در ديوان نسيمي همچون ديگر شاعران مشرق زمين، پند و اندرز و درسهاي اخلاقي و آموزشي فراواني به چشم مي‌خورد، نسيمي نيز رفتارهاي نيك و اخلاق پسنديده‌ي مردم را تمجيد كرده و رفتار ناشايست مردم را به انتقاد مي‌گيرد. براي نمونه، يك شعر شاعر را مي‌آوريم كه در آن مردم را به سه عادت نيك: طبع لطيف و خلق نيكو، جود و سخاوت ، و بي‌وضو نبودن دعوت كرده است و سه خصلت: حياء، ادب و خوف قيامت را تعريف مي‌كند. سپس سه چيز را كه مايه‌ي غمگيني و ناراحتي است برمي‌شمارد: همسايه و فاميل بد، رفيق بد و زن ناباب. سه چيز مايه‌ي مردم آزاري است: بهتان، كج خويي و گستاخي ( شوخي ). سرانجام دعوت مي‌كند تا به سه چيز عادت كنيم: لطف و كرم ، خلق نيكو ، تحقير نكردن ديگران.

اين شعر منسوب به دوران اوليه‌ي خلاقيت شاعر است كه حاكي از احساسات لطيف و اخلاق پسنديده‌ي شاعر است. پندو اندرز در لابلاي صفحات ديوان شاعر خود مي‌نمايد و نصيحتهاي زيادي در ميان اشعارش پراكنده است:

ياخشيليق ائيله­سن سنه ياخشيليق ائيلر خدا   

عاقبت اصلينه قيلور خير ايله شــر مراجــعت.

شاعر مردم را به كنترل نفس دعوت مي‌كند و از هوي و هوس دور مي‌سازد:

ديــلـرسيـن كه سنـه ال وئـره تــجلـي­لـر       

          گؤزون آييرما اؤزوندن، شو نفسيني اوداآت.

دعوت به دين در برخي اشعار نسيمي حالت پند و موعظه دارد:

خبـر ائت كـه دونيـا مزرعـه‌ي آخــرت­دور      

                 هـر كـيم نه ساچسا يئنه هم اونو بيچر.

شاعر دنيا و متعلقات آن را فاني مي‌داند و عمر پايدار را از دولت منصور مي‌خواهد:

چون بقا سيزدور جهانين ملك و مال و نعمتي       

                  دولت منصوره ياپيـش، ايسته عمر پايدار.

شاعر اميد به آينده دارد و مي‌داند كه جهان پايدار و ثابت نيست، بلكه روزگار پيوسته در تغيير و دگرگوني است و روزهايي خواهد آمد كه آرزوها و خواسته‌ها ميسر و دست يافتني باشد:

گول فراقيندن گل اي بلبل صبور اول، آغلاما!  

                     قيش كئچر،خندان اولور گلشن، گلور فصل بهار.

عماد الدين نسيمي به سه زبان تركي ، فارسي و عربي تسلط داشته و به هر سه زبان ديواني سروده است. از آنجا كه در فكر نزديكي و اتحاد همه‌ي انسانها و ملتها بوده است اشعاري سروده است كه به هر سه زبان مي‌باشد بدين ترتيب كه بيتي به فارسي، بيتي به تركي و سومي به عربي گفته شده است. چنين اشعاري در ديوان نسيمي فراوان است و اين امر در دوستي و نزديكي ملتها به يكديگر مؤثر مي‌باشد.

نسيمي يكي از رهبران جنبش حروفيه است. جنبشي كه از نظر اعتقادي و فلسفي توجه خاصي به «حروف» دارد. از ديدگاه فلسفي به آن خواهيم پرداخت اما در آفرينش هنري شاعر نيز جاي خاصي دارد. شاعر اشعاري دارد كه در آنها ابيات شعر را به ترتيب الفبا شروع مي‌كند يعني ابياتي كه بترتيب حروف اول آنها الف، ب، پ و غيره مي‌باشد. البته در اين مسير از امكانات وسيع زبانهاي سه گانه‌ي اسلامي (فارسي، تركي و عربي) به خوبي سود جسته است.

هنر نسيمي در ساختن تجنيسها، عبارات زيبا، كلمات و تركيبات تازه و دلپذير بسيار زيباست. بحق مي‌توان گفت كه در رشد و تكامل ادبيات تركي قدم بسيار بزرگي برداشته است.

نسيمي به موسيقي ايراني و آذربايجاني و دستگاههاي مختلف آن آشنايي كامل داشته است. در شعر زير از اسامي دستگاههاي موسيقي به زيبايي تمام استفاده كرده است كه هنر و ذوق وي در اين مورد بسيار جالب و ستودني است:

حـسرت ياشي هـر لحظه قيلور بنزيمي ساز       

          بو پرده­ده كيم نـسنه بيزه اولمادي دمساز.

عشـاق مئـيـنـدن قيــلالـي عـشـرت نـوروز       

          تـا راست گـله چنـگ حسينـي ده سرافراز.

بـا چـهـارگهـي لـطف قيـل حسـن بـزرگي       

          گـؤيچـك دهنـينـدن بـيـزه‌ اي دلـبر طنـاز.

زنـگــولــه صـعغـت نـالـــه زارســه گـاهـه       

          چـون عـزم مجاز ائيله محبوب خوش آواز.

آهـنـگ صـفاهـان قيــلـور اول نـام عـراقـي      

          زهادي يولوندا يـنه جـانيم قيـلا پرواز.

كؤنولومي حصار ائيلدي اول روي مبـرقع       

          گل اولما مخالف بيزه اي دلبر شهـناز.

چون سوزه گليب عشق سؤزون قيلسا نسيمي       

          شـوقوندان اونون جـوشه گلور سعدي شيراز.

در اين شعر نام دستگاههاي موسيقي مانند: نوروز، راست، چارگاه، سه گاه، مجاز، صفاهان، عراقي، مخالف و شهناز، با مهارت تمام در يك شعر عاشقانه گنجانيده شده است.

نسيمي مبارزي از جان گذشته و پرروح است ولي نعمتهاي مادي را خوار نمي‌شمارد و مردم را فرامي‌خواند تا از زيبائيهاي زندگي لذت ببرند و عمر خود را بيهوده تلف نكنند ؛ او با آمدن بهار، مردم را به بهره‌گيري از طبيعت فرا‌مي‌خواند:

ساقيا دولدور قدح چـون يئتدي فـصل بهـار       

مـرغزار اولـدو چمـن، سؤيلر چمنده مرغزار.

بـاده ايـچمك گـرديلرسن روضه­ي حوريله      

يار الين دوت، باغچايا گير، نوبهار اولدو يئنـه.

ساقيا جامي گتور كيم ترك قيلديم توبه‌مي      

كهنه تقوام بوگون بي‌اعتبار اولدو يئنه.

شاعر دوست ندارد لذايذ زندگي را از دست دهد:

يــار نـــازك اولا، ايــام بـــهـار و بـــاده    

فـوت ائديب فرصتي ، گل عمرونو وئرمه باده.

او خيام وار دم را غنيمت مي‌شمارد و دوست دارد با آمدن بهار دست بر گردن نگاري انداخته به صحرا رود و خودرا از غم فردا برهاند:

عيش و نوش ائيله بوگون ، اكمه غم فرداني       

                                     سنـه اصـمـرله ديـلـر بـويـالان دونـياني

نسيمي وعده‌ي فردا و بهشت و حوري را فداي نعمات اين جهان مي‌كند:

وعده‌يي قوي‌اي كؤنول،گل‌بودمي‌خوش‌گؤره‌ليم      

دون‌كه كئچدي، دان كه غايب،بس بودم خوش‌دم دورور.

زاهدين محراب ايچينده ذكر و طاعت وار      

عـاشيـقين مـحبوب اؤنونده چنگي زير و بم وار.

او از مرگ امان مي‌خواهد تا به دامن دلبر آويزد:

مرگ امان وئرسه الوندن قويما دلبر دامنين     

دوتماسان بيل گيل اجل خودسني نكو دوتار.

جواني را ارج مي‌نهد و هشدار مي‌دهد كه مبادا اين جواني را بيهوده به باد دهيم :

آدم ايسن دم بودم دور، قويما بودم فوت اولا     

حاصـل عمر جـواني بـاده كئـچر دم‌دگـل.