنیم:

   جهانشاه با تشكيل دولت خود و سلسله ی قره قویونلو موفق شده  بر بخش بزرگي از خاورميانه (شامل همه ايران)، قفقاز و آسياي صغير حکم براند. نظرات دو محقق بزرگ: پروفسور مينورسكى شرق شناس روس  و فاروق سومر تاريخ­شناس ترك، در این باب ارزشمند است.

   مظفرالدين جهانشاه حقيقي در سال ١٣٩٧در روستائي كوچك در نزديكي شهر خوي آذربايجان بدنيا آمد و در سال ١٤٦٧ در جنگ با اوزون حسن خاقان  آغ قويونلو به قتل رسيد. مورخينی چون حسن بيگ روملو- احسن التواريخ، ابوبكر تهرانی-كتاب دياربكريه، عبدالرزاق سمرقندي و . . . ، او را كه يكي از برجسته­ترين حكمرانان عصر خود، و به عنوان حكمداري مقتدر، شجاع، توانا، قابل و همچنين انسانی دانش ‌آموخته و عادل توصيف كرده­اند.

 

    شخصيت فرهنگي جهانشاه قاراقويونلو

   

    جهانشاه به اهل علم و دانش و ادب توجهي خاص داشت. دولت‌ قاراقويونلو در عهد جهانشاه‌ به‌ لحاظ‌ آن‌ كه‌ حاكميت او از سوي‌ شاهرخ‌، سلطان‌ امپراتوري‌ تيموريان‌ به ‌رسميت‌ شناخته‌ شده بود، از استقرار و آرامش‌ نسبي برخوردار بود. در همين‌ دوره استقرار و آرامش‌ بود كه‌ جهانشاه‌ توانست‌ با داشتن‌ گرايش‌هاي‌ هنردوستانه‌ و علم‌پرورانه‌ ی خود، شهرتي‌ فرهنگي‌ براي‌ دولت قاراقويونلو فراهم‌ آورد.

   جهانشاه مردي فاضل، داراي تربيت علمي و فرهنگي بسيار بالا، هنردوست، زيباپسند، دوستدار علم، فرهنگ و مدنيت بود. او يكي از فرهيخته­ترين و معارف پرورترين حكمرانان عصر خود و تاريخ آذربايجان بوده است. جهانشاه از دوران نوجواني در جنگها و اداره دولت همراه پدرش قارايوسف اشتراك داشته و تجربه اندوخته است. او علاوه بر تربيت نظامي و دولتداري، از تحصيلات مناسبي نيز برخوردار بود. وي از بسياري از علماي معاصر خود مانند معين­الدين قاضي زاده، غياث الدين جمشيد، صدرالدين دواني، صدرالدين شيرازي، و خواجه زاده تلمذ كرده است. جهانشاه به دانشمندان و فلاسفه احترام بسيار قائل و آنها را در چتر حمايت خود گرفته بود. كتابخانه­ی جهانشاه از كتابخانه­هاي نامي قرن نهم بود و كتابهائي كه نويسندگان و هنرمندان براي كتابخانه او بوجود آورده‌اند از شاهكارهاي نفيس آذربايجاني است. شاعر و عالم مشهور جلال­الدين دوراني، قبل از عزيمت به سرزمين آق­قويونلوها نزد جهانشاه اقامت و در مدارس تبريز تدريس كرده و رساله حروف خود را به نام سلطان جهانشاه تاليف نموده است. شيخ شجاع الدين ابن كمال الدين نيز كتابهاي حديقه المعارف و شرح گشن راز خود را به جهانشاه اتحاف نموده است.

   جهانشاه به شعرا احترام فوق­العاده­اي نشان داده و در حمايت از آنها فعالانه در مجالس ادبي شركت مي­كرده است. ميرزا جهانشاه قبل از پادشاهي و هنگامي كه امارت شيراز را بر عهده گرفته بود، به آنجا رفته و آسايش و امنيت شهر را تامين نمود. او در شيراز نيز احترام بسيار به شعرا و فرهنگيان نشان داده و پنجاه هزار تنگه (از واحدهاي پول دولتهاي تورك) طلائي را كه از شاهرخ گرفته بود، ميان شعراي شهر تقسيم كرده است. بعدها فرزند او يوسف ميرزا كه از طرف جهانشاه به حاكميت شيراز تعيين شده بود، روش پدر را ادامه داده است. او نيز به اكرام شعرا و فرهنگيان مقيد بوده است. جهانشاه در بارگاه و پيرامونش شعراي قابل و خوش ذوق را جمع كرده بود و خود نيز شعر تركي و فارسي مي‌گفت و حقيقي تخلص ميكرد.

 

دوره جهانشاه، دوره ممتاز هنر معماري ایران 

 

   فعاليتهاي عمراني در دوره قاراقويونلوها بسيار چشمگير بوده است. حكمرانان قاراقويونلو در بسياري از شهرها و مخصوصا در تبريز پايتخت دولت  قاراقويونلو مساجد، مدرسه­ها، بيمارستانها و پلها ساخته اند. بويژه جهانشاه كه به جنبه­هاي هنري معماري و شهرسازي علاقه مند بود، در راه عمران و آباداي شهرها فعاليت بسياري كرده و به امر احداث و ايجاد مراكز و مجتمعهاي علمي، فرهنگي، تجارتي، صنعتي و هنري اهتمام جدي داشته است. وي مدارس و مساجدي را ساخته كه از بزرگترين مدارس و مساجد عصر خود بوده­اند. از جمله مجتمع محتشم مظفريه- مسجد کبود یا همان "گؤی مچید" که به عنوان فیروزه­ی اسلام معروف است - تبريز كه در زمان خود مركز علم و ادبيات بوده است. در دوره ٣٢ ساله حاكميت وي شهرهاي بزرگ آذربايجان مانند نخجوان، گنجه و تبريز، به لحاظ شهرسازي، عمران و معماري شكوفا شده­اند. از بناهاي دوران جهان شاه قراقويونلو كه تا به امروز باقي مانده و شناخته شده است علامه بر گؤي مچيد و مدرسه­ی آن در تبريز، مدرسه و عمارت بيگم خاتون در تبريز ، اولو جامع در وان تركيه، و مسجد جمعه و درب امام در اصفهان  را مي­توان نام برد.

   گؤي مچيد تبريز - فيروزه اسلام، داراي شهرتي جهاني بوده و يکی از زيباترين بناهای تاريخی مربوط به قرن نهم، به مناسبت كاشيكاري معرق كبود رنگ به نام گؤي مچيد خوانده مي­شود. اين جامع تاريخي حاوي  گنجينه­اي از هنر معرق كاري بوده و داراي كاشيهائي به درجه­اي غيرعادي زيبا و براق، صرفا به رنگ لاجوردی و از قطعات شش ضلعی مي­باشد كه در معماري بي­همتا است. گنبد فيروزه­گون آجري بزرگ و بسيار معروف گؤي مسجد يكي از بزرگترين ساخته­هاي آجري معماران اسلامي و ادامه­ی معماري عصر ايلخاني (جلايري) به شمار مي­آيد‏.‏ اين گنبد، دارای خطوط متنوع كوفي، ثلث، نسخ، نستعليق و طرحهاي دل­انگيز اسليمي و  تركي با رنگهايي كه در زيبايي به سرحد اعجاز مي­رسیده­ است که اثر خطاط و هنرمند مشهور قرن نهم هجري قمري نعمت­الله بن محمد البواب است.‏ تمام سطح سقف اين مسجد زرنگار (نقاشی با آب طلا) است و كف شبستان‌های باشكوه آن به احتمال قوی مرمرين بوده است. جهانشاه آرامگاه خانوادگي خود را در بخش جنوبي مسجد در انتهای شبستان كوچك در داخل سرداب قرار داده است كه از نظر بافت ساختماني و معماري پيوندي ناگسستني با مسجد دارد‏.‏ بنای اصلی ساختمان مسجد، دارای صحن وسيعی است كه در آن آثاری از مجموعه‌ای از بناهای مدرسه، حمام، خانقاه و كتابخانه ساخته شده است.

   پس از اشغال شهر تبريز توسط سلطان سليم اول پادشاه عثماني، در جنگ با شاه اسماعيل صفوي، گؤي مچيد در اختيار تركان عثماني قرار گرفت. پس از اين ماجرا در سال 1514، قاليهاي گؤي مسجيد به رسم غنيمت به استانبول برده شدند و دو قطعه از اين فرشها توسط سلطان سليم اول به مسجد قاضي حسين پاشا در تاشليجا واقع در هرزگوين اهدا گرديد. عده­اي نيز معتقدند فرشهاي موجود در مسجد قاضي پاشا در جمهوري بوسنی هرزگوين توسط صالحه خانم دختر جهانشاه قره قويونلو به مناسبت افتتاح و بهره‌برداري از مسجد در سال  843شمسی به اين مکان اهدا شده­ بودند.

 

 

   جهانشاه شاعر

   جهانشاه حقيقي از شاعران تركي‌ و فارسي‌ سراي آذربایجان است. و. مینورسکی جهانشاه را رومی ثانی لقب داده است. او مانند قاضی احمد برهان­الدین، سلطان حسین بتسقرا، سلطان احمد جلايري، هدايت الله آق­قويونلو، شاه اسماعيل ختايی و....از دولتمردان شاعر آذربايجان مي­باشد. اما بر خلاف سيماي سياسي و تاريخي­اش، وجه ادبي و حيات فرهنگي وي يعني شاعر بودنش چندان شناخته شده نيست. تا اوائل قرن بيستم در باره­ی خلاقيت ادبي جهانشاه قاراقويونلو ابهاماتي وجود داشت. در سال ١٩٢٤ و. مينورسكي برای نخستين بار با نگارش مقاله و آوردن ۲ غزل فارسی و ۴ غزل و ۱۱ رباعی تركي با ترجمه انگليسی آنها، جهانشاه را به جهان معرفی کرد.  

     جهانشاه داراي غزليات و آثاری به زبانهاي تركي و فارسي است و از ابیات عربي­اي كه جهانشاه در اشعار خود بكار برده معلوم مي­شود كه وي بر زبان عربي نيز مسلط بوده است.  

   جهانشاه قاراقويونلو با تخلص حقيقي داراي جايگاهي بسيار ممتاز در تاريخ ادبيات  آذربايجان مي­باشد. او يكي از بهترين و عاليترين نمونه­هاي ادبيات تركي و شعر كلاسيك آذربايجان را آفريده است. او، يکی از اعاظم ادبيات تركي آذربايجاني و در رديف شعرائي چون نسيمي، فضولي، ختائي و حبيبي است. در شعر تركي مي­توان او را حلقه­ی واسط بين نسيمي- مولوي و شاه اسماعيل ختائي- فضولي بشمار آورد. ديوان او آیينه­ی تمام نماي تاريخ توسعه­ی زبان تركي در قرون وسطي است. در زبان شعري او كلمات ناب و اصيل تركي وجود دارد. در اشعار فارسي­اش تاثير مولانا جلال­الدين رومي و در اشعار تركيش، تاثير بارز نسيمي ديده مي­شود. در اشعار حقيقي كمتر شعري مي توان پيدا نمود كه مشابه آن در ديوان نسيمي موجود نباشد. جهانشاه خود فيلسوفي حروفي است و در اشعار تركي­اش كاملا به عنوان ادامه دهنده مكتب نسيمي جلوه­گر مي­شود . بين اشعار نسيمي و حقيقي كلمات، تركيبها، افكار و ایفاها آن قدر به يكديگر نزديكند كه جدا ساختن آنها  سخت است.

   او شاعری است دلباخته­ی دنیای عشق و دلدادگی، که عطر خوش عاشقی در تمام ابیات او پراکنده است؛ عشقی که برخاسته از لطف الهی است و عشق حقیقی در آن نهفته است:

یارب نه درد ایمیش غم عشقین که عاشقه،       نه فکر دونیا قویدو  و نه فکر دین و خواب.

 اندیشه­های اومانیستی در سرتاسر دیوان او ترنم می شود:

دوشدو جهانه فتنه و آشوب و غلغله،              تا سونبولون گؤتوردو جمالیندن اول قمر.

آشفته زلف و خال و رخی، چشم و غمزه­سی،     قیلدی منی عتاب ایله اؤزومدن بی­خبر.

این اندیشه ها، بی شباهت به افکار حروفیان و عمادالدین نسیمی نیست:

قدّین کیمی ستوده صنوبر نه یئرده وار     عنبر فشان ساچین کیمی عنبر نه یئرده وار؟

خط رخون که آیهً سبع المثان ایمیش،          بو حسن ایله خطوط معنبر نه یئرده وار؟

حتی با صراحت تمام از فضل اله نعیمی تبریزی نام می برد:

فضل اله­دن ایکی عالمده شاه ایمیش،       اول اهل دل کی یار ایله عمرونی صرف ائده­ر.

وئردی حقیقی جانینی یارین وصالینه             ترک علایق ائتدی و کویینده قویدو سر.

عاشقانه هایش لبریز از زیبایی های شعر حروفیه است:

عشق جانان هر کیمین جانیندا کیم تاثیر ائده­ر،     جانینی جانانینا قوربان قیلماسا تقصیر ائده­ر.

هر مفسّر کیم اونون وجهینده گؤردو آیتین،           هم سجود ائیلر اونا، هم عالمه تفسیر ائده­ر.

او سلطانی است که شعرش را بر تاجش ترجیح می دهد:

خاک درینده باشینی کیم که سالور ایاغینه،       تاج ایله تخت خسروه، مولک جهانه طعن ائده­ر.

براستی که او جنت حقیقی را بر دنیای پر از جنگ و کشتار ترجیح می دهد:

جنّت وصلیندن آیری ای دلارامیم منیم،                 آشینا حالین نه بیلسین غافل و بیگانه­لر؟

چون بو ویران کؤنلومون معماری عشقیندیر، شها!      زان سبب معمور عشق اولدی دل ویرانه­لر.

اما خود قربانی همین حوادث جهان شد و رخ در نقاب کشید. امید اینکه نامش را ما گرامی داریم.

 منبع: نشریه شفق آذربایجالن - خوی