عمران صلاحي

   عمران صلاحي از نویسندگان و شاعرانی است که از میان نویسندگان دهه ی 40 سربرافراشت و با اشعار و نوشته­ های طنزآمیزش شهرت فراوان کسب کرد.او نیز در دوران پر تلاطم و اختناق آوری زندگی کرد و با آفرینش ادبی روی آورد و به زندگی مردم روح و جلایی بخشید.

   عمران در سال 1325 در تهران چشم به جهان گشود. مادرش از باکو بود و پدرش اهل اردبیل. عمران 15 ساله بود که پدرش دار فانی را وداع گفت و عمران را مسئول خانواده کرد. عمران به ادامه­ ی تحصیل در دانشگاه در رشته­ ی زبان انگلیسی پرداخت و در رادیم تلویزیون ایران مشغول به کار شد. او، مردی بلند قامت، با اندیشه­ های بلند و در عین حال با تبسمی همواره بر لب و خجالتی به نظر می­رسید. او، از کودکی علاقه­ ی فراوان به نوشتن و سرودن داشت و امروز از نوشته ­های دوران نوجوانی اش برخی به چاپ رسیده­ اند. از همان زمان به داستان های ملانصرالدین، سینمای لورل هاردی، چارلی چاپلین و...علاقه نشان می­داد.

   آنگونه که خود بازگو کرده است داستانها و روایتی که پدرش برایش می­کرده تاثیر فراوان در روحیه­ ی آفرینش های ادبی ­اش گذاشته است و او را نسبت به ادبیات فولکلوریک علاقمند ساخته است. امروز در اشعار او می توان علاقه و رغبتش نسبت به فولکلور را دید. به گفته ی خود او، فرهنگ شفاهی مردم در هنر نویسندگی او تاثیر فراوان نهاده است. گاهی لطیفه­ ای را می­ شنیده و مشکلات سیاسی روز را در لباس آن می­ پوشانده است.

   سال 1345 در زندگی عمران، نقطه­ی عطفی به وجود می­آید. با مجله­ ی "توفیق" همکاری کرده و نوشته ­های فارسی و تورکی­ اش را در آنجا به چاپ می­رساند. در عین حال با بسیاری از نویسندگان در آنجا آشنا می­ شود. از طریق نوشته­ های طنزآمیزش چراغی بر سرراه مردم روشن می­ کند. اشعاری می­ سراید، واژگانی از درون او می­ تراود که رغبت خواننده را جلب می­ کند. بدین گونه می­ بالد و مردی می­شود برومند و دلنشین. دل پاک و زلالش، از درخشندگی برق چشمانش معلوم بود. متانت و وقار خاصی داشت که بیننده را در نخستین نگاه مجذوب می­کرد. پاکی درونش را می تونستی از چشمانش خواند، با تبسم­های صمیمانه ­اش، درون دردانگیز و دانایی بی­ مانندش را به رخ می­کشید، در یک آن می ­توانستی درد زمانه را که بر دلش سنگینی می­کرد احساس کنی، اما همین نگاه صمیمی­ اش باعث می­شد غم را لحظه­ ای فراموش کرده و به چهره­ ی زیبایش نگاه کنی. در این تبسم­های معصومانه، گویی درد بزرگی سایه انداخته است، درد مردم! عمران تا آخرین روز عمرش به مانند یک آذربایجانی اصیل زیست و ترانه­ های انسانی را سرود. در این ترانه­ ها می­توانی محبت و عشق به زبان مادری را ببینی و تلاطم و تپش قلب یک انسان لبریز از محبت:  

سازين سيمي دالغالانير،

دالغالار داشا ده ­يير،

جالانير.

ايندي منيم اوره ­ييم،

يئلكن ­سيز بير گمي كيمي،

دالغالارين ايچينده.

این شعرها، نشانگر سلامتی روح، زلالی جان و زیبایی درک انسانی است.

   عمران شاعر دوزبانه است. آن چنان به درون زبان ها راه یافته است که خودش اشعاری را که به زبان مادریش سروده است به زبان فارسی هم ترجمه می­کند و گاهی فراموش می­کند که این شعر را نخست به فارسی سروده یا تورکی! آثاری که از این شاعر و نویسنده در دست است به دو زبان بوده و عبارتند از:

1)      گريه در آب – مجموعه شعر، 1353

2)      قطاري درمه – مجموعه­ شعر، 1355

3)      ايستگاه بين راه، مجموعه شعر، 1356

4)      كتاب مجموعه، توركي شئعرلري 1357

5)      هفدهم، شئعر مجموعه شعر، 1358

6)      پنجره­ دن داش گلير، توركجه شئعر مجموعه­ سي 1361

7)      طنز آوران امروز ايران، 1373

8)      شايد باور نكنيد، رومان طنز، 1374

9)      از گلستان من ببر ورقي، 1378

10) حالا حكايت ماست، قطعات طنز، 1379

11) آينا كيمي، شئعر مجموعه ­سي – توركجه، 1380

12) موللا نصرالدين، آراشديرما و لطيفه لر، 1380

13) پيشگامان شعر معاصر ترك، بررسی ادبی، 1383

14) آن سوي نقطه چين، 1385

و دهها کتاب دیگر، از جمله آثار برگزیده و قطعات طنز.[1]

   عمران در یک مصاحبه ­ای گفته است: "من طنزها را به خاطر مردمم می ­نویسم، اما اشعارم را به خاطر خودم".[2] او در پاسخ این سوآل که "چرا شما به زبان تورکی شعر می­ سرایید؟" می گوید: "زبان مادری من تورکی است و در خانه همیشه به ترکی سخن می­ گوییم. احساساتی وجود دارد که در هوای آذربایجان بوده و من بی آنکه ارده کنم شعرش را به ترکی گفته­ ام و این احساسات را به شعر کشیده ام.". در جای دیگری هم که سخن از اشعار دو زبانه ام به میان می­آید می­نویسد: "یکی از دوستان می­گفت: عمران! تو به تورکی شعر بگو، سپس به فارسی ترجمه ­اش کن!". آنگاه شاعر در باره­ی شعر در این دو زبان می­گوید:"شعر تورکی در اوزان عروضی نیست. وزن آن هجایی است و این وزن هجایی، دارای ظرفیت وحشتناکی است. با این وزن می­توانی هر چیزی را بر زبان آوری. بیجا نیست که نویسنده­ ای در باره­ ی ناظم حکمت گفته است: "او، ماشین شعر است". این ماهیت، ویژگی زبان ترکی است، این زبان اصالتا دارای حالت موسیقایی است. من کَلَکی هم زدم و این وزن هجایی را در شعر فارسی هم وارد کردم. مجموعه­ای به زبان فارسی دارم به نام"آن سوی نقطه­ چین­ها" که زیر چاپ است و همین شیوه را در اشعار این مجموعه استفاده کرده ­ام"[3]. در باره­ی شعر عمران نوشته­ اند:"اشعار اخوان، شاملو یا حافظ را می­توان به زبانی دیگر ترجمه کرد اما زیبایی­های آنها از بین می­رود. ولی اشعار عمران صلاحی چنین نیست و تمام زیبایی هایش را حفظ می­ کند". اشعار عمران صلاحی به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی و دیگر زبانها ترجمه شده و بر روی برخی از اشعارش موسیقی گذاشته شده و به صورت ترانه­های زیبایی خوانده شده است و بین مردم پخش شده است. از او سه کتاب تورکی موجود است:

1-     مجموعه: در این اثر، اشعار عمران به همراه اشعار دیگر شاعران مبارز آذربایجان:حبیب ساهر، م.قافلانتی، ح.دوزگون، ب.چای اوغلو و...آمده است.

2-      پنجره­ دن داش گلير: این اثر در سال 1362 چاپ شد و نه تنها در ایران، بلکه فراتر از مرزهای کشورمان نیز با استقبال روبرو شد.

3-     آينا كيمي: اثری است که در سال 1380 منتشر شد و توسط خود شاعر به زبان فارسی هم ترجمه گشت. نخستین شعر این مجموعه شعر ذیل است:

 

پارچالانديق، سينماديق!

داش آتانلار بيلمه ­ديلر، پارچالانميش آينادا،

يير آجادان مين آي چيخار،

بير گونشدن مين گونش،

بير اولدوزدان مين اولدوز.

              ***

پارچالانديق آينا كيمي،

چوخالاريق،

چوخالداريق ايشيغي.[4]

   در این شعر کوچک، جهان بینی شاعر، پاکی دل و روح شاد شعر خودنمایی می­کند. احساسهای ظریف شاعر با واژگان ساده ­ای بال و پر گرفته و با آسمانها اوج می­گیرد. از دلایل دلچسب بودن اشعار عمران می­توان ابتدا سادگی زبان اورا مثال زد. او، حسرت برخاسته از مرگ عمویش را چه زیبا به زبان آورده و به تصویر کشیده است:

آغلا، آغلا ساوالان،

لاله ­لر اوره ­ييني اودوور، داغلا ساوالان!

سينه­ ده­ كي يارالاري دومانلارلا ياخشي باغلا،

ساوالان!

هامي بير- بيريندن آيري دوشوبلر،

قارداش – قارداشدان،

داغ – دره، داشدان،

فيكيرلر باشدان.

***

مه­ شه سهراب اؤلنده،

(شام اسبي) ده آغاجلارين بئلي بيردن بوكولدو،

يئل­لر پنجه سالديلار،

بولودلارين كؤينك لري سؤكولدو،

دنه- دنه- دوگمه كيمي،يئره اولدوز تؤكولدو،

مه شه سهراب كيم ايدي؟

قهرمانليق چيراغيني يانديران،

قارانليقدان چيراغي دولانديران،

آخير دفعه، من عميمي گؤره‌نده،

قيش ايدي،

(سرعين)ين سولاري كيمي قايناشيب،

شام اسبي دن تهرانا گلميش ايدي.

دولو بولودلار كيمي،

قوجاقلاشديق، آغلاشديق،

بير چترين آلتيندا

كوچه ­لري دولانديق،

يئل اًسنده، گوجو بيزه چاتميردي،

سويوق – شاختا، ديشي بيزه باتميردي.

***

مشه سهراب كوچه لرده منيم آتام مي بونلاي،

يادا ساليب آغلادي،

باشيميزين اوستونده چتير، آمما،

چتيرين آلتيندا ياغيش ياغيردي!

***

ساوالانيم ايندي حسرت چؤلونده،

گؤزلريمده ياغيشدان پاي،

ديليمين اوستونده اي واي،

اته گيمده آجي چاي.[5]

   عمران صلاحي، گذشته ها را فراموش نمی­کند؛ دل پرآتش او تلخی هجران و جدایی، مرگ و میر را از یاد نمی­برد؛ همچنین حلاوت­ها را نیز فراموش نمی­کند. آداب را نیز از یاد نمی­برد:

قهوه خانادا اوتوردوق،

 قليانلا شديق، چايلاشديق،

محبتي قويدوق ميزين اورتاسينا، پايلاشديق!

***

باياتي­لار،

آيران كيمي داماغيمدا داد وئردي.

***

چاي اوغلويا دئييره‌م،

بولبول­لرين سسي خوش،

بوردا هر شئي وار، آمما،

آشيقلارين يئري بوش![6]

   در اشعار عمران می­توان بوی گلها و شکوفه هارا، طعم سیب و به را و صدای آواز پرنده ها را شنید. ولی   همیشه چنین نیستند، گاهی بوی حسرت نیز از آن استشمام می­شود. گاهی پرندگانی که چون بوی گل می­دهند پشت دیوار گم می­شوند، هوا گرفته است و هوسی برای پرواز نیست!:

غنچه، معطل قاليبدير،

باهاريئلي اونا دئيير:

گنج اولار، بير آز تله‌س!

***

هاوا ائله آغيرديركي،

قوشلار اوچماق ايسته­ مير،

آچيق قالسادا قفس!

   از زبان اینچنین ساده­ ی شاعر، می­توان رمانها خواند! داستانهای بلند را تنها در چند سطر کوتاه، و در چند واژه­ی قسمت به قسمت شده:

پنجره لر آچيق،

قاپيلار آچيق،

سفره ­لر آچيق.

***

محبت،

آشيقلارين سازيندا،

چالينيردي.

***

قوناقلار،

بير به بير،

گلديلر،

قالديلار.

***

بيزلري، او آچيق قاپيدان،

ائشيگه سالديلار،

ائويميزي اليميزدن آلديلار![7]

   همانگونه که دیدیم، عمران در اشعار خود داستان هم می­سراید؛ در این داستانها، تاریخ ما را روشن می­کند. او، داستان می­گوید و آنچه بر سرمان آمده است بازگو می­کند. عمران شاعری تصویرساز است، از هر واژه­ای تصویری، در هر تصویری داستانی؛ و در هر شعری تاریخی. به هر حال این واژگان، تصاویر و اشعار از احساسات شاعرانه مایه می­ گیرند و جان می ­گیرند.

   اگر اشعار شاعر ما کوتاه و خلاصه وار هم باشند، در حجمی اندک، معنای فراوانی وجود دارد:

چيراق يانير اوزاقلاردا،

اولدوز يانير چيراقلاردا،

هر اولدوز دا بير سئوگي وار،

هر سئوگي ده بير دسته گول،

هر عطيرده بير كپه­نك،

هر كپه ­نك ده بير شاعير!

   شیشه­ ی عمر شاعر در 11 مهرماه سال 1385 لبریز شد. او که هنوز 60 سالش را پر نکرده بود[8] (متولد 10 اسفند 1325)از پیش ما رفت.

   عمران صلاحی به قدر توانش از ادبیات سفاهی آذربایجان استفاده کرد. از یک طرف زبان ساده­ ی مردم را به کار گرفت و همان سادگی، روان بودن و بی­ تکلفی زبان مردم در اشعار او در تموج است؛ از سوی دیگر، اصطلاحات زبان مردم کوچه و بازار، ترانه ­های سر زبان مردم و بایاتی­ها در اشعار او جا خوش کرده­ اند و ماندگار شده ­اند[9]. این بایاتی خلق:

بوردان بير آتدي گئشدي،

آتين اويناتدي گئشدي،

گون كيمي شفق سالدي،

آي كيمي باتدي گئشدي.

که چهار مصرع بیشتر نیست، در شعری از او شکل زیر را یافته است: 

بير جيبينده فشنگ،

بير جيبينده نوغول،

بير گؤزونده زهه‌ر،

بير گؤزونده بال،

«بوردان بير آتدي گئشدي».

***

ميدان چيخيبدير آيا،

آي انيبدير ميدانا،

توزلو آيين ايشيغيندا،

«آتين اويناتدي گئشدي».

***

گولله س­سي خوروزلاري اوياتدي،

بير اوجا باغيرتي گؤيده داغيلدي،

قان داياندي ائيواندا،

«گون كيمي شفق سالدي»

***

كؤهنه صانديقلار دا، كؤهنه كيتابلاردا،

كؤهنه كيتابلاردا، كؤهنه ناغيل­لار،

كؤهنه ناغيللاردا، قديمكي اوره ­ك،

«آي كيمي باتدي گئشدي».

   مشاهده می­ شود که در اینجا، شاعر یک بایاتی قدیمی چهار مصرعی را چند تکه کرده و با پیوندش به چند شعر، شعری مدرن آفریده و در آن معنایی سنگین خلق کرده است. هنر او تنها به اینجا ختم نشده، بلکه در دیگر اشعارش نمونه ­های بیشتری می­توان نشان داد. نگاهی به شعر "سن گلنده" بیفکنیم:

سن گلنده، پنجره ­لر آچيلير،

يئل اوينايير پرده­ لرين تئلينده،

«پنجره ­نين ميل­لري»

آچير قيزيل گوللري».

***

سن گلنده، هاوا بيردن تازالانير،

آينالار تميزله­ نير،

ريحانين عطري اوينايير،

سو اوخويور.

***

سن گلنده، دن تؤكولور ائيوانا،

گؤيرچينلر گؤيه ­ريرلر.

***

سن گلنده، ياغيشلاري چاغيريرسان،

دالغالاري چاغيريرسان،

يئلكن­لري آچيرسان،

سن گلنده...

   در اینجا به ترانه­ ی عامیانه­ ی «آي بري باخ» اشاره می­ شود و از آن بهره می­گیرد. چه باید گفت؟ حتی نام کتاب او از یک ترانه­ ی خلقی گرفته شده است: «پنجره ­دن داش گلير»[10]. در اینجا نیز از ادبیات شفاهی بهره گرفته شده است.[11]  

 

 



1) آذري مجله‌سي، نمره 13، 1385.

2) آذر تورك مجله‌سي، نمره 2، مارس 2007، ص 166-156.

1) آذري، همان.

1) عمران صلاحي، آينا كيمي، تهران، نشر نگاه امروز، 1380، ص 9.

1) عمران صلاحي، آينا كيمي، تهران، 1380، ص 15.

2) همان، ص 22.

1) آينا كيمي، همان، ص 97.

2) آذري فصلنامه سی، سايي 13، 1385.

1) م. كريمي، عمران صلاحي ياراديجيغينا بير باخيش، بهار زنجان، 1382.

1) عمران صلاحي، پنجره‌ده داش گلير، تهران، آذربايجان، مدنيت جمعيتي، نمره 11، 1361.

2) برای اطلاعات بیشتر راجع به عمران صلاحی به کتاب زیر مراجعه شود: م.کریمی، ائلیمیزین طناز شاعیری، تهران، 1390.