شیخ بوراق بابا و چلبی اوغلو دو عالم و دو صوفی بزرگ در سلطانیه / م. کریمی
مجموعه چلپی اوغلو اکنون بنایی ۷۰۰ ساله است که توسط یکی از نزدیکان مولانا جلال الدین رومی ساخته شده است و باستان شناسان و محققان، به طور دقیق این مجموعه را به سلطان چلپی منسوب و تاریخ احداث بنا را سال ۷۲۸ هجری قمری بیان کرده اند .اکنون این بنا به عنوان یکصد و شصت و هفتمین اثر تاریخی کشورمان به ثبت رسیده است ودر فهرست آثار ملی ایران قرار دارد . خانقاه و مقبره چلبی اوغلی در ۵۰۰متری جنوب غربی سلطانیه شامل دو بخش خانقاه و مقبره می باشد که خانقاه شامل صحن مرکزی است که پلان و نمای معماری این مجموعه با الهام از عقاید صوفیه طراحی شده و فضاهای آن با عملکردی خاص اجرا شده است.
کارشناسان میراث فرهنگی در خصوص واحد های این بنا می گویند: واحد اول در قسمت ورودی به فقرا و طالبان و حجره های انفرادی مخصوصِ مریدان بوده است وصحن خانقاه هم محل برگزاری جلسات و سماع بوده است. در ساخت بنای این مجموعه قرینه سازی کاملا رعایت شده و مصالح آن از سنگ هایی که با ساروج بهم پیوسته و بنای مستحکم و زیبایی را شکل داده است. کتیبه ای در سه قطعه که یکی در بالا و دو قطعه در طرفین ایوان نوشته شده است و درحال حاضر قسمتی از آن از بین رفته و تنها بخشی از کتیبه باقی مانده است. در متن کتیبه، اسم دو نفر به نامهای شیخ براق در کتیبه ی اول و خواجه شمس الدوله والدین محمد در کتیبه ی میانی آمده است. با این حال این خانقاه با نام چلبی اوغلو گره خورده است.
مقالاتی با عناوین و موضوعاتی متفاوت و گاه متناقض منتشر شده و گزارشاتی هم به چاپ رسیده است که شبهاتی را فراهم نموده است. در این میان شعی داریم دو شخصیت برجسته در این موضوع را به بررسی کوتاهی در حد یک نشریه یومیه بپردازیم و امید آن داریم در فرصتهای بعدی به شناخت دقیق این شخصیت ها نائل آییم. پیشاپیش باید بگویم فرهنگ و ادبیات غنی ترکی در ایران از یک بایکوت صد ساله – از زمان روی کار آمدن رضاشاه پهلوی رنج می برد و در اوایل این سده، در حالیکه اکثر آثار ادبی فارسی به زیور طبع آراسته شده دریغ از یک کتاب ترکی. در چنین مواردی، ملت ایران است که از یک گنجینه ی بسیار غنی و سرشار از اندیشه و افکار زیبای علمی – ادبی و مذهبی محروم مانده است؛ تا جایی که برخی از همشهریان ما چنین فکر می کنند که آثار ادبی به ترکی وجود نداشته است. در حالی که هزاران اثر به زبان ترکی، هم اینک در کتابخانه های رسمی کشورمان زیر غبار زمان در حال نسیان است اما امیدواری هست که بزودی غبار از روی این گنجینه ها زدوده شده و با معجزه ای بزرگ روبرو شویم. این معجزه با تدریس زبان و ادبیات ترکی در مدارس امکان پذیر خواهد شد و با این عمل اتجاد و همبستگی ملت ایران مستحکمتر گشته و دو زبان فارسی و ترکی دست در دست هم در توسعه و فرهنگ غنی ایرانی یار و یاور هم خواهند بود.
در اینجا ابتدا به شناخت مختصری از شخصیت هایی که در سلطانیه بوده اند یا در روند تکوینی شخصیت های موجود در سلطانیه ایفای نقش کرده اند بپردازیم که عبارتند از: شیخ براق بابا، ساری سالتوق، عاشق پاشا، حاجی بکتاش ولی، بابا الیاس، بابا اسحاق، اخی جعفر خطیر زنجانی و فرزندانش، و نهایتا چلبی اوغلو که در باب هر یک تنها به چند پاراگراف قناعت خواهیم کرد. در یک نشریه ی وزینی چون صدای زنجان که یومیه است نباید بیش از این انتظار داشت و پیشاپیش از گردانندگان این نشریه کمال تشکر را دارم.
زنجان در این مقطع تاریخی شخصیتهای بزرگی را در دامن خود پرورده و خردورزان بزرگی سر از دامن زنگان بر افراشته اند. اوضاع فرهنگی و مدنیت منطقه را بزرگانی از ایندست ساخته و پرداخته اند. قرن هفتم هجری اوج تکوین و تکامل اندیشه های فلسفی، علمی و ادبی در زنجان است و در تمام شهرهای منطقه حتی در قصبه های کوچکی چون سجاس و سهرورد عالمانی بزرگ که دنیا را به حیرت واداشته اند ظهور کرده اند. عالمانی چون شهاب الدین سهروردی، رکن الدین سجاسی، مولانا عتیقی زنگانی، و دهها عالم بزرگ دیگر نمونه ای از این بزرگان هستند. ذوق دیدار این بزرگان فضایی را ایجاد کرده بود که بزرگان دیگر ولایات نیز برای آمدن بدین سرزمین رغبت نشان می دادند و به زنجان و سلطانیه و. . . می آمدند. در عین حال، حاکمان زمان برخی از این بزرگان را با خود به پایتخت خود – تبریز برده اند. از بزرگانی هم که بدین دیار آمده اند می توان علامه حلی، بوراق بابا، اولو عارف چلبی اوغلو و دیگران را نام برد.
شیخ براق بابا صوفی ناشناخته ای نیست چرا که بیش از صد کتاب در باره ی او نوشته شده است و آثار باقیمانده از خود او هم اینک در دست است. وقتی چنین اسنادی موجود است چگونه می توان او را ناشناخته قلمداد نمود؟ مگر آنکه عدم شهرتش مد نظر باشد که این مورد کاملا صحیح بوده و تقصیر آن بر گردن فرهنگسازان کشور است و لاغیر. پروفسور محمد فواد کؤپرولو در سال ۱۹۱۹ کتاب ارجمندی با نام “تورک ادبیاتیندا ایلک متصوفلر” نوشته است که ترجمه ی عالمانه ای به فارسی توسط دکتر توفیق سبحانی در سال ۱۳۸۵ با عنوان “صوفیان نخستین در ادبیات ترک” منتشر گردید. تنها در پاورقی های این کتاب، تمام دانسته ها و معلومات ذکر شده در مقالاتی از ایندست (مقالاتی که در مورد بزرگان زنگان ایجاد شبهه می کنند) بدرستی آمده است. ناگفته پیداست برای شناخت هر عالمی دانستن تنها یک زبان کافی نیست و مراجعه به کتابهای دیگر زبانها کمک شایانی به هر پژوهشگر می کند. در این مورد زبان مادری خودمان بسیار راهگشاست و می توان به صدها کتاب پژوهشی دیگر مراجعه نمود.
ابتدا باید سوء تفاهمی که ایجاد شده است رفع گردد. براق بابا شخصیتی جدای از چلبی اوغلوست و این دوُ شخصیت های جداگانه ای هستند. بوراق بابا یکی از صوفیان شناخته شده ی ایرانی است. چرا ایرانی؟ چون پدر ایشان از خراسان به توقات رفته است. در عین حال نسبتی هم با سلاطین سلجوقی نداردُ اما از خانواده ای اشرافی بوده که اهل علم و فضل بوده اند. داستان را باید از قرن ششم آغاز کنیم که خواجه احمد یسوی ملقب به پیر ترکستان با خلق دیوان حکمت، تصوف را در جان ادبیات ترکی دمید و آتش بر دل صدها عالم، درویش و شاعر صوفی مسلک زد و در تمام آسیا پراکنده ساخت. زندگی و کرامات او را می توان در تذکره الاولیای شیخ عطار نیشابوری خواند. از قِبَل اندیشه های صوفیانه ی احمد یسوی در طول قرنهای بعدی، دهها طریقت صوفیانه پدید آمد از جمله بکتاشیه، بابائیه، بایرامیه، قلندریه، حیدریه، مولویه و دهها طریقت دیگر که از خراسان تا آذربایجان و آناتولی را فرا می گیرد. در قرن هفتم دهها عالم متصوف از خراسان و آذربایجان رو بسوی آناتولی می آورند از جمله حاجی بکتاش ولی، بابا الیاس، خواجه دُهّانی، بابا اسحاق و بهاءالدین پدر مولوی و دیگران از خراسان، بهاءالدین اخی چلبی، فرزند ایشان حسام الدین چلبی (با نام ابن اخی تُرک نیز معروفست – همان حسام الدین چلبی که مرید مولوی بوده و او را مرید مراد\رور نیر خوانده اند)، موسی آبدال، اخی ائورن، گئییکلی بابا یا بابا سلطان، و بسیاری از اهل اخیان یا اهل فتوت از آذربایجان، قاطی متصوفان خراسان گشته و با آمدن چنگیزخان، آناتولی را هدف کوچ خود قرار می دهند. اگر خوارزمشاهیان در ایران بر سرِ قدرت هستند در آناتولی سلجوقیان حکومت می کنند. سلجوقیان نیز با توجه با تسامح و تساهلی که در برابر مذاهب مختلف از خود نشان می دادند زمینه را برای فعالیت طریقتهای مختلف مهیا می کردند. اما همین تساهل و تسامح طریقت های صوفیانه را برای تشکیل گروههای اسلامی که قصد حکومت نیز داشتند فراهم آورد و عثمانیان از همین موقعیت بیشترین استفاده را به عمل آوردند و در نهایت خلافت را در دست گرفتند. هر یک از این طریقتها با اختلافاتی از هم به فعالیت های طریقتی خود پرداخته و آثاری از خود بر جای نهاده اند. در سرزمینهای آناتولی نیز عالمان اسلامی و طریقتهای کوچک و بزرگ پدید آمدند و طریقتها را جان بخشیدند که از میان این عالمان و متصوفان می توان تنی چند را مثال آورد که در راس آنان باید خواجه احمد فقیه، شیاط حمزه، مولوی، یونس امره، سلطان ولد و دیگران را نام برد که البته در مورد برخی از این بزرگان بحث آذربایجانی بودنشان داغ است.
۲
اخیان زنگان
بوراق بابا وابسته به حرکت بابائیه است. چرا عنوان بابا، دده و آتا در لقب برخی از این عالمان آورده می شود؟ ذکر این نکته خالی از لطف نیست که “ارسلان بابا” نخستین عالم تُرک است که به دیدار پیامبر اکرم نائل آمده است؛ همچنین دده قورقود نیز با رسول اکرم اسلام ملاقات داشته است (مقدمه کتاب دده قورقود). حکیم آتا نیز جزو مریدان دست اول خواجه احمد یسوی و از جمله ی متصوفان درجه اول تاریخ و ادبیات ترک است. باید اضافه نمایم که بابا، آتا و دده لقبی است که برای اوزانهای باستانی در میان ترکان داده می شد و آنان پیش از آنکه اسلام بیامورند اجرای مراسم مذهبی را در اختیار داشتند به عبارت دیگر شمنهایی بودند که راندن ارواح خبیثه از ایل و یورت بر عهده ی آنان بود. بابا یک مقام ارشد یا روحانی در مذهب شامانی است که البته همین شامانها به اسلام گرویدند و لقب بابا، آتا و دده همچنان باقی ماند و در سده های بعدی به اوزانهای بزرگ داده می شد و هنوز هم این رسم موجود است. از بزرگترین باباهای تاریخ تصوف آذربایجان می توان بابا الیاس، بابا اسحاق، تاپدوق بابا و. . . را نام برد. براق بابا نیز به عنوان اوزان نامیده شده است. پروفسور کؤپرولو بوراق بابا را اوزان و شاعری متصوف می داند (کؤپرولو، ص ۲۵۸). او شاعر مردمی بود که به وزن هجایی منظومه های صوفیانه می ساخت. کؤپرولو اضافه می کند که بوراق بابا به نشر عقاید باطنیه مشغول بود. دیگر محققان نیز در باره ی اندیشه های وی بر اساس منقبه های موجود و بویژه نوشته های خودِ بوراق بابا می نویسند: او، به حلول و اتحاد معتقد بود و سخنان شبهه انگیزش وی را در نزد عالمان و مؤمنین بد جلوه می داد.
آنچه در مورد براق بابا نوشته شده است: مناقب العارفین از کرامات او آورده است که کتابی شناخته شده است. منبع دیگر عقد الجُمان است که حسین حسام الدین افندی نوشته است. دیگر منبع موثق در باب زندگی و اعتقادات براق بابا “تاریخ آماسیه” و “تاریخ اولجایتو” است که آخری تنها به مرگ او پرداخته و شاید بیشترین شبهه در صحت نوشته های این منبع آخری وجود دارد. اما مهمترین منبع در باره ی او را باید نوشته های خود بوراق بابا و متقبه هایی دانست که مستقیما در باره ی وی نوشته شده اند.
از مناقب العارفین درمی یابیم که پیش از آمدن مولوی به قونیه، حرکنهای متصوفانه در زنجان وجود داشته است. از جمله جنبش اخیان از قرن پنجم در زنجان وجود داشته است که نمونه ی برجسته ی آن وجود شخصیت برجیته ای چون اخی فرج زنجانی است. از این گذشته خانواده ی خطیر زنجانی جزو اخیان زنجان بوده اند که دو فرزند خطیر: شمس الدین و ضیاءالدین خطیر از فعالان اخیگری بوده اند (مناقب العارفین، ص۲۵۶) که هر دو در سال ۶۷۴ قمری به قتل رسیده اند. این دو از اولاد خطیر زنجانی دو بار به دیدن مولوی به قونیه رفته اند (تاریخ آل سلجوق، ص ۲۷ – ۳۹). البته منابع دیگری از اولاد خطیر سخن رانده اند.
اخیان که در زمان مولوی در آناتولی به وفور حضور داشته اند اکثرا از عرفای ایرانی بوده اند. مهمترین آن بهاءالدین چلبی پدر حسام الدین چلبی است که با نام اخی ترک معروفست و حسام الدین نیز با لقب “ابن اخی ترک” نامیده می شده است. اخیان روم خود را منتسب به اخی فرج زنجانی دانسته اند و مناقب العارفین نیز اشارات چندی بدین مناسبت دارد و بیشتر منابع، از او بعنوان موسس اخیان یاد می کنند. شخصیت برجسته ی دیگر در میان اخیان روم باز هم یک آذربایجانی از ایران است با نام نصیرالدین محمود مه با نام اخی ائوره ن معروفست و اخیرا تحقیقات اخیر او را همان ملا نصرالدین معروف دانسته اند. زندگی نیمه افسانه ای اخی ائوره ن سبب چنین تحقیقات و نتاجی گشته است. همسر او نیز موسس باجیان روم یا همان اخیانی که در میان زنان تشکیل شده است. این اخی ائوره ن با زندگی افسانه ای در حرکتهای مولویان نیز تاثیر بسزایی داشته است. اخیان در زمان حیات مولوی در دایره سماع مولویان حضور دارند از آن جمله فرزندان خطیر زنجانی در زمان حیات مولوی بارها به قونیه رفته و در مراسم سماع شرکت کرده اند و این مراسم در زنجان نیز توسط آنان برگزار می شده است. باید اضافه کرد برخی از محققان اروپایی کلمه ی اخی را نه عربی بلکه ترکی و بصورت آقی، اکی و آهی دانسته اند اما خود اخیان آنرا اخی عربی دانسته و به معنی برادری و قارداشلیق یاد کرده اند (مکائیل بایرام، ص ۲۷).
عصیان باباییها در تاریخ آناتولی از جنبشهای علمی و عرفانی بشمار میآید. اصل آنان از خراسان است و بسیاری از بزرگانی که امروز در آناتولی آرمیدهاند در سدهی هفتم از خراسان برخاسته و به آذربایجان آمدهاند. مدتی در این سرزمین – آذربایجان مأمن گرفته و با بسیاری از دانشمندان آذربایجان مراوده داشته و سپس با نزدیک شدن مغولان، همراه با برخی از دانشمندان آذربایجان بسوی آناتولی راه سپردهاند.
محققان در زمان مولوی از چهار حرکت عمده که شامل غازیان، اخیان، آبدالان و باجیان نام می برند و در هر چهار حرکت صوفیانه نقش ایرانیان – آذربایجانیان پر رنگ و عمده تلقی شده است. اخیان بیشتر از دو شهر زنجان و خوی بوده اند. ابدال موسی، اخی اپوره ن از خوی و فرزندان خطیر از زنجان بوده اند. گلشهری شاعر برجسته ی آذربایجان و سراینده ی سهیل و نوبهار، همچنین مترجم منطق السیر عطار نیشابوری به زبان ترکی در سال ۷۱۷ قمری از جرگه ی اخیان روم بشمار می آمده است.
بهاءالدین چلبی از رهبران اصلی اخیان بشمار آمده است که در دوستی وی با پدر مولوی تردیدی نیست و او سبب دوستی اخیان با مولویان نیز گشته است و حسام الدین چلبی نیز دوستی بین اخیان و مولویان را عمیقتر کرده است. اما در عین حال شاهد مخالفتهای اخیان با مولویان نیز هستیم. از آن جمله تردید در نقش اخی ائوره ن در قتل شمس تبریزی سبب ایجاد کدورت بین مولوی و اخی ائوره ن گردید و مزار شمس تبریزی در خوی سبب تقویت دست داشتن اخی ائوره ن در این قتل بوده است. اما آنچه حائز اهمیت است اخیان در حرکتهای سیاسی و حکومتی ایفای نقش نکرده اند و اعتقادی بدین مساله نداشته اند و بیشتر برای کمک به مسافران، فقیران و تهیدستان جامعه فعالیت داشته اند در حالی که مولویان در برتری سنی گری در برابر رافضیان (!؟) می ایستاده اند و بدین ترتیب در مسایل سیاسی نیز ایفای نقش می کرده اند. اما اخیان حرکت در مخالفت یا موافقت حکومت را نمی پسندیده اند. لذا کدورت بین این دو جریان با ملایمت اخیان رفع شده است.
همچنین منابع از وجود زاویه های مختلف در زنجان خبر می دهد از جمله از زاویه سهراب مولوی (مناقب العارفینُ ص ۸۹۰). زوایا و تکایای چندی در زنگان فعال بوده اند و بویژه اخیان صاحب نفوذ بوده اند. اخیان با توجه به رفتار ملایمی که با طریقت های مختلف داشته اند طرفداران زیادی هم دور خود جمع کرده بودند و در زنجان دارای تکایا و مساجدی برای حمایت از فقیران و غریبان داشته اند. دیگر طریقتها نیز طرفدارانی داشته است و مردم با آئینها و سنتهای صوفیه آشنا بوده اند. وجود چنین فضایی در زنجان، راه را برای حضور بزرگان صوفی مانند شیخ بوراق بابا و چلبی اوغلو باز می نهاد. علاوه بر تکایا و مساجد مربوط به صوفیان در نتطقه، عالمان، محدثان و فقهای بسیاری نیز در گوشه و کنار مناطق زنجان به رشد و توسعه ی ادبیات و فرهنگ مردمی و ترک زبان کمک می کردند. از جمله حمدالله مستوفی از تدریس زبان و ادبیات ترکی در قزوین سخن می راند و سلسله ی بومی افتخاریان در این منطقه کتابهای بسیار خوبی به ادبیات عرضه می داشتند از آنجماه کتاب کلیله و دمنه به ترکی نوشته شده و کلاسهای درس ترکی برای تعلیم شاهزادگان ایلخانی تگشیل می دادند (تاریخ گزیده، ص ۷۹۸). ملک سعید افتخاری از زمره ی امیرانی بود که در تدبیر و اداره ی بهتر ملک و دیار قدرتمنر بود و دهها عالم و ادیب و شاعر و سیاستمدار را تربیت می کرد و مراکز علم و ادب را گرم نگه می داشت.
اما نمونه ای از اشعار منسوب به اخی جعفر خطیر زنجانی:
دیرلیگینده هر شاهین وار قوّتی
اؤلیجکدن گئدر چوخوندان قدرتی
ار گره کن صاحب ولایت اولا اول
اویمایا هئچ باقی دیرلیکدن بوله اول.
ترک ائدوب دارالفنا، ایستر بقا
اول بقا مولکونه ایرر قول حقا.
کیم ولایت مولکونه باسسا قدم
سانما سن آخر آنی اوله عدم. . .
۳
آنچه از تذکره ها در می یابیم براق بابا در سال ۶۵۵ قمری بدنیا آمد. برخی از محققان او را اهل توقات و برخی دیگر از آذربایجان (خوی) می دانند. او نزد صوفیانی چون آیبک و احمد بابا تحصیل کرد. سپس به خانقان مسعودی رفت (این خانقاه در سال ۵۴۵ قمری توسط سلطان مسعود سلجوقی بنا گردیده بود). او در آنجا به تربیت صوفیان مشغول گشت. در حرکتهای طریقت بابائیه برای کسب قدرت در خدمت حاکمان زمان قرار گرفت در فتح چند شهر و دیار به کمک جریانهای حکومتی مبادرت نمود. اما مورد محبت مردم قرار نگرفت و کوچ به ایران و دربار غازان خان و اولجایتو را ترجیح داد. وقتی به ایران و دربار غازان خان و پسرش اولجایتو آمد مأموریت های سیاسی گرفت و به شام و سوریه رفت و در آخریت مأموریتش در گیلان کشته شد. در مورد وی نوشته اند بوراق بابا زیر حجاب تصوف، اندیشه ها و عقاید بسیار آزاد اندیشانه ای را تلقین می کرد (کؤپرولو، ص ۲۵۹). تذکره های چندی هستند که انتقادات صریحی از او بعمل آورده اند. عقدالجمان از دادگاهی که در مصر او را مورد بازجویی قرار داد نوشته است و از محکومیت او گفته است. تذکره ی دیگری او را اوزانی دانسته است که هماره ده – دوازده تن دور او را گرفته می زدند و سماع می کردند. تذکره ی دیگری می نویسد: براق بابا ملحدی کامل بود که به حلول اعتقاد داشت و منکر قیامت بود. او محرمات را مباح می دانست و مدعی بود که حضرت حق ابتدا به حضرت محمد (ص) حلول کرده و سپس با سلطان خدابنده متحد شده است. برخی نوشته اند براق بابا فرائض دینی همچون نماز و روزه را بطور کامل انجام می داده و برخی به عدم رعایت این فرائض از طرف او نظر داده اند (قلندرلر، ص۶۵). او در دیوان شعرش چنین بر می آید که زیبارویان را خدا می دانست و در برابرشان سجده می کرد. این نکته آشکارا مخالفت تذکره نویسان را سبب گشته است.
تاریخ اولجایتو تنها منبعی است که کشته شدن بوراق بابا در گیلان را توضیح می دهد. غازان خان و اولجایتو بوراق بابا را بارها به مأموریتهایی فرستاده اند که آخرین آن گیلان بوده است. در لاهیجان مردم بر سر او ریخته و پاره پاره اش می کنند. تاریخ اولجایتو اضافه می کند که مریدان شیخ بوراق استخوان کشته ی دیگری را با خود به سلطانیه می آورند و سلطان اولجایتو که احترام وافری بدو داشت دستور می دهد او را در خانقاه دفن کنند و قبه ای نیز بر سر مرقد وی بسازند. همچنین دستور داده است روزانه ۵۰ دینار برای مریدان وی پرداخت کنند. بدنبال آن سپاهی را برای مجازات گیلانی ها گسیل می کند. با وجود همه ی اینها مردم اهالی این مقبره را به نام کئچه بؤرک می شناسند. اما می دانیم که بوراق بابا اصلا کلاه بر سر نمی نهاد؛ بلکه چلبی اوغلو و دیگر مولویان بوده اند که کلاه نمدی بر سر می نهادند هرچند که مناقب العارفین در آخرین دیدار امیرجی از قونیه بخاطر شرکت در سماع مولویان، چلبی اوغلو کلاه نمدی بر سر امیرجی نهاده است. اما این امر نمی تواند سبب شود که مقبره را بنام کئچه بؤرک بشناسند. تازه اصلا از مقبره ی امیرجی سخنی در میان نیست که بخاطر او این مقبره را متعلق به کئچه بؤرک بدانند.
از نظر پروفسور گولپینارلی بوراق بابا نمونهای برجسته و زیبایی از شمنهای مغولی بشمار میرود. او در مراحل نخست صوفیگریش مرید صادق آیبک بابا از خلفای بابا الیاس بوده است. در دورههای بعدی بویژه در زمان پختگیاش مرید ساری سالتوق از خلفای حاجی بکتاش ولی گشته و این علاقه تداوم یافته است. بستگی وی به ساری سالتوق بعد از اسکان وی در کریمه بوده است. در ولایت نامه حاجی بکتاش ولی، از بوراق بابا به عنوان یکی از خلفای وی نام برده میشود (ولایت نامه، نسخه خطی).
دیگران نوشتهاند بوراق بابا در روستای چات (اطراف توقات) تولد یافته است. چات نیز مرکز جنبش بابائیه بشمار میآمد. بنابراین او در مرکز تعلیم و تعلم افکار سیاسی بابائیه بوده است. بدین منوال اندیشه های سیاسی – اجتماعی وی تکمیل شده است. بنابراین کسانی که در شیوه و طریقت براق بابا به تفحص پرداخته اند از اختلاط شیوهی شمنی و متصوفانهی وی سخن گفته اند. سبیل بلند، ریش و موی سرِ تراشیده، بالاتر از تنه عریان، لنگی پوشیده بر تن، کشکولی در دست نشانگر وضعیت ظاهری اوست که در برخی از شکلهای بجا مانده او را چنین به تصویر کشیده اند. آنان با تبعیت از شاه مردان – حضرت علی (ع) به وضع و حال فقیران و یتیمان رسیدگی میکردند و آنچه بدست می آوردند با فقیران تقسیم میکردند و خود به غذای اندک قناعت می کردند. اناالحق گویان زندگی میکردند و انسان را اشرف مخلوقات دانسته و افراط آنان سبب می شد تا او را پرستشگر زیبارویان و سجده کنان زیبایان بنامند و گاه کافرش خوانند.
شکل بوراق بابا در تذکره ها
پژوهشگران ترک بوراق بابا را شاعر و اوزان متصوفی دانسته اند که در ذی القعده ی سال ۷۰۷ قمری در شام وفات سافت (تاریخ آماسیه، ص ۴۶۰). به عقیدهی آنان بوراق بابا در حلب با شهاب الدین سهروردی هم ملاقاتی داشته است (همان). نویسندگانی چون منجم باشی، یازیجی اوغلو، البرزالی و ابن آیبک الصفدی او را شاهزادهی سلجوقی نوشتهاند. اما محققان ترک مخالف این نظر هستند هرچند که خانوادهی او را جزو اشراف و اهل علم و هنر دانسته اند. همچنین بر ۱۲ امامی بودن او نظر دادهاند. پژوهشگران ترک او را ایرانی و اهل خوی میدانند و ۱۲ امامی بودن او شاید در این نظرات بیتاثیر نبوده است. منکر نمیتوان شد که نه تنها در مورد براق بابا، بلکه در مجموع در بارهی تصوف و طریقتها ی مختلف اسلامی منابع بسیار زیادی چه از نظر تعداد و چه از نظر نویسندگان بسیار بیشتر از زبان فارسی است. شاید تعداد کتب فارسی در زمینهی تصوف به تعداد انگشتان دست باشد اما در ترکی تعداد چنین کتبی به هزاران مورد میرسد. لذا من معتقدم برای یافتن بسیاری از ناشناختههایمان مراجعه به منابع ترکی ضرورت دارد. به عبارت دیگر معتقدم توسعه و پیشرفت زبان و ادبیات فارسی در ایران در گرو تدریس زبان و ادبیات ترکی در مدارس و دانشگاههای ایران است و اگر این امکان پدید نیاید همچنان در جهالت باقی خواهیم ماند.
دو اثر از شیخ براق بابا در دست است یکی نسخه ی خطی ۳۲ برگی است (البته نسخه های خطی دیگری هم هست) که برخی از اشعار و گفته های او را دارد و گویا به خط خود اوست. این نوشته نام رساله دارد. دیگری کتاب دیگری با نام شرحی بر رساله براق بابا توسط طرفداران او پس از فوتش نوشته شده است. اولی منتشر شده و دومی در میان دیگر آثار متصوفان پراکنده است و هنوز چاپ نشده است. ترجمه ی فارسی رساله هم در سالهای بعدی انجام گرفته است.
نمونه ای از اشعار بوراق بابا:
یسوینین ارنلری
گئیمیشلر پوست نشانلری
ساییلاری بولور مینلری
باشلارلار یول آلمایا.
***
ایللرجه یول آلیرلار
کیمی لری شهید اولورلار
ساغ قالانلار واریرلار
یئرله شیرلر آنادولویا.
***
بوراق بابا اسمینده بیری
آلیر حاجی بکتاشدان امیری
بولور یئرله شه جک یئری
اسلامی آنلاتیر اهالیا.
***
شعری دیگر از شیخ بوراق بابا:
عصرلرجه بورالارا
ساچارلار اسلام نورون
هئی قارداشلار هارایا؟
بیر دقیقه دورون!
بینلرجه مؤمن توپلانمیش
داخل اولموشلار حلقهیه
جمله ملکلر آمین دئیر
بوراق باباداکی دعایا
بیر ایشیق یوکسه لیر
دوغروجا اولاشیر سمایا
بوراق بابا عصیرلردیر
وئرییور بوغادیچا ضیا. . .
***
بخشهایی از رسالهی بوراق بابا:
بسم الله دم هر دم
دم بدم، دم، دم بو دم
یفالله مایشا
و یُحکمی مرید
اولولغ تانریدن فرمان
فرماندان تنگیز دیلر
سوت گؤللر، بال ایرماقلار
اعیانلار، وزیرلر، بیگ لر،
قاضیلر، دانشمندلر
مشایخ لر، آهیلر
اولوغلار، عزیزلر،
یئتدی تنگیز، یئتدی تنگیز بیر آیدین گوهر
اول آیدین گوهرینینگ یوره سینده یئتمیش بین داغ.
او داغدان آرسلانلار، قافلانلار، امیرلر، گئییک لر(گوزن لر)، بؤری لر(قوردلار)، آهولار، چاققاللار
هیهات هیهات! سالتوق آتا، مسکین بوراق!
ارنلر آیور: بیز یورورکن تاش گؤروروز.
توشوموزنی نییه یوراریز؟ خیرغه یوراریز.
قابا، قابا، عرفه لر
اولوغ اولوغ بایراملار
اویام اولاین لونباب لومب!
بسم الله
بازار بازار او بازار
بازار بازار دین بازار
دونیا بازارنی اوزر
دانشمندلر نه یازار
خیر یازار یوم یازار
یوم یازار، یولوندان یازار
یوم وار یولوندان آزار
تونکو بازار، نی بازار
بسم الله آیدین باجا،
آلتون ائشیک، گوموش قاپی
زرده برنج دانه دولبند
یئددی قات یئر تؤشک ،
یئددی قات گؤگ بؤیرک.
تنگیزلر بوده، کوهِ قاف تکیه.
چون اول بوده دن ایچدوک
مست اولدوق حیران اولدوق. . .
۴
چلبی اوغلو
پایان نامه های دکترا و کارشناسی ارشد و مقالاتی که تحت عنوان مقالات ISI و غیره و غیره که در جلوی دانشگاه تهران به حراج گذاشته می شود نه تنها در دانشگاههای درجه اول ایران خریدارانی دارد بلکه نشریه های علمی دانشگاهها نیز جزو خریداران پر و پا قرص این مقالات هستند و متاسفانه این شیوه امروزه به سراسر ایران سرایت کرده و روی پنجره ی مغازه ها، در کنار تایپ و پرینت و فتوکپی با خطی درشت نوشته شده است: “ترجمه، پژوهشهای علمی، پایان نامه دکترا و. . . پذیرفته می شود”!. راستی پدید آورندگان این پایان نامه ها و مقالات چه کسانی هستند؟ جای تاسف است که نشریات علمی دانشگاهها نیز این مقالات را می پذیرند و با چاپ آنها استادیاران را اعتبار علمی می بخشند.
از این مقالات در باره اوضاع فرهنگی مربوط به شهرمان زنگان کم نیستند و در واقع ایجاد شبهه در اذعان می کند ضروری دانستم در نوشته ای در حد یک نشریه ی روزنامه این درد را بیان کنم. مقاله در مورد مقبره ی چلبی اوغلو در سلطانیه بود و عنوان می کرد که این مقبره ی موجود به شیخ براق بابا صوفی ناشناخته تعلق دارد. جاالبتر آنکه خبرگزاری ایرنا نیز بدنبال نشر این مقاله روغن داغ را تندتر کرده و مدعی شده است که اساسا این مقبره تعلق به شیخ براق بابا که همان چلبی اوغلوست (!) دارد.
لذا لازم است سخن کوتاه کنیم و به بررسی شخصیت هایی که در این مقاله و گزارش آمده است بطور مختصر بپردازیم تا شاید در فرصتهای بعدی به شناخت دقیق این شخصیت ها نائل آییم. پیشاپیش باید بگویم فرهنگ و ادبیات غنی ترکی در ایران از یک بایکوت صد ساله – از زمان روی کار آمدن رضاشاه پهلوی رنج می برد و در این سده، در حالیکه با شتابی تند اکثر آثار ادبی فارسی به زیور طبع آراسته شده دریغ از یک کتاب ترکی که در ایران وجود داشته است. در چنین مواردی، ملت ایران است که از یک گنجینه ی بسیار غنی و سرشار از اندیشه و افکار زیبای علمی – ادبی و مذهبی محروم مانده است؛ تا جایی که برخی از همشهریان ما چنین فکر می کنند که آثار ادبی به زبان ترکی وجود نداشته است. در حالی که هزاران اثر به زبان ترکی، هم اینک در کتابخانه های رسمی کشورمان زیر غبار زمان در حال نسیان است اما امیدواری هست که بزودی غبار از روی این گنجینه ها زدوده شده و با معجزه ای بزرگ روبرو شویم. این معجزه با تدریس زبان و ادبیات ترکی در مدارس و دانشگاهها امکان پذیر خواهد شد و امید آن داریم که دولت فخیمه ی اسلامی میدان را برای رشد و تعالی فرهنگ و ادبیات ایران باز کند.
در اینجا ابتدا به شناخت مختصری از شخصیت هایی که در سلطانیه بوده اند یا در روند تکوینی شخصیت های موجود در سلطانیه ایفای نقش کرده اند بپردازیم که عبارتند از: شیخ براق بابا، ساری سالتوق، عاشق پاشا، حاجی بکتاش ولی، بابا الیاس، بابا اسحاق، اخی نصیرالدین محمود، اخی ضیاءالدین خطیر زنجانی و فرزندانش، خواجه احمد فقیه و نهایتا چلبی اوغلو که در باب هر یک تنها به یک پاراگراف قناعت خواهیم کرد. در یک نشریه ی وزینی چون صدای زنجان که یومیه است نباید بیش از این انتظار داشت و پیشاپیش از گردانندگان این نشریه کمال تشکر را دارم.
مناقب العارفین طی ۱۰ فصل شناخت خانواده ی مولوی را از پدرِ بزرگوارش شروع کرده و به اولاد مولوی خاتمه داده است. فصل اول در باب بهاءالدین ولد – پدر مولوی است، فصل دوم در باب برهان الدین ترمدی است؛ فصل سوم در باره جلال الدین مولوی، فصل چهارم در باره شمس تبریزی، فصل پنجم در باب زرکوب، فصل ششم در باب ابن اخی ترک (حسام الدین چلبی)، فصل هفت در باره سلطان ولد، فصل هشتم جلال الدین امیر عارف یا همان چلبی اوغلو که در سلطانیه مدفون است، فصل نهم در باره امیر عابد چلبی فرزند چلبی اوغلو و فصل دهم در باره دیگر اولاد و اخلاف مولوی نوشته شده است (مناقب، ص ۶). نویسنده ی مناقب العارفین شمس الدین احمد الافلاکی العارفی است که در سال ۷۱۹ طی یک سال آنرا نوشته و دکتر تحسین یازیجی – محقق ارجمند ترک در ۱۳۵۰ صفحه، در دو جلد در سال ۱۹۴۳ منتشر نموده که چاپ افست آن در سال ۱۳۶۲ – تحت عنوان چاپ دوم در تهران منتشر شده است. در این منبع چلبی اوغلو فرزند سلطان ولد معرفی می شود که زن سلطان ولد بعد از سقط ده فرزند موفق به نگهداری او می گردد. همچنین مرگ چلبی اوغلو در سال ۷۱۷ اتفاق می افتد و در قونیه. پژوهشگران نظر بر آن دارند که چلبی اوغلو فرزند حسام الدین چلبی است اما مولوی بیش از تمام نوادگان خود مرید او بود و او را از کودکی بر گردن خود می آویخت و به سماع می پرداخت. همچنین اوست که به سلطانیه آمده و رسم سماع را متداول کرده و. . . کئچه بؤرک نیز لقب اوست.
در مناقب العارفین از عارفان بزرگ آذربایجان مانند گئییکلی بابا، خواجه احمد فقیه، سراج الدین اورموی، خواجه خطیر زنجانی و دیگران سخن بمیان آمده و روایات چندی ذکر شده است. آنچه از مناقب العارفین در مورد چلبی اوغلو بدست می آید – بیش از ۱۰۰ صفحه بطور مستقیم در مورد چلبی اوغلو نوشته و در بخشهای مختلف کتاب باز هم حکایاتی از وی آورده شده است – اینکه او چندین بار به تبریز و سلطانیه، مرند و تخت سلیمان آمده است و در مسیر خود با حوادث گوناگون روبرو بوده و کراماتی نشان داده است. آمدن بار دومِ چلبی اوغلو به سلطانیه زمانی ذکر می شود که ۴۸ روز از مرگ سلطان خدابنده گذشته است و به محض ورود به سلطانیه، شب را به سماع می پردازند و چون مردم عزادار سلطان بودند در تعجب می مانند. اما سماع چلبی نظر بسیاری را جلب کرده و بسیاری را متقاعد می کند و مرید او می گردند (ص ۸۶۰). همچنین وقتی چلبی اوغلو به سلطانیه می رسد حیران امیرجی از خلفای شیخ براق او را به خانقاه می برد و از او استقبال شایانی بعمل می آورد. همچنین ذکر می شود که در استقبال از چلبی اوغلو علما، شیوخ و اکابر سلطانیه شرکت داشته اند. از رفتن امیرجی خلیفه شیخ براق به قونیه نیز سخن رانده شده است.
بنابراین می توان بنای خانقاه در سلطانیه را متعلق به چلبی اوغلو دانست زیرا بیش از یک سال در این خانقاه حضور مستمر داشته و به شاگردان و تعلیم مریدان مشغول بوده اند. همچنین روایت های مربوط به بیماری چلبی اوغلو در سلطانیه و فوتش در این شهر همچنان به قوت خود باقیست. پروفسور عبدالباقی گولپینارلی که خلیفه ی مولوی بوده و خود بر روی همان پوستی می نشست که مولوی بر آن جلوس می کرده و شش جلد در تفسیر مثنوی معنوی و چندین کتاب در مورد مولوی نوشته است در صحبت از وجود قبر وی در قونیه با تردید سخن می گوید.
یادآوری این نکته ضروریست که مولویان برای حمایت از تسنن و جلوگیری از شدت تبلیغات تشیع نیز به ایران توجه داشته اند. در همین زمان بسیاری از صوفیان آنادولو و بویژه مولویان به شهرهای مختلف آذربایجان گسیل داده می شوند که از معروفترین آنها می توان فرزند عاشق پاشا – شاعر بزرگی که “غریب نامه” را – که همان “مثنوی معنوی” به زبان ترکیست نوشته است و نسخه ی خطی آن ایتک در ایران موجود است. فرزند عاشق پاشا در تبریز فوت کرده و مقبره اش امروزه در قصبه ی خسروشهر در ۲۵ کیلومتری تبریز تبدیل به زیارگاهی شده است.
مردم روستای نزدیک سلطانیه، خانقاه چلبی اوغلو را “کئچه بورک” می نامند و این خود می تواند گواه بر تلقی و تعلق آن به چلبی اوغلو باشد زیرا شیخ براق بابا اصولا در زندگی عادی کلاه بر سر نمی نهاده است در حالیکه کلاه نمدی مخصوص مولویان می باشد. در طول سالیان و سده های گذشته این خانقاه با نام چلبی اوغلو معروف گشته و نمی توان منکر شد که تحقیقات بعدی خلاف آنرا اثبات یا نفی خواهد کرد.
استادیاران دانشگاه زنجانی در سال ۱۳۸۹ مقاله ای ترتیب دادند که در مجله ی ادیان و عرفان – نشریه دانشگاه تهران به چاپ آن مبادرت کردند. این مقاله بدون رودربایستی ترجمه ی جمله به جمله از صفحات ۶۳ الی ۷۱ کتاب زیر می باشد:
احمد یاشار اوجاق، قلندرلر – ۱۴ – ۱۷ یوزایللر، آنکاراُ ۱۹۹۲.
در ویکی پدیا نیز همان مطالب عینا بیکم و کاست به فارسی آمده است. در دایراه المعارف اسلامی نیز تکرار همان گفتارهاست. مقایسه ی سالهای نگارش مطالب می تواند نشان دهد که کدام از دیگری اخذ مطلب کرده است. اما تفاوتی با آن دارد و آن اینکه آقای احمد یاشا، براق بابا را “صوفی شناخته شده ای” دانسته اند، ولی استادیاران عزیز ما او را “صوفی ناشناخته” خوانده اند. در این مورد کتاب مزبور چنین می نویسد:
BaRk Babaya gelince, onun hakkinda melzememiz Aybek Baba ile kiyaslanacak keder boldur. Dönemin hemen bütün kaynaklari Barak Baba hakkinda geniş bilgi ehtiva ederler. (قلندرلر، ص ۶۵)
البته آنچه در باره ی آیبک بابا، ساری سالتوق و دیگر شخصیت های یاد شده در مقاله آمده است نیز عینا برداشتی از همین کتاب می باشد. این مقاله سعی در ناشناخته بودن چلبی اوغلو است و نه در باره ی براق بابا. در هر حال ایجاد شبهه کردن در داشته های مردم گاهی خوبست و گاهی ناپسند. اما قاطی کردن دو شخصیت شناخته شده در هم و یکی دانستن آندو، کاریست کارستان که تنها از دست خبرگزاریهای معتبر ما ساخته است (!؟).
اما اولو عارف چلبی اوغلو فرزند همین حسام الدین چلبی است و نام او را خودِ مولوی “اولو عارف” نهاده و محبتی بیمانند بدو داشته است بطوریکه نوشته اند اولو عارف را بر دوش خود سوار کرده و در مجلس به سماع برمی خاسته است. این محبت تا حدی بوده است که برخی فکر کرده اند او فرزند سلطان ولد و نوه ی مولوی است. از آن تاریخ به بعد، نوادگان مولوی با نام چلبی اوغلو در تاریخ معروف گشته اند.
اولو عارف چلبی اوغلو توسط صوفیانی که در سلطانیه از حمایت سلطان اولجایتو برخوردار بوده اند و در پیشبرد اهداف طریقتهای مختلف آزادی داشته و روند تسامح و تساهل در مورد طریقتها معمول می گشته است به سلطانیه دعوت می شود. او که هنور جوان بود و پر انرژی، در مدت اندکی که در سلطانیه مسکن می گزیند خانقاه را رونقی دوباره می بخشد و اهل طریقت را دور خود گرد می آورد و به ترغیب صوفیان و تعلیمات صوفیه می پردازد و در اندک مدتی نیز طرفداران فراوانی را جذب می کند. اما هنور اندکی بیش از یکسال از اقامت وی نمی گذشت که بیمار می گردد و در سال ۷۱۶ هجری دار فانی را وداع می گوید و در همان خانقاه دفن می شود که امروزه مقبره ی ایشان در سلطانیه معلوم است.
اما طریقت مولویه دارای ابعاد وسیع و ادبیاتی بسیار وسیعتر در ادبیات ترکی می باشد. زیرا در همان زمان حیات مولوی دهها و صدها شاعر، عارف و متصوف دست به نگارش آثار نظم و نثر زده و در همان سده ی هفتم از دهها مثنوی سترگ به زبان ترکی می توان نام برد که متاسفانه در کشور عزیز ما امکان نشر نیافته اند. در اینجا تنها به ذکر چند نمونه اکتفا می کنیم: یادآوری این نکته را فراموش نکنیم که پیش از مولوی، خواجه احمد فقیه – یکی از نزدیکترین دوستان بهاءالدین ولد، پدر مولوی – “مثنوی اوصاف مساجد شریفه” را سروده است (۵۹۴هجری). او یکی از تاثیرگذارترین شاعران مکتب مولویه شمرده شده است. سپس از غریب نامه ی ۱۲۰۰۰ بیتی “عاشق پاشا” (۶۵۰ – ۷۱۳) باید نام برد که همان موقعیت مثنوی معنوی مولوی را در زبان ترکی داراست. از همان شاعر چندین مثنوی دیگر مانند: قیامت نامه، فقرنامه، و. . . نیز در دست است. در همین زمان البته طریقتهای دیگری مانند بکتاشیه، بایرامیه، بابائیه نیز در حال اوج و نضج قرار داشت و دهها متصوف بزرگ و تاریخ سازی مانند بابا الیاس، حاجی بکتاش ولی بانی طریقت بکتاشیه که اثر بزرگ “ولایت نامه” امروزه یکی از مؤثرترین آثار صوفیانه در زبان ترکی بشمار می آید و نسخه های خطی این اثر در ایران کم نیست. از دیگر مثنویهای این عصر می توان از سهیل و نوبهار، یوسف و زلیخا، فقرنامه، وصف حال، کیمیا، رساله فی بیان السماع، چرخ نامه، خورشیدنامه، ورقا و گلشا، فرحنامه، فلک نامه، کرامت نامه، ولایت نامه، تحفه مراد، کتاب البیان، فرهنگ نامه، حتا ترجمه لر: مرزبان نامه، کنزالکبرا و محک العلما، قابوس نامه و . . . نام برد.
حاجی بکتاش ولی، خواجه ائوره ن، خواجه احمد فقیه، چلبی، چلبی اوغلو، شیاط حمزه، مولوی، مولانا عتیقی تبریزی، شیخ صفی الدین اردبیلی، عاشق پاشا، گلشهری، خواجه مسعود، یوسف دولت اوغلو، شیخ اوغلو، و دهها شاعر و عارف نامدار از جمله شاعران و آفرینندگان ادبیات صوفیانه در این زمان هستند. اولو عارف چلبی اوغلو در فضایی که مولوی، حسام الدین چلبی اوغلو و سلطان ولد بوجود آورده بودند رشد کرد و پرورش یافت و سپس ارشاد مریدان مولویه را عهده دار شد و چندی نیز در سلطانیه به فعالیت و تعلیم مولویه پرداخت. چند بیت از ایشان پاین بخش نوشته ی ماست:
عشقدیر آفت عقل و مئیایمیش راحت روح،
ساقیا، وقت صباح اولدو، گتیر جام صبوح!
بادهیی گؤر کی قدحده نه لطافت ائلهدیر،
شؤیله کیم جسم لطیفه اوُلاشا جوهر روح.
عشق بیر فندیر اونون مشکلی حلّ اولمادی هئچ،
چون اونون متن متینین ائدهمز کشف شروح. . .
برگی از نسخه خطی غریب نامه
نسخه خطی ولایت نامه
منابع:
آماسیالی حسین حسام الدین عبدی زاده، تاریخ آماسیه، ۱۳۲۹ / حاضیرلایان: علی ییلماز محمد آقوش، آنکارا، ۱۹۸۶٫
احمد یاشار اوجاق، قلندرلر – ۱۴ – ۱۷ یوزایللر، آنکارا، ۱۹۹۲.
پروفسور فواد کؤپرولو، تورک ادبیاتیندا ایلک متصوفلر، استانبول، ۱۹۸۶٫
پروفسور فواد کؤپرولو، صوفیان نخستین در ادبیات ترک، ترجمه دکتر توفیق سبحانی، تهران، ۱۳۸۵٫
پروفسور کؤپرولو، آنادولودا اسلامیت، استانبول، ۱۹۹۶.
حمداله مستوفی، تاریخ گزیده، تصحیح: اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۴۲٫
عبدالباقی گولپینارلی، ولایت نامه حاجی بکتاش ولی، استانبول، ۱۹۵۸.
عاشق پاشازاده، عاشق پاشازاده نین تاریخی، استانبول، ۱۹۱۴ / ۱۹۸۶.
ابوالقاسم عبدالله بن محمد القاشانی، تاریخ اولجایتو، به اهتمام: مهین همبلی، تهران، ۱۳۴۸٫
بازشناسی شخصیت و هویت چلبی اوغلو، مجله عرفان،
میکاییل بایرام، جنبش زنان آناتولی، ترجمه: داور وفایی و حجت اله جودکی، تهران، ۱۳۸۰.
سپهسالار، مناقب سپهسالار، ترجمه ترکی: احمد عونی، استانبول، ۱۳۳۱.
منجم باشی، جامع الدول، نسخه خطی به شماره ۳۱۷۱، کتابخانه نورو عثمانیه.
صفدی، تاریخ عیان العصر، شماره ۲۹۷۰، کتابخانه سلیمانیه.
ضیاءالدین فخری، براق بابا رساله سی، حیات مجموعه سی، نمره ۲، ۱۹۲۷٫
حیدر دیری اوز، قطب الدین العلوی نین براق بابا رساله سی، TX – TM، ۱۹۴۶٫
مسائلی چند پیرامون خانقاه چلبی اوغلو، فصلنامه عرفان، سال ۵، شماره ۲۰، صص ۲۸۱ – ۲۹۶٫
براق بابا صوفی ناشناخته، مجله ادیان و عرفان، ش ۱، سال ۴۳، بهار و تابستان ۱۳۸۹، صص ۷۳ – ۸۳٫
م. کریمی، تاریخ ادبیات آذربایجان، جلد سوم، نشر اختر، ۱۳۹۵