متن سخنرانی م. کریمی

۱۷/۰۷/۱۴۰۰

هخامنشیان (۵۵۰  ۳۳۰ ق.م)

امروز در بررسی تاریخ آذربایجان به دوره ای از تاریخ برمی خوریم که برخلاف آنچه برخی از هموطنان ما تصور می کنند نه دوران اوج مدنیت، بلکه باید دوران فرود موقعیت فرهنگ و مدنیت آذربایجان دانست. این دوره با اوهام و تحریف های بزرگی ترسیم شده و یکصد سال است که ایرانیان را چون بادکنک از غروری بی محتوا پر کرده اند که امروز با یک سوزن بادش دررفته و همه ی آن غرور توخالی فرو می ریزد. حکومت مادها با دیاکو که از مانناها بود شروع شد و با ایشتوویگو یا به زبان یونانیان آستیاک به پایان می رسد، و هخامنشیان قدرت را قبضه می کنند؛ اما مردم ماد همچنان در حفظ هویت خویش مصرّ باقی می مانند و این پاداری مادها تا اواخر هخامنشیان ادامه دارد. هخامنشیان کی ها بودند؟ در این عرصه با نقل قولی از دکتر صدرالاشرافی که متخصص این دوره از تاریخ است آغاز می کنم. ایشان می نویسند:

سلاطین هخامنشی نظیر مغولها بنا به خصلت کوچنده ایلی خود، بین پایتخت های ممالک تصرف شده ییلاق و قشلاق می کردند (شوش، همدان، بابل و گاهی سارد). پارسها برخلاف مادها به مرحله ی شهرنشینی نرسیده بودند و از ده ایل پارسی، شش ایل ده نشین و چهار ایل کوچنده باقی مانده بودند. (وارلیق، سایی ۱-۸۸، بهار ۱۳۷۲، صص ۱۰۴ – ۱۰۵).

پارسها بنا به نوشته ی پیرنیا شامل شش طایفه پاسارکادیها / مَرَفی یا مارافی ها / ماسپیانها / پانتالی ها / دروزیها و ژرمن ها که ده­نشین بودند و چهار طایفه ساگارتی ها / مردها / دروپیک ها و دا اِن ها چادرنشین بودند (پیرنیا، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض قاجاریه، ص ۵۸)

کمبوجیه (پدر کورش) با ماندانا – دخنر آستیاک یا ایشتوویگو – آخرین پادشاه ماد، ازدواج کرد و کورش از ماندانا به دنیا آمد، بنابراین کورش نوه ی دختری آستیاک می باشد. کورش در میان پارسها بزرگ شد و چون در دربار آستیاک زیسته بود با شیوه ی حکومتی ماد همچنین کشمکش های درون دربار نیز آشنا بود.

مورخان بزرگی چون هرودوت، گزنفون و گتسیاس افسانه هایی در باره دوران کودکی کورش نوشته اند که ارزش تاریخی ندارند. در عین حال عناصری از حقیقت را می توان از خلال این افسانه ها بیرون کشید از جمله می توان قبول کرد که هارپاک در رشد و خیانت های بعدی کورش نسبت به پدر بزرگ خود دست داشته است و هارپاک او را برای همین کار پرورش می داده است. البته افسانه های فراوان پیرامون کورش نقل شده است و داستان او را بسیار شبیه به داستان موسی نبی شرح داده اند و کودک را بدست چوپانی بنام سیاکو می افتد و حتا نوشته اند توسط سگ سیاهی شیر داده شده است. ولی همه ی اینها افسانه اند.

هارپاک چنان در دستگاه ماد نفوذ داشت که فرمانده آستیاک شده و لذا در اولین رویارویی قوشون ماد با پارسیان با شگرد وقیحانه ای – لخت شدن زنان در جلوی قوشون ماد – سبب غلبه پارس بر ماد شدند (پیرنیا، ج ۱، ص ۲۳۸) و در دور دوم جنگ بین ایندو، هارپاک نیروهای ماد را کنار کشید و طبق توطئه های قبلی بخشی از قوشون ماد به پارسیان پیوست. لذا پارسها اکباتان را تصرف کردند. هردوت از قهرمانی های مادها سخن می راند. (هرودوت به نقل از تاریخ ماد، ص ۶۰۹). بالاخره آستیاک شکست خورد و کورش به پادشاهی دست یافت. هرچند کورش پدر بزرگ خود را از صحنه دور کرد اما به دسیسه ای توسط خواجه ای بنام پئتساک، آستیاک را در صحرای نمک طعمه ی مرگ ساخت.

هردوت و دیگر مورخان از جمله پیرنیا، ایشتوویگو را انسانی خردمند خوانده اند که حکومت خردمندانه ای داشته و مردم ماد در زمان او در صلح و صفا می زیسته اند.

کورش امپراتوری بزرگی را بنا نهاد و توانست از شرق آسیا تا آسیای صغیر، بین النهرین، مصر را هم ضمیمه ی امپراتوری خود سازد. کورش امپراتوری بزرگی را بپا کرد. تاریخ، زندگی او را از یکظرف سرشار از افسانه ها، دروغها، نیرنگها و قتل و غارتهای بزرگ و از سوی دیگر همراه با ستایش از کارهای بزرگ او به تصویر کشیده است و امروز، با دسیسه ی استعمار و صهیونیسم چهره ای برایش تدارک دیده اند تا بتوانند اهداف سیاسی – فرهنگی خود را پیش ببرند. حتی منشوری را علم کرده اند که به عنوان نخستین منشور حقوق بشر نامیده اند. اگر کورش نویسنده ی حقوق بشر است چرا طرفدارانش – ایرانشهریهای امروز بویی از حقوق بشر نبرده اند. یا آن دروغ است و یا اینان حقوق بشر را زیر پا می نهند. باید یکی از ایندو را پذیرفت. امروز طرفداران ایرانشهری که کورش را تا حد یک پیغمبر بالا برده اند کوچکترین احساس و درکی از حقوق بشر ندارند و نسل کشی فرهنگی اساس ایدئولوژی آنان شده است. باید بخاطر بسپاریم که امروز هیچ حقیقتی پوشیده نمی ماند با کاویدن تاریخ، تمام دروغها در مورد کورش ثابت می گردد. حتا امروز مسلم گشته است که قبر منتسب به  وی نیز متعلق به کورش نیست در حالیکه طرفدارانش تا حد کعبه به ستایش و سجده در برابر آن می پردازند و این امر نشانگر عدم آگاهی، نبود رشد فکری و عقب ماندگی اینان است.

سال ۵۵۰ ق.م با فتح همدان و اسارت آستیاک، سلسله هخامنشی آغاز می شود. کورش با وحشیگریهایی که در تاریخ ثبت شده به کشورگشایی ادامه داده از جمله وحشیگریهای او سوزاندن شاه لیدیا در آتش است (پیرنیا، ص ۶۶). یا نابودی شهری که مردمش نخواستند تسلیم شوند وادار به مهاجرت کرد (همان، ص ۶۸). اما مرگ او نیز به روایت هرودوت تعریف شده است و پیرنیا تنها با چند جمله بیان می کند. می دانیم که کورش توسط تومریس در ساحل رود ارس و یا ساحل رود سیحون به قتل رسیده و سر از تنش جدا گشته است و تنش در بیابانهای آن اطراق طعمه سگ و گرگ شده است. (هرودوت، ). تازه کاوشهای باستانشناسی هم عیان ساخته است که در مقبره ای که بنام کورش در برابر آن سجده می کنند استخوان مردی یافت نشده است بلکه استخواانهای دو زن پیدا شده است. پیرنیا می نویسد: کورش ملکه ماساژت را خواستگاری کرد. او جواب توهین آمیزی داد و جنگ درگرفت. پسر ملکه در این جنگ اسیر شد و خود را کشت. در جنگ بعد کورش زخم برداشت و درگذشت. و ملکه امر کرد سر کورش را در طشتی پر از خون انداختند و به سر خطاب کرده گفت: تو که از خوانخواری سیر نمی شدی حالا از این خون چندان بخور تا سیر شوی (پیرنیا، ص ۷۱).

کورش بعد از ۲۸ سال شاهنشاهی و قتلهای سیرناشدنی در تمام سرزمینها، در نبردی با ماساژتها کشته شد (سال ۵۲۹ ق.م).

البته پیرنیا همانند ایرانیستها اضافه می کند که کورش بعد از فتح بابل هرچه از پیروات مذاهب به غارت برده بود و به بابل آورده بود همه را پس داد. کورش دو پسر داشت : کمبوجیه و بردیا. کمبوجیه بجای پدر بر تخت نشست و ابتدا برادر خود را کشت و سپس راهی فتح کشورها شد. او تونس، لیبی، سودان را ضمیمه کشور ساخت و خشونت را ادامه داد تا جایی که کارش به جنون کشید و خواهر خود – رکسانا را نیز کشت. او با کشتن گاو مقدس و اهانت به دین و باورهای مصری ها بی حرمتی کرد و در نهایت با مرض صرع درگذشت.

اولین قتلهای درون خانوادگی در تاریخ نیز در همین زمان بخاطر تخت شاهی رخ می دهد. کمبوجیه در لشکرکشی به مصر از ترس قیام برادرش بردیا، او را به قتل می رساند. البته گرفتن مالیات های سنگین از مردم نیز دلیل نارضایتی مردم در این سالها بشمار می رود.

در زمان کمبوجیه بخاطر کشورگشایی ها و دوری شاه از سرزمین خود، و عدم رتق و فتق امور، مردم ناراضی شدند. تا حکومت به داریوش رسید. داریوش کشور را از نو بنیاد گذاشت چون کشور از هم پاشیده بود. داریوش مجبور شد از نو تک تک سرزمینها را فتح کند. او آذربایجان، ارمنستان، لیدیا، بابل و مصر را گشود. البته او کشور را به بالاترین وسعت خود رساند و نظمی بوجود آورد. از جمله کشور را به چند قسمت تقسیم کرد و برای هر یک والی گذاشت با نام خُشتَرَ پوآن یعنی نگهبان. همچنین سپاه جاویدان را – گارد شاهنشاهی بوجود آورد. مالیات ها را نظم داد. کانالها ساخت، جاده ها ساخت. او ساکاها را قلع و قمع کرد و در اروپا تا دانوب پیش رفت. با یونانی ها جنگید و نیروی دریایی قدرتمندی بوجود آورد.

در این سالها اوضاع مردم به هیچوجه خوب نبوده است. در سرتاسر امپراتوری قیامهایی بوجود آمد. اولین قیام در برابر پارسیان را گئوماتا – بردیای موغ بپا کرد که در گزارشهای هرودوت، ژوستین و گتسیاس آمده است و کتیبه ی بیستون نیز بدان اشاره کرده است.

از کتیبه ی بیستون درمی یابیم که داریوش بردیا را کشته – بردیای موغ از مادهاست که علیه پارسیان سر برافراشته بود. عید مغ کشی نشانگر مبارزه ی بی امان هخامنشیان با آیین زردشتی است که در میان مادها و مانناها و بکل در آذربایجان رواج یافته بود. این امر خودش، دلیلی دیگر بر جنگ پارسیان با اندیشه و دین است. بردیا مردی از مادها بود که برای مردم نیز خدمات خوبی انجام داد. او، احقاق حقوق اقوام و آزادیهای محلی بپا خاسته بود که داریوش با قدرت تمام سرکوب کرد. گیریشمن می نویسد: در کشور شاهنشاهی ، اداره ی امور بر دوش ملل مغلوب سنگینی می کند و شهرهایی که سابقا سعادتمند بودند مانند بابل، در این زمان بصورت خرابه درآمدند. و در کشورهایی مانند مصر چند شهر بر اثر حریق منهدم گردیده بود ( گیریشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ص ۲۱۸).

فراموش نکنیم که در زمان داریوش بیشتر ملل علیه شاهنشاهی وی قیام کردند از جمله آشتین در ایلام، “دین تو بئل” در بابل، و فرورتیش در قلمرو ماد قیام کردند که همگی به سختترین وضعی سرکوب و کشتار شدند. یادآوری این نکته هم ضروریست که پارتها – اشکانیان بعدی در کنار مادها در قیام مردم مشارکت می کردند و در تاریخ خودی نشان می دهند (پیرنیا، ص ۵۴۲). همه ی قیامها به خون کشیده شدند. داریوش حتی خشونتهای غیرانسانی خود را در کتیبه تعریف می کند از جمله اینکه می نویسد: من بینی، گوشها و زبان گئوماتا را بریدم و چشمانش را درآوردم. او را در دربار من نگاه داشتند و همه ی مردم سلحشور او را دیدند. آنگاه فرمان دادم او را در اکباتان بر نیزه نشاندند و در جلوی چشم مردانی که هواخواهان او بودند در اکباتان درون دژ به دار آویختم (تاریخ ماد، ص ۴۰۳).

جالب است بدانیم که بر روی کره زمین چه جنایتها که انجام نداده است. می نویسند: داریوش برای فرو نشاندن این قیام، به سیاست مزورانه کورش متوسل شد. یعنی قیام مادیها را بدست اشخاصی از خود آنان سرکوب کرد (تاریخ دیرین ترکان ایران، ص ۲۲۲) یعنی همان کاری که امروز ایرانشهریها نسبت به آذربایجان می کنند. الحق فرزندان خلف آن جنایتکاران هستند.

بیشرمانه تر از این نمی توان یافت که داریوش شکنجه هایی را که بر قیام کنندگان روا داشته در کتیبه ی بیستون نقر کرده است و یادگاری از خونبارترین رفتارهای ضد انسانی را جاودانه کرده است تا امروز ایرانشهریها بدین جنایت ها افتخار کنند. البته در تورق تاریخ به نکته های بسیار آموزنده ای برمی خوریم از جمله اینکه طبقات بالای جامعه را به جان طبقات پایین جامعه انداخته، یا قومی را بر قومی دیگر ترجیح داده است. از جمله گیریشمن می نویسد: “او قوم فارس را از هرگونه مالیات معاف داشته و تمام هزینه های دربار، لشکرکشی ها و جنایات مرتکب شده شان را از اقوام تحت سلطه می گرفت”. معلوم است که هر قیامی بسادگی سرکوب می گردد. این دوران سرکوب بیرحمانه ی اقوام  و مللی است که در قلمرو هخامنشیان قرار دارند.

مشخصات این دوران را بررسی کنیم به نکات باریکی برمی خوریم که هر انسانی باید شرمنده ی آن باشد:

کشتن نزدیکان بخاطر قدرت و تخت شاهی – کورش پدر بزرگ خود را از بین می برد / کمبوجیه برادر و خواهر خود را می کشد.

سرکوب ملل تحت ستم به بدترین شکل – داریوش و کورش در این عمل سرآمد دیگر شاهان هستند.

افتخار به شکنجه و کشتن انسانها – کتیبه ی بیستون برای اثبات این مساله کافیست.

استفاده از دین و باورهای مردم برای قدرت بیشتر.

افسانه سازی و فریب مردم.

کتیبه ی بیستون نمایانگر کارهای داریوش است که به سه زبان فارسی باستان (؟!) ، ایلامی و اکدی نوشته شده است. پیرنیا تاکید دارد که فارسی باستان چه زبانی است هنوز معلوم نیست (ص ۱۳۰).

بعد از داریوش خشایارشا که از آتوسا دختر کورش بدنیا آمده بود جانشین پدر شد. در ۳۴ سالگی بر تخت نشست و با شورشهای بزرگی روبرو شد و همه را سرکوب کرد. او یونان را فتح کرد و نیروی دریایی را تقویت کرد. تخت جمشید را هم او برپا کرد. مورخان نوشته اند اگر جنگ نبود و بجای قوشون به آبادنی توجه می کرد چه بسا ایران نیز چون یونان دارای فرهنگ و مدنیت می شد. در حالیکه برعکس، او آبادیهای بسیاری را در مصر و یونان نابود کرد. پیرنیا خشایارشا را مردی بولهوس و شهرت پرست دانسته است و عده ی سپاهیان او را از ۵ میلیون بیشتر دانسته است.

بعد از خشایارشا اردشیر اوّل – ارثَ خشَتَر – شاه شد. بعد از او خشایارشای دوم تنها ۴۵ روز حکومت کرد و سُغدیانوس هم تنها ۶ ماه پادشاهی اش طول کشید تا داریوش دوم بر سر کار آمد و با خاله ی خود ازدواج کرد و ملکه کارها را در دست گرفت و نیرنگها آغاز گردید. بقول مورخان زنان و خواجگان امور دولتی را در دست گرفتند و داریوش دوم در ۴۰۴ ق.م درگذشت. سپس اردشیر دوم  سرِ کار آمد که آشفتگی همه جا را گرفته بود او نیز در ۳۶۸ از غصه مرد. بعدا اردشیر سوم روی کار آمد و شورشهای متعددی را سرکوب نمود. وحشیگری را به نهایت رساند بطوری که وقتی شهر صیدا را فتح کرد اهالی شهر خودکشی کردند و اردشیر شهر را چنان آتش زد که ۴۰۰ هزار نفر در آتش سوختند (پیرنیا، ص ۱۰۷).

بعد از او ارشک به تخت نشست و او نیز در سال ۳۳۶ ق.م بدست خواجه ی دربار کشته شد. داریوش سوم با حمله ی اسکندر روبرو گردید. اسکندر بجای پدر بر تخت نشست و با برنامه ای از پیش تعیین شده به ایران حمله کرد و انتقام حملات مکرر هخامنشیان را گرفت.

بنا به نوشته ی هرودوت ایران ۲۶ ایالت بود و در زمان داریوش وسعت بسیاری داشت بطوری که برخی این وسعت را از ۵/۵ کیلومترمربع با ۵/۸ کیلومترمربع دانسته اند. بنابه نوشته ی پیرنیا، آزادی زبان و مذهب – بویژه در زمان داریوش وجود داشته است. همچنین بیشترین شورشها در آذربایجان رخ داده و مادها همچنان بر هویت خویش اصرار می داشته اند.

ایرادهایی که به هخامنشیان وارد دانسته اند اینکه قضاوت های نادرست، مردم را عاصی می کرد. این قضاوتها چنان وحشتناک بوده است که نوشته اند داریوش پوست انسانها بر روی تخت خود می انداخت و روی آنها می نشست؟! کمبوجیه نیز علاقه به نشستن بر روی پوست انسان داشته است. (پیرنیا، ص ۱۱۸).

دین هخامنشیان:

گویی شاهان هخامنشی به زردشتی علاقه داشتند، البته اردشیر به مهر و ناهید یعنی رب النوع آفتاب سوگند خورده. زردشتی دین آذربایجان بوده و تاکید شده است که اوستا هم به زبان ماننایی بوده است. (پیرنیا، ص۱۳۰).

۴۰ کتیبه از هخامنشیان در دست است که زبان ایلامی بسیار نزدیک به ترکی است و امروز خوانش آنها و تطابقش با ترکی مورد تائید است که در صورت امکان برخی از کتیبه ها را خواهم خواند.

امروز تحریف بجایی رسیده است که آتشکده ی تخت سلیمان را مقبره ی کمبوجیه دوم می دانند و فردا بعید نیست که دیگر مقبره ها و امامزاده هایی هم پیدا بکنند؟! تحریف که شاخ و دم ندارد. گاهی آمدن آریایی ها به فلات ایران را به هزاره های بسیار دور – سه هزارسال قبل از میلاد هم می رسانند. دروغ هرچه بزرگتر باشد راحتتر پذیرفته می شود!

 

اما سخن اصلی در باب منشور حقوق بشر کورش

منشور کورش و ادعای نخستین متن حقوق بشر جهان:

 

این منشور خود هم دروغی بزرگ است. این استوانه در سال ۱۸۷۹ پیدا شد. متن استوانه خود نشان می دهد که آنرا دبیران بابلی نوشته اند و در نگارش آن از سنت هزار ساله ی آشوری و بابلی الهام گرفته اند. نگاهی به مندرجات استوانه نشان می دهد ادعاهای بیموردی در این باره مطرح می شود و به هیچ وجه حقوق بشری در آن وجود ندارد. بقول دیلی تلگراف در تاریخ ۱۶ ژوئیه ۲۰۰۸ ، “اعلامیه حقوق بشر باستانی کورش تنها یک پروپاگاندا است”.

در جریان جشن های ۲۵۰۰ ساله بود که این استوانه برای چند روزی به ایران آورده شد. البته یکبار هم در سال ۱۳۸۹ به ایران آورده شد و چقدر هزینه ی گزافی بابت این مساله از بیت المال خرج شد.

اشرف پهلوی در سال ۱۳۴۷ (۱۹۶۸ میلادی) رئیس بیست و ششمین نشست کمیسیون حقوق بشر، و در سال ۱۳۴۹ (۱۹۷۰ میلادی) هم رئیس کنفرانس بین‌الملی حقوق بشر بوده است. اشرف پهلوی در سال ۱۳۴۸ هجری شمسی، ضمن دعوت از تعدادی حقوقدان و برگزاری مراسمی در پاسارگاد، از منشور کورش با عنوان «منشور آزادی» و «نخستین منشور جهانی حقوق بشر» یاد کرد و ترتیبی داد تا نام کورش به عنوان «نخستین بنیاد‌گذار حقوق بشر جهان» بر سر زبان‌ها بیفتد. در حالیکه چنین ادعایی نمی‌توانست درست باشد و محتوای منشور کورش ارتباط و شباهتی با مفهوم امروزی یا دیروزی حقوق بشر ندارد.

در جریان برگزاری جشن‌های دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهی قرار بود تبلیغات و بهره‌برداری‌های گسترده‌ای بر روی کورش و منشور منسوب به او انجام شود و مشروعیت و هویتی تاریخی به خاندان سلطنتی بدهد، ترجمه‌ای فارسی و بدون امضا از سوی اشرف پهلوی از طرف «انتشارات شورای مرکزی جشن شاهنشاهی ایران» تهیه و منتشر شد. عموم ترجمه‌های فارسی که پس از آن منتشر شدند ، دانسته یا نادانسته تا اندازه زیادی تحت تأثیر آن ترجمه و شدت تبلیغاتی که بر روی آن انجام شد، قرار داشته و دارند. سپس به دستور همو، ترجمه‌ای به زبان انگلیسی بر اساس همان متن فارسی انجام شد و در کشورهای بسیاری توزیع گردید. اشرف که در سال ۱۳۵۰ (۱۹۷۱ میلادی) رئیس هیئت نمایندگی ایران در مجمع عمومی سازمان ملل بود، نسخه‌ای از متن خودساخته کتیبه را همراه با نسخه بدلی از استوانه که موزه بریتانیا آنرا ساخته بود، به دبیرکل وقت سازمان ملل متحد تحویل داد تا در ضمن اشیایی که همه کشورها به دلخواه و تصمیم خود به سازمان تقدیم می‌کنند، در ویترین گذارده شود.

از این به بعد، انواعی از متن‌های ساختگی از این منشور و نیز سخنان دیگر منسوب به کورش به فراوانی جعل و منتشر شده‌اند.

 

   این استوانه را در سال ۱۸۸۰ میلادی تئوفیلوس پینچز به کوروش هخامنشی نسبت داد و اعلام کرد مربوط به فتح بابل است و بخشی هم از زبان خود اوست. سپس هنریک ِرِسویک راولینسون، در همان سال متن استوانه را به زبان انگلیسی ترجمه کرد و منتشر نمود. ده سال بعد ابرهارد شرادر  ترجمه‌ی دیگری از این استوانه را انجام داد. در اوایل سده بیستم میلادی، فرانتس هاینریش وایسباخ ترجمه آن را در سال ۱۹۱۱ میلادی، به چاپ رسانید. پس از وی نیز افراد دیگری همچون لئو اوپنهایم، ویلهلم آیلرز و هانش پیتر شاودیگ به ترجمه این استوانه دست یازیدند.

در سال ۱۹۷۵ میلادی، پاول ریچارد برگر، استوانه را بازسازی و به‌زبان آلمانی منتشر کرد.

آخرین ترجمه‌ها را میکالووسکی و ایروینگ فینکل انجام داده‌اند.

در ایران این استوانه برای نخستین‌بار توسط عبدالمجید ارفعی، از اکدی به فارسی ترجمه شد و به‌تازگی نیز شاهرخ رزمجو ترجمه نوینی از آن را براساس یافته‌های تازه منتشر کرده‌است. حسین بادامچی نیز ترجمه‌ای از اصل اکدی به فارسی از این استوانه منتشر کرده‌است. ترجمه دیگری از غیاث آبادی انجام گرفته است که در زیر این ترجمه ها خواهد آمد.

زبان متن گونه‌ای از گویش بابلی اکدی است.

الان می فرمایند: دو استوانه  کوتاهِ دیگر نیز متعلق به کوروش در جنوب بابل به دست آمده‌است که هر دو بر روی خشت‌های به کار رفته در پروژه‌های ساختمانی سلطنتی بکار رفته‌اند.  این امر نشان می دهد که هنوز کار تحریف به پایان نرسیده و ادامه دارد. امروز مشخص شده است که این استوانه هیچ شباهتی به منشور حقوق بشر ندارد. شاید بتوان گفت اشاره به حوادث و رخدادهاست و قراردادی بیش نیست. برخی هم در نهایت چنین می گویند که پیام اصلی فاتح است که خود را به عنوان بازگرداننده نظم توصیف می‌کند و یک مضمون سلطنتی قابل احترام است. عناصر این توصیف، از جمله زمان‌دار آغازین که زمینه را آماده می‌کند تا دعای پایانی، به یک سنت تثبیت‌شده کهن تعلق دارد. چنین زبانی، برای خواننده یا شنونده باستانی تازگی ندارد. (میکالووسکی، استوانه کورش، ص ۴۴).

در ترجمه اصلی بسیاری از جعلیات و موارد نادرستی که برخی باستان گرایان تحت عنوان منشور کوروش منتشر می کنند، وجود ندارد و ثابت می کند مفاهیمی «نظیر آزادی ادیان»، «نسخ برده داری»، «آزادی بیان و انتقاد از حاکم» و ده ها مورد دیگر در منشور کوروش اشاره نشده و حتی نام اهورامزدا هم در آن وجود ندارد.
در منشور کورش اشاره‌ای به لغو برده‌داری نشده است. اما، الواح پیدا شده در بابل، عکس آنرا به اثبات می‌رسانند. به موجب یکی از این الواح، یعنی لوحه شماره ۲۵۲ از سال هشتم پادشاهی کورش در بابل، دختری به نام تابموتو به دلیل اینکه پدرش به مؤسسه مالی یا رباخانه اگیبی بدهی داشت، به گرو گرفته شد تا زمانی که پدرش بدهی خود را تسویه کند. دخترانی که به گرو گرفته می‌شدند، برای بهره‌کشی جنسی اجاره داده می‌شدند تا خسارت تأخیر را جبران کنند.

Beitrage zur Assyriologie und Semitischen Sprachwissenschaft, Dritter band, heft 3, Leipzig, 1897.

جالب است بدانیم که چندین ترجمه از این منشور صورت گرفته از جمله جمشید بزرگر در سایت بی بی سی فارسی بتاریخ ۲۲ شهریور ۱۳۸۹ مقاله ای تحت عنوان “از تمدن بزرگ تا تمدن نوین” از “هخامنشیان بسیجی و جنگ قدرت” سخن می گوید و یادمان باشد که احمدی نژاد در موقع رونمایی از این منشور در تهران چفیه ی بسیجی خود را روی منشور انداخت و با ایرانشهری ها هماواز شد. (سایت تابناک، ۲۲ شهریور ۱۳۸۹). حسین بادامچی کتابی تحت عنوان فرمان کورش بزرگ نشر معاصر ۱۳۹۱ منتشر کرد. شاهرخ رزمجو استوانه کورش بزرگ را در ۱۳۸۹ منتشر نمود. آقای عبدالحمید ارفعی گفتگوهای پر از تناقضاتی را بارها تکرار کرده است و هنوز هم ایرانشهریها از دروغها و تحریفها دست نکشیده اند. زیرا هنوز تکلیف آن مشخص نشده است. اما باید به عرض برسانم که  در آذربایجان خودمان تیمی از متخصصان امر در این باره در تدارک مدارک اصلی هستند.

می گویند ترجمه ای از منشور کورش در ساختمان سازمان ملل متحد در نیویورک و در فضای بین تالار اصلی شورای امنیت و تالاری که آثار اهدایی دیگر کشورهای جهان نیز در آن نگهداری می‌شود، جای دارد. این ادعا هم که سازمان ملل متن منشور کورش را بر سردر سازمان آویزان کرده، درست نیست.

 

 

 

 

در اینجا نسخه های آسان خوان جعلی و اصلی از منشور را بخوایند و در لینک های داده شدن ترجمه های اصلی:
ابتدا ترجمه جعلی متن فارسی منشور کوروش:

منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان، نوه کوروش، شاه بزرگ، …، نبیره چیش پیش، شاه بزرگ، شاه انشان … از دودمانی که همیشه شاه بوده اند و فرامان روایی اش را ‌بل و نبو گرامی می دارند و [از طیب خاطر، و] با دل خوش پادشاهی او را خواهانند.

آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم مقدم مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دل های مردم بابل را به سوی من گردانید، …، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. او بر من، کوروش که ستایشگر او هستم و بر کمبوجیه پسرم ، و همچنین بر کَس و کار [و، ایل و تبار]، و همه سپاهیان من، برکت و مهربانی ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مردوک، همه شاهان بر اورنگ پادشاهی نشسته اند. همه پادشاهان از دریای بالا تا دریای پائین [مدیترانه تا خلیج فارس؟]، همه مردم سرزمین های دوردست، از چهار گوشه جهان، همه پادشاهان آموری و همه چادرنشینان مرا خراج گذاردند و در بابل روی پاهایم افتادند [پا هایم را بوسیدند]. از…، تا آشور و شوش من شهر های آگاده، اشنونا، زمبان، متورنو، دیر، سرزمین گوتیان و همچنین شهر های آنسوی دجله که ویران شده بود، از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود باز گرداندم. همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به جایگاه های خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم. همچنین پیکره خدایان سومر و اکد را که نبونید، بدون هراس از خدای بزرگ، به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاه های خودشان باز گرداندم. باشد که دل ها شاد گردد

 . . .بشود که خدایانی که آنان را به جایگاه های نخستین شان بازگرداندم، … [قبل از « بل » و « نبو »] هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگی بلند باشند، چه بسا سخنان پُر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند، و به خدای من مردوک بگویند: کوروش شاه، پادشاهی است که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه ….
اینک که به یاری مزدا تاج سلطنت ایران و بابل و کشور های چهار گوشه جهان را به سر گذاشته ام اعلام می کنم تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد دین و آئین و رسوم ملت هائی را که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان مندین و آئین و رسوم ملت هائی که من پادشاه آنها هستم یا ملت های دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند. من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد هرگز سلطنت خود را بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هر ملتی آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند یا نکند و هر گاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد. من تا روزی که پادشاه ایران هستم نخواهم گذاشت کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد. من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غیر منقول یا منقول دیگری را به زور یا به طریق دیگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال تصرف نماید و من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی دیگری را به بیگاری بگیرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد.

من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دینی را که میل دارد بپرستد و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غصب ننماید و هر شغلی را که میل دارد پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل است به مصرف برساند مشروط بر اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند. هیچکس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده مجازات کرد. من برده داری را برانداختم. به بدبختی های آنان پایان بخشیدم.

من تا روزی که به یاری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان را به عنوان غلام و کنیز بفروشند و حکام و زیر دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموریت خود مانع از فروش و خرید مردان و زنان بعنوان غلام و کنیز بشوند و رسم بردگی باید به کلی از جهان برافتد. از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهّداتی که نسبت به ملت های ایران و بابل و ملل چهار جانب جهان بر عهده گرفته ام موفق گرداند.

 

و حال ترجمه های اصلی

 

ترجمه دکتر عبدالمجید ارفعی

 

دکتر عبدالمجید ارفعی تنها متخصص زبان های اکدی و ایلامی در ایران است و نخستین شخصی است که استوانه گلی منتسب به کوروش را از زبان بابلی به فارسی ترجمه نموده است.

http://www.iranboom.ir/nam-avaran/koroshe-bozorg/1476-manshor-korosh-bozorg.html

  1. ……………. [ بنا کرد ] (؟)

  2. …………………………… گوشه ی جهان.

  3. ……….. ناشایستی شگرف بر سروری [۱]↓ کشورش چیره شده بود [۲]↓

  4. …………………….. (فرمود تا به زور) باج گندم و دهش رمه بر آنان بنهند [۳]

  5. پرستشگاهی همانند اَسنگیل Esangilaبنا کرد از برای او ur و دیگر جای های مقدس

  6. با آیین هایی نه در خور ایشان، آیین پیش کشی قربانی ای نهاد که (پیش از آن) نبود. هر روز به گونه ای گستاخانه و خوار کننده سخن می گفت، و نیز با بدکرداری از بهر خوار کردن (خدایان)[۴]↓

  7. بردن نذورات را (به پرستشگاه ها) برانداخت. [ او (همچنین) در آیین ها (به گونه هایی ناروا) دست برد. اندوه و ناشادمانی ] را به (= در) شهرهای مقدس بپیوست. او پرستش مردوک Marduk پادشاه خدایان را از دل خویش بشست.

  8. کسی که همواره به شهر وی (= شهر مردوک = بابل Bābilion) تباهکاری روا می داشت (و) هر روز [ به آزردن (آن) سرزمین دست (می یازید)، مردمانش ] را با یوغی بی آرام به نابودی می کشانید، همه ی آن ها را.

  9. از شکوه های ایشان انلیل Enlil خدایان (= سرور خدایان = مردوک) سخت به خشم آمد. [ جای های مقدس رها شدند و یادنمای (آن) پرستشگاه ها (= آثار) به فراموشی سپرده شد ]. دیگر خدایان باشنده در میان ایشان (نیز) پرستشگاه های خویش را ترک کردند.

  10. در (برابر) خشم وی (= مردوک) او (= نبونئید Nabūna’id) آنان (= پیکره های خدایان) را به بابل فرا برد. لیک مردوک، [ آن بلند پایه که آهنگ جنگ کرده بود ]، از بهر همه ی باشندگان روی زمین که جای های زندگیشان ویرانه گشته بود،

  11. و (از بهر) مردم سرزمین های سومر Šumer و اکد Akkadî که (بسان) [ کالبد ] مردگان (بیجان) گشته بودند، او (= مردوک) از روی اراده و خواست خویش روی به سوی آنان باز گردانید و بر آنان رحمت آورد و آنان را ببخشود.

  12. (مردوک) در میان همه ی سرزمین ها، به جستجو و کاوش پرداخت، به جستن شاهی دادگر،[۵]↓ آنگونه که خواسته ی وی (= مردوک) باشد، ‌شاهی که (برای در پذیرتن او) دستان او به دست خویش گرفت.[۶]↓

  13. او (= مردوک) کورش، پادشاه شهر انشان Anšan را به نام بخواند (برای آشکار کردن دعوت وی) و او را به نام بخواند (از بهر) پادشاهی بر همه ی جهان.

  14. او (= مردوک) سرزمین گوتیان Qutî و تمامی سپاهیان مندَ Manda (= مادها)، [۷]↓ را به فرمانبرداری از او (= کورش) واداشت.[۸]↓ او (مردوک) – (واداشت تا) – مردم، سیاه سران،[۹]↓ به دست کورش شکست داده شوند.

  15. (در حالی که) او (= کورش) با راستی و داد پیوسته آنان را شبانی می کرد،‌ خدای بزرگ، نگاهبان مردم خویش، با شادی به کردارهای نیک و دل (پر از) داد او ( = کورش) نگریست.

  16. (پس) او را فرمود که به سوی شهر وی، بابل، پیش رود. (مردوک) او (= کورش) را برانگیخت تا راه بابل را در سپرد (و خود) همانند دوست و همراهی در کنار وی همواره گام برداشت

  17. (در حالی که) سپاهیان بی شمار او [۱۰]↓ که همانند (قطره های) آب یک رود به شمارش درنمی آمدند،[۱۱]↓ پوشیده در ساز و برگ جنگ،[۱۲]↓ در کنار وی گام برمی داشتند.

  18. او (= مردوک) بی هیچ کارزاری وی (= کورش) را به شهر خویش، بابل، فرا برد. (مردوک) بابل را از هر بدبختی برهانید (و) نبونئید را – پادشاهی که وی (= مردوک) راپرستش نمی کرد – به دست او (= کورش) سپرد.[۱۳]↓

  19. همه ی مردم بابل،‌ همگی (مردم) سومر و اکد، (همه ی) شاهزادگان و فرمانروایان [۱۴]↓ به وی (= کورش) نماز بردند و بر دو پای او بوسه دادند (و) از پادشاهی اش شادمان گردیده، چهره ها درخشان کردند.

  20. سروری که به یاری وی خدایان ِ(؟) در خطر مرگ (قرار گرفته) زندگی دوباره یافتند و از گزند و آسیب رها شدند، (و) همه ی خدایان (؟) به شادی او را همی ستودند و نامش را گرامی داشتند.

  21. من، کورش، پادشاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه ی جهان،

  22. پسر کمبوجه، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نوه ی [۱۵]↓ کورش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نبیره ی چیش پیش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان

  23. از تخمه ی پادشاهی ای جاودانه، آن که پادشاهیش را خداوند [۱۶]↓ (= مردوک) و نبو Nabû دوست می دارند و از بهر شادی دل خویش پادشاهی او را خواهانند.

آنگاه که من (= کورش)‌ آشتی خواهان به بابل اندر شدم،[۱۷]↓

  1. با شادی و شادمانی در کاخ شهریاری خویش، اورنگ سروری خویش بنهادم، مردوک، سرور بزرگ، مهر دل گشاده ام را که د[وستدار ] بابل است به خواست خود به [ خویشتن گروانید ] (پس) هر روز پیوسته در پرستش او کوشیدم.[۱۸]↓

  2. (و آنگاه که) سربازان بسیار [۱۹]↓ من دوستانه اندر بابل گام برمی داشتند، من نگذاشتم کسی (در جایی) در تمامی سرزمین های سومر و اکد ترساننده باشد.

  3. من (شهر) بابل و همه ی (دیگر) شهرهای مقدس را در فراوانی نعمت پاس داشتم. درماندگان باشنده در بابل را که (نبونئید) ایشان را به رغم خواست خدایان یوغی [۲۰]↓ داده بود (؟) نه در خور ایشان،

  4. درماندگی هاشان را چاره کردم و ایشان را از بیگاری برهانیدم.[۲۱]↓مردوک، خدای بزرگ از کردارهای من شاد شد و

  5. (آنگاه) مرا، کورش، پادشاهی که پرستنده ی وی است و کمبوجیه، فرزند ِزاده شده ی من و همگی سپاهیانم را

  6. با بزرگواری، افزونی داد و ما به شادمانی، در آشتی تمام، کردارهایمان به چشم او زیبا جلوه کرد و والاترین پایه ی [۲۲]↓ [ خدائیش ] را ستودیم. به فرمان او (= مردوک) همه ی شاهان بر اورنگ شاهی برنشسته

  7. و همگی (شاهان) جهان [۲۳]↓ از زبرین دریا (= دریای مدیترانه) تا زیرین دریا (= دریای پارس)، (همه ی) باشندگان سرزمین های دور دست، همه ی شاهان آموری شاهان Amurrû آموری،[۲۴]↓ باشندگان در چادرها همه ی آن ها

 

  1. باج و ساو بسیارشان [۲۵]↓ را از بهر من؛ (= کورش) به بابل اندر آوردند و بر دو پای من بوسه دادند.از … تا (شهر) آشور Aššur و شوش MŬŠ. ERIN = Šusan

  2. آگاده Agade، سرزمین اشنونا Ešnunna، (شهر) زمین مه – تورنو Mê – Turnu، دیر Dēr تا (پایان) نواحی سرزمین گوتیان و نیز (همه ی) شهرهای مقدس آن سوی دجله که از دیرباز ویرانه گشته بود،[۲۶]↓ (از نو باز ساختم).

  3. (و نیز پیکره ی) خدایانی را که در میانه ی آن شهرها (= جای ها) به جای های نخستین بازگردانیدم و (همه ی آن پیکره ها را) تا به جاودان در جای (نخستین شان) بنشاندم (و) همگی آن مردم را (که پراکنده بودند)، فراهم آوردم و آنان را به جایگاه های خویش بازگردانیم.

  4. (و نیز پیکره ی) خدایان سومر و اکد را که نبونئید (بی بیم) از خشم سرور خدایان (= مردوک) با بابل اندر آورده بود، به فرمان مردوک، خدای بزرگ به شادی و خوشی

  5. در نیایشگاه هایشان بنشاندم – جای هایی که دل آن ها شاد گردد –

    باشد که خدایانی که من به جای های مقدس (نخستین شان) باز گردانیدم،

  6. هر روز در برابر خداوند (= مردوک) و نبو زندگی دیریازی از بهر من بخواهند [۲۷]↓ و هماره در پایمردی من سخن ها گویند، با واژه هایی نیک خواهانه باشد که به مردوک، خدای من، گویند که «به کورش، پادشاهی که (با بیم) تو را پرستنده است و کمبوجیه پسرش،

  7. بی گمان باش، بهل تا آن زمان باز سازنده باشند … با روزهایی بی هیچ گسستگی.» همگی مردم بابل پادشاهی را گرامی داشتند و من همه ی (مردم) سرزمین ها را در زیستگاهی آرام بنشانیدم.

۳۷٫[یک غاز]دواردکوده قمری(فربه)بیشاز(رسم ِمعمول دادن)غازها،اردکهاوقمریان

  1. [….بلند] و برآن هابیفزودم. دراستوارگردانیدن[بنای] باروی«ایمگور-انلیلImgu – Enlil» باروی بزرگ شهر بابل کوشیدم [۲۸]↓ و

  2. [………] دیوار کناره ای (ساخته از) آجر را بر کنار خندق شهر که (یکی از) شاهان پیشین [ساخته و (بنایش را) به انجام نرسانیده] بود،

  3. [بدانسان که] برپیرامون [شهر (به تمامی) برنیامدبود]،[۲۹]↓ آنچه راکه هیچ ازیک شاهان پیشین (با وجود) افرادبه بیگاری گرفته شدی [کشورش ] دربابل نساخته بودند،

  4. [ .. از قیر ] و آجر از نو بار دیگر بساختم [بنایشان] [۳۰]↓[را بانجام رسانیدم.]

  5. [ دروازه های بزرگ وسیع مر آن ها را بنهادم ……. و درهایی از چوب سدر ] با پوششی از مفرغ، با آستانه ها و پاشنه [هایی از مس ریخته شده …… هر آن جایی که دروازه ها]یشان (یافت می شد)،

  6. [ استوار گردانیدم … نو]شته ای لوحه ای (در بردارنده ی) نام آشور بانی پال Aššur – bāni – apli شاهی پیش [۳۱]↓ از من [ در میان آن (= بنا) بدید]م.

  7. ………….

  8. …………………………………. تا به روز جاودان.

 

 

 

 

ترجمه ی اصلی و کامل منشور کوروش از دکتر شاهرخ رزمجو

 

این استوانه در سال ۱۲۸۵ خورشیدی در شهر باستانی بابل عراق کشف شد و به گفته باستانشناسان مربوط به سال ۵۳۸ قبل از میلاد است که به دستور کوروش هخامنشی پس از فتح بابل نوشته شده است و اکنون در لندن نگهداری می شود اما بیشتر ترجمه هایی که از آن منتشر شده است نادرست و متفاوت با متن واقعی آن می باشد این ترجمه توسط دکتر شاهرخ رزمجو موزه دار ایران باستان از بخش خاورمیانه در موزه بریتانیا و دارای مدرک دکترای باستان شناسی از دانشگاه لندن و استاد دانشگاه تهران منتشر شده

توضیح : قسمت هایی که درون قلاب [ ] مشخص قرار دارند به دلیل آسیب دیدگی توسط

گروه مترجم بازسازی شده اند .

پرانتز ها برای توضیح بیشتر و تکمیل جملات اضافه شده اند

شماره ها مربوط به سطر های استوانه منشور کوروش می باشند و قسمت های نقطه چین در

استوانه از بین رفته اند .

 

ترجمه ی اصلی و کامل منشور کوروش

 

۱- [ آن هنگام که ………… مردوک ] پادشاه همه ی آسمان ها و زمین ، کسی که ….. که با ….. یش ، سرزمین های دشمنانش را لگد کوب می کند

۲- …………… با دانایی گسترده ، ……… کسی که گوشه های جهان را زیر نظر دارد

۳- ….. ……….. فرزند ارشد [ او ] ( بلشزر) ، فرومایه ای به سروری سرزمینش گمارده شد

۴- …….. ……. [ اما ] او [ فرمانروایی ] ساختگی برای آنان قرار داد

۵- نمونه ای ساختگی از اسگیل [ ساخت و ] …………….. برای (شهر) اور و جاهای دیگر فرستاد

۶- آیین هایی که شایسته آنها ( خدایان / پرستشگاه ها) پیشکشی [ هایی نا پاک ] ………… [گستاخانه] ……..هر روز یاوه سرایی می کرد و [ اهانت آمیز ]

۷- ( او ) پیشکشی های روزانه را باز داشت ، او در [ آیین ها دست برد و] ………………. درون پرستشگاه ها برقرار [ کرد ] در اندیشه اش به ترس از مردوک – شاه خدایان – پایان داد

۸- هر روز به شهرش ( شهر مردوک) بدی روا می داشت …………….. همه ی مردما [ نش را …….] (مردمان مردوک) با یوغی رها نشدنی به نابودی کشاند .

۹- انلیل خدایان (مردوک) از شکوه ی ایشان بسیار خشمگین شد و …………… قلمرو آنان خدایانی که درون آن ها می زیستند محراب هایشان را رها کردند

۱۰- خشمگین از اینکه او (نبونید) – (آنان را) -( خدایان غیر بابلی) – به شوانه (بابل) وارد کرده بود [دل ] مردوک بلند [ پایه ؛ انلیل خدایان ] به رحم آمد …… ( او) بر همه ی زیستگاه هایی که جایگاه های مقدسشان ویران گشته بود

۱۱- و مردم سرزمین سومر و آکد ، اندیشه کرد ( و ) بر آنان رحم آورد . او همه ی سرزمین ها را جست و بررسی کرد

۱۲- شاهی دادگر را جستجو کرد که دلخواهش باشد . او کوروش شاه ( شهر) انشان را به دستانش گرفت و او را به نام خواند ، ( و )شهریاری او بر همگان را به آوای بلند اعلام کرد .

۱۳- او ( مردوک ) سرزمین گوتی ( و) همه سپاهیان ماد را در برابر پاهای او ( کوروش ) به کرنش درآورد و همه ی مردمان سر سیاه ( عامه ی مردم ) را که ( مردوک ) به دستان او ( کوروش ) سپرده بود

-۱۴ به دادگری و راستی شبانی کرد ، مردوک سرور بزرگ که پرورنده ی مردمانش است ، به کارهای نیک او (کوروش) و دل راستینش به شادی نگریست .

۱۵- ( و ) او را فرمان داد تا به سوی شهرش ( شهر مردوک) بابل برود . او را واداشت ( تا) راه ، تین تیر ( بابل ) را در پیش گیرد و همچون دوست و همراهی در کنارش گام برداشت .

۱۶- سپاهیان گسترده اش که شمارشان همچون آب یک رودخانه شمردنی نبود ، پوشیده در جنگ افزارها در کنارش روان بودند.

۱۷- ( مردوک ) سروری که با یاری اش به مردگان زندگی بخشید ( و ) آنکه همه را از سختی و دشواری رهانید ،او (نبونید) شاهی که از او نمی هراسید را در دستش ( کوروش ) نهاد .

۱۸- همه ی مردم تین تیر ( بابل) تمامی سرزمین های سومر و اکد ، بزرگان و فرمانداران در برابرش کرنش کردند (و ) بر پاهایش بوسه زدند ، از پادشاهی او شادمان گشتند و چهره هایشان درخشان شد

۱۹- ( مردوک ) سروری که با یاری اش به مردگان زندگی بخشید ( و ) آن که همه را از سختی و دشواری رهانید ، آنان او را ستایش کردند و نامش را ستودند .

۲۰- منم کوروش ، شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه نیرومند ، شاه بابل ، شاه سومر و آکد ، شاه چهار گوشه ی جهان

۲۱- پسر کمبوجیه ، شاه بزرگ ، شاه شهر انشان ، نوه ی کوروش ، شاه بزرگ ، [شاه شهر] انشان ، از نسل چیش پیش ، شاه بزرگ ،شاه شهر انشان

۲۲- دودمان جاودانه ی پادشاهی که (خدایان) بل و نبو ، فرمانرواییش را دوست دارند ( و ) پادشاهی او را با دلی شاد ، یاد می کنند . آنگاه که با آشتی به [ درون ] بابل آمدم

۲۳- جایگاه سروری ( خود) را با جشن و شادمانی در کاخ شاهی برپا کردم . مردوک ، سرور بزرگ ، قلب گشاده ی کسی که بابل را دوست دارد [ همچون سرنوشتم ] به من [ بخشید ] ( و ) من هر روز ترسنده در پی نیایش او بودم .

۲۴- سپاهیان گسترده ام با آرامش درون بابل گام بر می داشتند . نگذاشتم کسی در همه ی [ سومر و ] آکد هراس آفرین باشد.

۲۵- در پی امنیت [ شهر ] بابل و همه ی جایگاه های مقدسش بودم . برای مردم بابل …………………. ، که بر خلاف [ خواست خدایان ] یوغی بر آنان نهاده بود که شایسته شان نبود

۲۶- خستگی هایشان را تسکین دادم ( و ) از ( بندها ) رهایشان کردم . مردوک ، سرور بزرگ ، از رفتار [ نیک من ] شادمان گشت ( و)

۲۷- به من ، کوروش ، شاهی که از او می ترسد و کمبوجیه پسر تنی [ام و به] همه ی سپاهیانم

۲۸- برکتی نیکو ارزانی داشت . بگذار ما با شادی در برابرش باشیم ، در آرامش ، به [ فرمان ] والایش ، همه ی شاهانی که بر تخت نشسته اند

۲۹- از هر گوشه ی ( جهان ) از دریای پایین ، آنان که در سرزمین های دور دست زندگی می کنند ،

 ( و ) همه ی شاهان سرزمین ( آمورو ) که در چادر ها زندگی می کنند ، همه ی آنان ،

۳۰- باج سنگینشان را به شوانه ( بابل ) آوردند و بر پاهایم بوسه زدند از ( شوانه / بابل ) تا شهر آشور و شوش

۳۱- آکد ، سرزمین اشنونه ، زمبن ، شهر متورنو ، در تا مرز گوتی [ جایگاه های مقدس آن سوی ] دجله که از دیرباز محراب هایشان ویران شده بود

۳۲- خدایانی را که درون آنها ساکن بودند به جایگاه هایشان باز گردانیدم و ( آنان را ) در جایگاه ابدی خودشان نهادم . همه ی مردمان آنان ( آن خدایان ) را گرد آوردم و به سکونتگاه هایشان بازگرداندم و

۳۳- خدایان سرزمین سومر و آکد را که نبونید – در میان خشم سرور خدایان – به شوانه ( بابل ) آورده بود ، به فرمان مردوک ، سرور بزرگ ، به سلامت

۳۴- به جایگاهشان باز گرداندم ، جایی که دلشادشان می سازد باشد تا خدایانی که به درون نیایشگاه هایشان باز گرداندم

۳۵- هر روز در برابر بل و نبو ، روزگاری دراز ( عمری طولانی ) برایم خواستار شوند ( و) کارهای نیکم

  را یاد آور شوند و به مردوک ، سرورم چنین بگویند که : کوروش ، شاهی که از تو می ترسد و کمبوجیه پسرش

۳۶- بگذار آنان سهمیه رسان نیایشگاه هایمان باشند تا روزگاران دراز . …… و باشد که مردمان بابل [ شاهی او را ] بستایند . من همه ی سرزمین ها را در صلح قرار دادم

۳۷- …………………….[ غاز ] دو مرغابی ، ده کبوتر ، بیشتر از [پیشکشی پیشین] غاز و مرغابی و کبوتری که ……..

۳۸- ………. [روزانه] افزودم ……………………. در پی استوار کردن باروی دیوار ایمگور – انلیل ، دیوار بزرگ بابل برآمدم

۳۹- …….. دیواری از آجر پخته ، بر کناره ی خندقی که شاه پیشین ساخته بود ، ولی ساختش را به پایان [ نبرده بود ] …….. کار آن را [ من …… به پایان بردم ]

۴۰- ………. که [شهر را از بیرون در بر نگرفته بود] که هیچ شاهی پیش از من ( با ) کارگران به بیگاری [گفته شده ی سرزمینش در] شوانه ( بابل ) نساخته بود .

۴۱- …….. ….. ( آن را ) [ با قیر] و آجر پخته از نو بنا کردم و [ساختش را به پایان رساندم ] .

۴۲- [ دروازه های بزرگ از چوب سدر] با روکش مفرغین ، من همه ی آن درها را با آستانه [ها و قطعات مسی] کار گذاردم .

۴۳- ….. …… [ کتیبه ای از ] آشور بانیپال ، شاهی پیش از من [روی آن] نوشته شده بود [درون آندیدم] .

۴۴- ….. …… [ او …. مردوک ] سرور بزرگ ، آفریننده ی ……………………………………….

۴۵- …… …. [… من ….] همچون هدیه ای [ پیشکش کردم ] ……… برای خشنودی ات ، تا به جاودان .

 


توسط دکتر رضا مرادی غیاث آبادی

 منشور کورش هخامنشی:

نبونید مانع مراسم قربانی می‌شد. او مردوک، شاه خدایان را نمی‌پرستید. مردوک همه کشورها را جستجو کرد و آنگاه دست شاه واقعی و محبوب خودش را گرفت و نام کورش پادشاه انشان را برخواند. از او بنام پادشاه جهان یاد کرد. مردوک خواست تا تمام سرزمین‌ها و مردم در برابر پاهای کورش به خاک بیفتند.
مردوک کورش را برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد. لشکر پر شمار کورش که همچون آب رودخانه شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگ‌افزارها در کنار او ره می‌سپردند. مردوک مقدر کرد تا کورش بدون درگیری (به دلیل تشنگی و تسلیم مردم بابل) به شهر وارد شود. همه مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اَکد و همه اشراف و فرمانداران در برابر کورش به سجده افتادند و پای او را بوسیدند.

منم کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان.
من با لذت و شادی بر تخت پادشاهان بابل نشستم. آنگاه مردوک خدای بزرگ، قلب بابلیان را متوجه جبروت من کرد. چون من هر روز به خدمت او می‌رفتم (به نزد مجسمه مردوک) .قوای مسلح من فارغ‌بال در بابل حرکت می‌کردند. نگذاشتم کسی در همه سومر و اکد تهدیدی باشد. من شهر بابل و معابد مقدسش را سعادتمند کردم. او بر من، کورش، که ستایشگر او هستم، بر پسر من کمبوجیه و همچنین بر همه سپاهیان من، برکتش را اعطا کرد. ما همگی در برابر او جایگاه والای خدایی‌اش را ستودیم.
همه شاهانی که بر اورنگ پادشاهی نشسته‌اند، از همه چهار گوشه جهان، از دریای بالا تا دریای پایین، همه آنان که در شهرها زندگی می‌کنند، همه پادشاهان آموری که در چادر زندگی می‌کنند، برای من باج سنگین آوردند. در بابل در جلوی پای من به زمین افتادند و بر پاهای من بوسه زدند. من خانه‌های خدایانی که به حال خود رها شده بودند، دوباره مجسمه‌های خدایانشان را بازگرداندم. همه آن خدایان را گرد آوردم و در منزل‌های ابدی‌ مستقر کردم. و همچنین پیکره خدایان سومر و اَکد را که نبونید بدون واهمه از خشم خدای خدایان به بابل آورده بود؛ به فرمان مَردوک و برای خوشنودی‌اشان به معابد خود بازگرداندم.
بشود خدایانی که آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم، هر روز برای من دعا کنند. در برابر بِل و نَبو برایم خواستار عمر طولانی باشند. بشود که شفاعت مرا کنند و به خدای من مَردوک بگویند: «کورش، پادشاهی که از تو می‌ترسد و پسرش کمبوجیه»

*******************
ماجرای ترجمه جعلی منشور:

کشف منشور و اصالت آن:

در سال ۱۲۵۸ هجری شمسی/ ۱۸۷۹ میلادی، به دنبال کندوکاوهای گروه انگلیسی در بین‌النهرین استوانه‌ای از گل پخته بدست یک آشورشناس کلدانی و تبعه بریتانیا به نام «هرمزد رسام» پیدا شد که امروزه در موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری می‌شود. با اینکه در تداول گفته می‌شود که این استوانه در معبد بزرگ اِسَـگیلَـه (نیایشگاه مَـردوک، خدای بزرگ بابلی) در شهر باستانی بابل کشف شده است، اما رسام در خاطرات خود آورده که این استوانه را در حوالی بقعه «عمران بن علی» در نزدیکی روستای «جمجمه» پیدا کرده است.۱ به‌رغم اینکه تاکنون گزارشی از چگونگی و جزئیات حفاری منتشر نشده (اگر حفاری‌ای انجام شده باشد) و عوامل بریتانیا در سده نوزدهم بطور گسترده‌ به جعل کتیبه‌های باستانی در بین‌النهرین مشغول بوده‌اند،۲ اما عموماً فرض بر اصالت کتیبه گذاشته شده است.
۱ Rassam, Hormuzd, Asshur and the land of Nimrod, Londo, Curts & Jennings, 1897; Hilprecht, Hermann Volrath, Explorations in Bible lands during the 19th century, Philadelphia, A. J. Molman and Company, 1903.
۲ Walker, C. B. F., Cuneiform, University of California Press, 1987.
بررسی‌های نخستین نشان می‌داد که گرداگرد این استوانه گِـلین را نوشته‌هایی به خط و زبان بابلی نو (اَکَـدی) در برگرفته است که گمان می‌رفت نبشته‌ای از فرمانروایان آشور و بابِـل باشد. اما بررسی‌های بیشتری که پس از گرته‌برداری و آوانویسی و ترجمه آن انجام شد، نشان داد که این کتیبه در فاصله سال‌های ۵۳۸ تا ۵۳۰ قبل از میلاد به خواست کاهنان بابلی و یا به فرمان کورش دوم (بزرگ) هخامنشی (۵۵۰-۵۳۰ پ‌م.) و یک تا هشت سال پس از حمله به شهر و کشور بابل و تصرف آنجا نویسانده شده است. از زمان نگارش این فرمان تا به امروز قریب ۲۵۵۰ سال می‌گذرد.منشور کورش آخرین نمونه پیدا شده از سنت کهن منشورنویسی بابلی است که نگارش و انتشار آنها نزدیک به دو هزار سال تدوام داشته است. اما پس از سلطه کوروش و دیگر هخامنشیان بر بابل، این سنت کهن همچون بسیاری از نمودهای تمدن بابل از میان می‌رود.

شکل ظاهری:

شکل ظاهری این کتیبه، به مانند استوانه‌ای به درازای ۲۳ و پهنای ۱۱ سانتیمتر دیده می‌شود که میانه آن قطورتر از دوسوی آنست. انتشار و ثبت فرمان‌ها و یادمان‌های رسمی بر روی استوانه یا چندضلعی گلین از سابقه‌ای دیرین در بین‌النهرین برخوردار بوده است. احتمال می‌رود که این منشور در نسخه‌های متعددی برای ارسال به نواحی گوناگون نویسانده شده بوده که امروزه تنها یکی از آنها به دست آمده است.
در دانشگاه «ییل» (Yale) کتیبه کوچک و آسیب‌‌دیده‌ای نگهداری می‌شد که ریشارد بِرگِر در سال ۱۹۷۵ آنرا بخشی گمشده از استوانه کورش دانست. این بخش توسط همو به کتیبه اصلی اضافه گردید و نُه سطر پایانی فعلی آنرا تشکیل می‌دهد (← سطرهای ۳۷ تا ۴۵).

 

منشور کورش از زمان پیدایش تا به امروز بارها ترجمه و ویرایش و پژوهش شده است. پیش از همه، هنری کِرِسْویک راولینسون در سال ۱۸۸۰ میلادی و بعدها ف. ویسباخ ۱۸۹۰، و. راگرز ۱۹۱۲، گ. ریختر ۱۹۵۲، آ. اوپنهایم ۱۹۵۵، و. اِیلرز ۱۹۷۴، ج. هارماتا ۱۹۷۴، پ. برگر ۱۹۷۵، ا. کورت ۱۹۸۳، پ. لوکوک ۱۹۹۹، هـ. شاودیگ ۲۰۰۱ و بسیاری دیگر آنرا تکرار و کامل‌تر کردند.

 

 

 

 

 

دسته بند