سيماي زن در كتاب دده قورقود
افسانه بزرگ طبيعت همانا « حيات » است و حقيقت حيات در هالة غليظي از ابهام فرو رفته است . از سوي ديگر بديهي ترين شكل حيات در وجود آدمي تجسم يافته است. حقيقت بدون حيات متصور نيست و بي آن حقيقتي وجود ندارد و انسان راز نهائي اين حقيقت و اين حيات است . هدف هستي انسان است . اوست كه حيات را معني مي بخشد. او شعله ايست كه بر كائنات نور مي افشاند و ابديت مي آفريند . باغبان باغ حيات انسان است . اوست كه اين مشعل فروزان را در دست دارد و آن را جاودانه روشن نگه مي دارد . او مي سوزد و با سوختن خويش اين مشعل را هميشه سوزان نگه مي دارد . در سينه وسيع او شعله اي قد مي كشد كه خورشيد همتاي اوست و با سوختنش ابديت نور مي گيرد .
آنچه آمد در شروع كتاب « دده قورقود » آمده است كه تماماً در تعريف وجود آدمي بويژه نيمه ارزشمندتر انسان يعني زن است؛ بويژه مادر كه خالق حيات است و انسانها همگي از مادر زاده شده اند . انسانها در دامن مادر بزرگ شده اند پس دايه انسانيت نيز هموست. اما سيماي ديگر زن نيز به عنوان همسر مرد مطرح است. در اين جا زن به عنوان نيمه انسان و همطراز مرد – نه چيزي كمتر و نه بيشتر مطرح است. كتاب دده قورقود قديمي ترين سند از فرهنگ تركي در ايران است و سيماي زن در هر يك از 12 داستان آن از هر حيث جالب و زيباست . در اين كتاب در كنار قهرمانان مرد ، زنان قهرمان وجود دارند. اصولاً سيماي زن در اين كتاب ارزشمند و مثبت است و خالي از لطف نيست نگاهي هر چند كوتاه به داستانها بيندازيم :
دومرول قهرمان يكي از 12 داستان اين كتاب است. او كه مردي نيرومند است روزي شاهد ناله و زاري، شيون و فرياد كارواني بود كه در نزديكي اوتراق او خيمه زده اند . دليل اين ناله و افغان را جويا مي شود . مي گويند عزرائيل به امر حق تعالي از آسمان فرود آمده و جان مرد جواني را گرفته است ، مادر پير و همسر جوانش بدان دليل مي گريند. دومرول از اين خبر برمي آشوبد و سراغ عزرائيل را مي گيرد. از حق تعالي مي خواهد تا عزرائيل را بدو نشان دهد تا به جنگ او رفته و انسانها را از شر او برهاند تا جان زنان و مردان از گزند او در امان ماند. اما اين سخن دومرول به درگاه ايزد متعال خوش نيامده و به عزرائيل امر كرد جان او را بگيرد و نفسش را ببرد. روزي دومرول شاد و خرم با دوستانش گرم شادي و سرور بود كه عزرائيل سر مي رسد. آمدن او را نه نگهبان فهميد و نه جارچي خبر داد . از هيبت عزرائيل رنگ از رخسار دومرول پريد و زبانش بند آمد. عزرائيل خود را معرفي مي كند . دومرول خشمگين مي شود و فرياد برمي آورد كه تويي كه جان جوانان و عروسان را مي ستاني و عروسان و پير زنان را به گريه مي اندازي؟ پس اين همه ناله و شيون از دست توست. بيا كه مشتاق مبارزه با توام . تويي كه چشمها را گريان، دلها را داغدار و سينه ها را سوزان مي كني .
بايد كه قصاص پدران و مادران سپيد گيسوي داغدار و چشمان گريان يتيمان و تازه عروسان را از تو بستانم . تويي كه حسرت هزاران آرزو را به دلها مي نهي. ترا در آسمانها مي جستم در زمين به چنگم افتاده اي. سپس شمشير مي كشد و چون شاهيني حمله مي آورد . عزرائيل به صورت كبوتر درآمده و از پنجره بيرون مي پرد . دومرول خوشحال و سرخوش از اين پيروزي كه عزرائيل از ترس او چون پرنده اي از سوراخ پريده است.
روزي ديگر دومرول سوار بر اسب در شكارگاه بود كه ناگاه اسبش فرو مي غلتد و بر زمين مي افتد . در همين هنگام عزرائيل بر سينه اش مي نشيند تا جانش بگيرد. دومرول به عجز و لابه مي افتد كه چرا دزدانه جان مي گيري؟ نمي دانم اگر خالق جانها خداست تو چرا جان مي ستاني؟ و با خدا به راز و نياز مي پردازد كه اي خدايي كه نه در آسمانهايي و نه در زمين ، بلكه در قلب مؤمنان هستي ! اي خالق جانها اگر جان مي ستاني خود بستان و به عزرائيل وا مگذار ! سخنان دومرول خدا را خوش آمد و به عزرائيل فرمان داد : به جاي جان او جان يكي از عزيزانش را بگير و او را رها كن. عزرائيل امر خدا را به دومرول ابلاغ كرد . دومرول عزرائيل را نزد پدر برد تا شايد پدر با دادن جان، فرزندش را نجات بخشد اما پدرش از دادن مال و منال دريغ نورزيد اما راضي به دادن جان نشد پيش مادر رفتند مادر نيز رفتاري همچون پدر داشت و از دادن جان دريغ ورزيد . دومرول گفت كه كسي را ندارد و اجازه خواست تا از همسر و فرزندانش وداع كند همسرش چون حكايت بشنيد تحمل نتوانست كند و آماده شد كه تا جان فدا سازد و همسر را از مخمصه برهاند اما دومرول نپذيرفت . نهايت تصميم گرفتند هر دو با هم بميرند. اما اين تصميم زن و مرد و نيروي لايزال عشق و محبت، اراده خداوندي را تغيير داد و خداي متعال به عزرائيل امر فرمود هر دو را ببخشد و جان ديگري را بگيرد.
راستي در اين داستان – هر چند كه با معيارهاي افسانه و اسطوره قابل تبيين است نقش زن چه زيبا و دوست داشتني است . در اين داستان زن از پدر و مادر نيز نزديكتر شمرده شده و صداقت و وفاي او را نشان مي دهد . هموست كه در ناملايمات در كنار همسر خويش مي ماند و او را يكه و تنها نمي گذارد. براستي كه چنين سيمايي را در ادبيات جهان كمتر سراغ داريم .
در داستان ديگري از كتاب دده قورقود، قانتورالي قهرمان داستان در پي انتخاب همسر شايسته همه جا را زير پا مي نهد. او زني مي خواهد كه قبل از او از خواب برخيزد. پيش از او بر دشمن حمله برد و پيش از او و بيش از او رشادت و دلاوري نشان دهد. الحق سالجان دختري با اين مشخصات است . او دختر سلطاني است كه پدرش او را به كسي مي دهد كه سه حيوان وحشي را در ميدان مبارزه به قتل برساند و قهرمانان زيادي در اين راه سر به باد داده اند و جان باخته اند . قانتورالي وارد چنين مبارزه اي مي شود و پيروزمي گردد و سالجان را تصاحب مي كند و در راه بازگشت قانتورالي به خوابي عميق مي رود.
در اين اثني سالجان لباس رزم مي پوشد و نگهبان همسر مي شود. چون دشمنان فرا مي رسند قهرمانانه بر آنان حمله مي آورد و رشادتها نشان مي دهد چنانكه قانتورالي انگشت حيرت به دهان مي ماند.
در اين داستان نيز سيماي زن به عنوان همسر ، جالب و زيباست چرا كه او علاوه بر زيبايي و لطافت. شجاعت و دلاوري نيز دارد و در تمامي مشكلات زندگي شريك مرد خــويش است. حتــي در ميدان جنگ و در رويارويي با دشمنان چيزي از مرد كم نمي آورد. او در عقل ، متانت ، دورانديشي و انتخاب نيكي ها به خوبي و سرافرازي از امتحان بيرون مي آيد. عليه پليديها و زشتي ها مبارزه مي كند. چنين سيمايي از زن در كتابهاي ادبي جهان كمتر ديده شده است. ارزش چنين شخصيتي زماني بيشتر مي گردد كه داستان برگرفته از فولكور يا ادبيات شفاهي مردم باشد و كتاب دده قورقود از چنين مشخصه اي برخوردار است.
زن خالق و مادر انسانها و به عنوان نيمي از حيات از احترام خاصي در ميان تركان برخوردار است . آنچه در داستان ها، افسانه ها و ادبيات فولكوريك مردم آذربايجان در شأن و شرف زن آمده است شاهد اين مدعاست . كتاب ارزشمند دده قورقود بعنوان نخستين و قديمي ترين اثر مدون آذربايجان – كه تاريخ آفرينش آن به دوران آغازين پدر سالاري مربوط مي شود. نشان مي دهد كه زن از نظر موقعيت اجتماعي ارزشي همانند مرد دارد. در اين اثر، زن سيماي برجسته اي دارد و كانون اصلي خانواده و قبيله را تشكيل مي دهد و مرد به عنوان رئيس خانواده و قبيله همواره با مشورت و همياري زن قادر به انجام وظيفه رهبري است. سيماي زن در تمامي داستانهاي اين اثر قابل تأمل و تفكر است.
در داستان « بوغاج » ديرسه خان صاحب فرزندي نيست او ضمن مشورت با همسرش براي بچه دار شدنش نذر و نياز مي كنند. آنان معتقدند كه بايد يتيمان را تيمار كرد، گرسنگان را سير ساخت ، برهنگان را پوشاند و … تا خدا بچه اي بدانان ارزاني دارد . چنين مي كنند و چنان نيز مي شود . فرزندشان در 15 سالگي رشادتها از خود نشان مي دهد و به خاطر مبارزه اش با يك حيوان وحشي لقب « بوغاج » از دده قورقود مي گيرد . اما حاسدان پيش پدرش سعايت مي كنند كه : بوغاج نسبت به مظلومان و فقيران ظلم مي كند ، به مال ديگران دست درازي مي كند، چشم به ناموس ديگران دارد و … ديرسه خان ناراحت از رفتار فرزند به مرگ وي راضي مي شود . در نهايت در شكارگاه بر بوغاج زخم مي رسانند.
اما مادر به محض اطلاع بر بالين فرزند زخم خورده اش در بيابان حاضر مي شود از ملغمه شير خود و گياهان صحرايي مرهمي ساخته و زخم فرزندش را بهبود مي بخشد و به دور از چشم پدر به تيمار او مي پردازد . كافران بيكار ننشسته و مي خواهند ديرسه خان را نيز از ميان بردارند لذا او را نيز دستگير كرده و با خود مي برند.
مادر بوغاج كه او را دور از چشم پدر پرستاري كرده و بهبودش حاصل شده بود. فرزندش را ترغيب مي كند تا پدرش را از دست دشمنان برهاند. بوغاج براي رهايي پدر به جنگ دشمن مي رود و با غلبه بر آنان، پدر خويش را نجات مي دهد .
در اين داستان، مادر بوغاج در عين حال كه مادري دلسوز، مهربان، عاقل، دلاور، و دورانديش است همسري مهربان، صادق، وفادار و فداكار نيز است. او مانند پدر فريب سخن ديگران در حق فرزندش را نمي خورد بلكه به قلب مادرانه اش رجوع مي كند و مرتكب اشتباهي نيز نمي شود . او براي همسرش ديرسه خان نيز مشاوري خوب است. در حل مشكلات يار و ياور شوي خويش است. او نمونه اي از همسر و زن وفادار و فداكار و مادري دلاور و مهربان است.
در داستان سالور قازان، قازان خان براي دور كردن تنبلي از تن و جان ايل خود مدتي همراه مردان ايل به شكار مي روند. دشمنان كه مترصد فرصت بودند بر ديار آنان حمله آورده ، زنان و كنيزان را اسير كرده با خود مي برند و اموال و احشام را نيز به غنيمت مي گيرند . دشمن سرخوش از اين پيروزي بزم مي آرايد و مجلسي به پا مي كند و مي خواهد بورلا خاتون شهبانوي ايل، ساقي مجلس باشد و برقصد. اما كنيزان همه خود را بورلا خاتون معرفي مي كنند و دشمن از شناخت بورلاخاتون واقعي عاجز مي ماند و به حيله هاي مختلف متوسل مي شود. آخر سر تصميم مي گيرند اوروز فرزند بورلا خاتون را شكنجه كنند و چون مادرش تحمل نخواهد كرد خود را عيان خواهد ساخت. اما او روز را به خاطر حفظ ناموس همه زجرها و شكنجه ها را تحمل كرده ، خم به ابرو نمي آورد . در اين اثنا، خبر به قازان خان مي رسد و او حمله آورده، دشمنان را از هم مي پاشد و زنان را نجات مي دهد.
در اين داستان ، بورلا خاتون در عين حالي كه نمونه مادري دلسوز، مدبر و مهربان است سيماي خوبي از همسري وفادار، عاقل و فداكار است .
داستان ديگري كه در آن به بررسي سيماي زن مي پردازيم داستان « اوروز » فرزند قازان خان است. اوروز 15 ساله شده و هنوز رشادتي و هنري از خود نشان نداده است كه لايق نام باشد و دده قورقود به او لقبي دهد و لياقت جانشيني پدر را داشته باشد. پدر تصميم مي گيرد مدتي او را به شكار برد تا اسب سواري و تيراندازي و هنرهاي رزمي را بياموزد. دشمن بر آنان حمله مي آورد و هر چند كه مجبور به عقب نشيني مي شوند اوروز را دستگير كرده و با خود مي برند . پدر پيش خود چنين مي انديشد كه فرزندش از ميدان جنگ گريخته است و لذا لياقت لقب و عنوان را ندارد. لذا به ايل خود برمي گردد اما بورلا خاتون همسر قازان خان سراغ فرزندش را مي گيرد. پدر فرزندش را كه فكر مي كرد از ميدان گريخته و به ايل خود پناه آورده است نمي يابد. به جستجو مي پردازد و جسدش را در ميان كشته شدگان نمي يابد. صفها مي آرايد و بر دشمن حمله مي آورد و فرزند خود را اسير مي يابد . اما دشمنان او را نيز زخمي و اسير مي سازند. از سوي ديگر بورلا خاتون بلافاصله لباس رزم مي پوشد و سوار بر اسب شده به همراه چهل كنيز خود به دنبال فرزند و همسر بر دشمن حمله مي آورد. از ديگر سو نيز قهرمانان ايل – اوغوز – از هر سو به دشمن حمله را شروع مي كنند و بعد از غلبه بر دشمن ، قازان خام و اوروز را نجات داده، پيروزمندانه به ايل خود برمي گردند . قازان خان به ميمنت اين پيروزي، جشن به پا مي سازد و غلامان و كنيزان زيادي را آزاد مي سازد.
در اين داستان، قهرمان اصلي داستان بورلا خاتون است. بورلا خاتون از چهره هاي زيباي كتاب دده قورقود ، نمونه خوبي از يك مادر مهربان و عاقل و همسري فداكار و رشيد است. او در اين داستان از شجاعت ، مهرباني و فداكاري حماسه مي سازد. او به خاطر فرزند و همسرش لباس رزم مي پوشد و با كينه اي عميق بر قلب دشمن حمله مي آورد . سيماي زنان در اين داستان بسيار خوب تصوير شده است. آنان همچون مردان براي دفاع از حريم ايل و ديار خويش دست از جان شسته ، جان فداي ملت و كشور خود مي سازند. آنان همانند مردان در اسب سواري ماهرند، در شمشيرزني دلير و بي باكند . در تيراندازي چابك و زرنگند . همچنانكه به فرزندان و همسران خويش عشق مي ورزند عليه دشمن نيز نفرت دارند. سيماي خواهران اوروز نيز همچون ديگر زنان ايل زن كارزارند و زن خانه و دشت. در حاليكه از نعمت زيبايي برخودارند، رفتارشان كبك و آهو را بياد مي آورد. به گاه كارزار چون شير و ببر مي غرّند.
***
گفتيم در كتاب دده قورقود زنان منزلتي ارجمند و ستايش آميز و همطراز مردان دارند. زن بازيچه دست قدرتمندان يا ابزاري براي خدعه و نيرنگ نيست بلكه زنان دده قورقود باني و عامل مردان و بالا بردن شخصيت و پرورش شخصيت مردانند.
لياقت و صداقت مردان ، جسارت و شهامتشان آنان را لايق زنان مي نمايد. مرد نالايق سزاوار نزديكي و داشتن زن و همسر نيست. زن با تمام عواطف انساني، شهامت، عزت اخلاقي و موقعيت برتر مادري جلوه مي نمايد.
اينك به بررسي سيماي ارزشمند زن در يكي از شيرين ترين داستانهاي كتاب دده قورقود مي پردازيم كه در عين حال رد پاي اين داستان را در بسياري از آثار كلاسيك ملتهاي جهان مي توان يافت. اين داستان به نام « بامسي بيرك » معروف است . بيرك يكي از قهرمانان بي باك و بهادار بنام ايل اوغوز است. او را در طفوليت طبق عادت اوغوزان و دختر عمويش بانو چيچك نامزد مي كنند. بيرك چون به سن جواني مي رسد چنان رشادتهايي در دفاع از ميهن و ايل خود نشان مي دهد كه همه ايل اوغوز از خرد و بزرگ با احترام بدو مي نگرند و اسب خاكستري را از طرف ايل بدو هديه مي دهند؛ تا اينكه روزي در دست با حريفي روبرو مي گردد كه كسي جز دختر عموي خود او نيست هر چند كه همديگر را نمي شناسند. بانو چيچك اجازه نمي دهد جوان وارد منطقه اي گردد كه حفاظت آن را خود به عهده دارد. به مبارزه روي مي آورند در اسب سواري به رقابت مي پردازند. در تيراندازي هنرنمايي مي كنند و سرانجام كشتي مي گيرند هر چند كه در همه مسابقات بامسي بيرك پيروز مي گردد اما بانو چيچك نيز رقيبي است كه واهمه در دل بيرك مي نشاند و چون نسبت به يكديگر لياقت دارند با هم نامزد مي شوند اما برادر بانو چيچك اجازه نمي دهد خواهرش با هر جوان از راه رسيده اي ازدواج كند مگر اينكه از آزمون برادر نيز سربلند بيرون آيد. بيرك لياقت خود را در اين آزمون نيز نشان مي دهد و موافقت حاصل مي گردد . اما دشمنان در شب عروسي حمله كرده و بيرك را دستگير مي كنند و بسياري را به قتل مي رسانند.
ماهها گذشت و خبري از بيرك نيامد . تمامي ايل اوغوز سياه پوشيدند و در سوگواري بيرك فرو رفتند. سالها گذشت بانو چيچك به دنبال بامسي بيرك همه جا را زير پا نهاد و با دشمنان درگير شد اما خبري از بيرك نيافت. 16 سال بدين منوال گذشت. ديگر همه نااميد شدند . يالتا جوق را مأمور كردند تا آخرين كاوشها را از زنده يا مرده بودن بيرك انجام دهد و او به دروغ خبر مرگ بيرك را شايع مي سازد. ايل بر اين اساس تصميم مي گيرند و خانواده چيچك به ازدواج دخترشان با يالتا جوق رضايت مي دهند.
اما از سوي ديگر خواهران بيرك نيز به كاوشهاي خود ادامه مي دهند تا اينكه روزي بازرگانان اوغوز در سرزمين كفار بيرك را در قلعه پاراساربايبورد اسير و در زنجير مي يابند. بازرگانان خبر ازدواج چيچك با يالتاجوق را به بيرك مي رسانند . بيرك بعد از 16 سال از زندان مي گريزد و به ايل خود برمي گردد . او لباس اوزانها ( عاشيقها ) رامي پوشد و بعد از پشت سر نهادن حوادثي چند به مجلس عروسي راه مي يابد و بانو چيچك او را مي شناسد و تمامي ايل و تبار به دورش گرد مي آيند و يالتاجوق رسوا مي شود . بعد از آن ايل اوغوز بر دشمن حمله كرده، دوستان بيرك را نيز از زندان نجات مي دهند و جشن عروسي بيرك و چيچك را بر پا مي سازند .
بانو چيچك چهره بسيار زيبايي از دختران ايل اوغوز است . او خود شوهر خود را انتخاب مي كند و شوي انتخابي او بايستي از هر حيث : وفاداري به ايل و ديار، جوانمردي، بهادري، جسارت، و توانايي آزموده شده باشد. او خود اسب سواري چابك، تيراندازي ماهر و شمشيرزني بي باك است. چون نامزدش اسير مي گردد خود ســالـها به عشق خود وفادار مي ماند و سرزمينها را بدنبال يار خود مي گردد. او نمونه اي اسطوره اي از زني فداكار، فداكار و بهادار است. تمامي زنان، دختران و خواهران تصوير شده در اين داستان چهره هاي زيبا و دوست داشتني دارند، گويي در ميان آنان نيرنگ و فريب مفهومي ندارد.
در ديگر داستانهاي كتاب دده قورقود – يغنق ، باس آت ، عمران ، سغرق ، رهايي قازان، يورش اوغوز دروني، سيماي زن هماني است كه در داستانهاي قبلي آمده است و همان چهره ها با همان اعمال و كردار در اين داستانها نيز تكرار شده است .
هر چند كه دنياي قهرماني دنياي مردهاست اما در كتاب دده قورقود ، زنان نيز فراموش نشده اند. به طور كلي در تمامي داستانهاي دده قورقود زنان با مردان داراي مقام و موقعيتي همطراز هستند . زنان به عنوان مادر مورد ستايش و حرمت فراوان قرار گرفته و به عنوان زن، مورد علاقه و احترام واقع مي شوند . آنان اغلب مشاوران خوبي براي شوهرانشان هستند. ديرسه خان ( در داستان بوغاج ) و بگيل ( در داستان عمران) از ورطه هاي بحراني بدان لحاظ سالم بيرون مي آيند كه نصايح مدبرانه زنان خود را به كار مي بندند.
اكثر محققان كتاب دده قورقود معتقدند كه اين كتاب در اوايل ظهور اسلام در آذربايجان آفريده شده و در آن آفرينش دسته جمعي بر ابداع فردي تفوق دارند.
اجتماعي كه داستانهاي اين كتاب بر بستر آن خلق شده است . نشانگر جامعه اي نيمه عشيرتي است و هر چند كه نشانگر دوران پدرسالاري است اما زنان هنوز نقش عمده اي در روند تشكيل حوادث دارند . تعداد قهرمانان زن در اين اثر كمتر از مردان نيست چرا كه اسم بيست و چهار زن قهرمان در اين كتاب آورده شده است كه از ميان آنان چيچك خاتون، سالجان خاتون، بورلا خاتون شخصاً در نبرد عليه دشمن درگير شده و پيروز هم مي شوند.
در اين اثر تعدد زوجات وجود ندارد. يكي از شيوه هاي مرسوم در انتخاب همسر، هم آورد بودن دختر و پسر در فنون كشتي اسب سواري، تيراندازي و شمشيرزني است.