تاریخ آذربایجان از پگاه تاریخ تا امروز - 36
متن سخنرانی
م. کریمی
۱۳/۰۳/۱۴۰۱
نادرشاه
نادرشاه از ترکان افشار و آخرین جهانگیر دنیا شناخته می شود. او از قبیله ی قیرخلو افشار بشمار می آید که نخست به عنوان یکی از فرماندهان حکومت صفوی وارد کارزار دولتی شد و در اندک مدتی با نشاندادن لیاقت و شجاعت بیمانندش توجه حکومتیان صفوی را جلب کرد. چیزی نگذشت که افغانها بر ایران هجوم آوردند و شیرازه ی کار دولتیان صفویه را از هم پاشیدند. نادرقلی توانست با شجاعت و تدبیرهای جنگی اش افغانها را بیرون بریزد و نهایتا حکومت را نیز در دست بگیرد. نادر در سال ۱۰۶۸ در روستایی نزدیکی درگز بدنیا آمد. ایل قیرخلو یکی از قبایل ایل اوغوز بشمار می آید که امروز اعضای آن در ایالات مختلف ایران مانند اورمیه، زنگان و خراسان پراکنده هستند.
او هنوز کودکی بیش نبود که در دست ازبک ها اسیر شد و مادرش را در همین حیث و بیص از دست داد. بعد از چند سال اسارت در نزد حاکم ابیوئرد فرار کرد و پیش باباعلی بیگ کوسه احمدلو مشغول شد. با توجه به لیاقتی که از خود نشان داد در سال ۱۱۰۰ با دختر او ازدواج کرد. بعدها توانست افغانها را بیرون بریزد. اما همچنان وفادار به سلسله ی صفویه ماند. او تمام متجاوزان به قلمرو صفویه را بیرون ریخت و در جنگ هایی که با ازبک ها، عثمانیها و روسها داشت قدرت بیمانند خود را نشان داد. قلمرو سابق شامل قفقاز، موصل و عتبات عالیات و کرکوک و غیره را بدست آورد.
افشار نهمین امپراتوری ترکان در ایران را بنا نهاد.
در اواخر سلطنت سلطان حسین صفوی ایران در حال پاشیدگی قرار داشت. اشرف افغان تا اصفهان پیش رفته بود. شاه تهماسب بر تخت سلطنت نشست و همچنان سلسله را تا ده سال دیگر ادامه داد. نادرشاه در این زمان وارد کار شد.
مخالفانش او را متهم به پرداختن وی بیشتر به مسائل سیاسی و نظامی قلمداد می کنند. برخی نادرشاه را بیسواد، بی تجربه در سیاست و درنهایت بی دین معرفی کنند. آنان تنها به مسایلی می پردازند که در مردم امروز هیجان های دینی بیافرینند و لذا می نویسند: وجود شاخصهایی چون حضور کمرنگ علمای شیعه در ساختار حکومت و به حاشیه رانده شدن آنها، تنزل مقام و وظایف متولیان امور دینی، محدود شدن فعالیتهای آموزشی علمای شیعه، ضبط اوقاف و محدودیت شدید منابع مالی علمای شیعه و مهاجرت آنها به سرزمینهای مجاور، از تعامل حداقلی نادرشاه با شیعیان و علمای شیعه حکایت میکند” (زهرا عبدی، رویکرد دینی نادر شاه و تأثیر آن بر شیعیان و عالمان شیعه) در دنیای امروز آموزش و پرورش با نگاه سنتی کاملا متفاوت است حتی دولت را از آموزش تک بعدی به کنار می دانند. دولت سایه در دوره ی صفوی همان قدرت یابی بیش از نیاز روحانیون بوده است و با آن کتاب هایی که امروز خواندنش مورد مضحکه هستند. (از جمله کتاب حلیه المتقین محمدباقر مجلسی).
مقبولیت اولیه حکومت او از جنگاوری و سلحشوری بر میخاست، با اینحال در آن دوره تاریخی که مشروعیت صفویان در جامعه ایران قدمت دویست ساله داشته و در دل و ذهن مردم شیعهمذهب ریشه دوانده بود. نادرشاه اگرچه تا قبل از تاجگذاری، برای تقویت سلطنتش به مشروعیت خاندان صفوی تمسک جست، پس از آن حمایت از صفویان را منع کرد.
با یک نگاه منطقی به کارهایی که انجام داد و اندیشه هایی که داشت ولی اجرا نشد می بینیم حرکت های او بیشتر به نفع کشور و ملت بوده است. او مبنای یک رنسانس را پایه ریزی می کرد و اگر بجای ۱۲ سال، ۳۰ سال بر سر قدرت بود ایران امروز بسیار مقفاوت تر از حال موجود را داشت. اما تاریخ با اگرها و اماها سرِ سازگاری ندارد.
با سقوط دولت صفویه در سال ۱۱۳۵ قمری افغانها با تسلط بر اصفهان، خود را حاکم ایران دانستند. اشرف افغان نیز هیچ گونه اعتمادی به شیعیان نداشت. وی در طبقهبندی مردم اصفهان، شیعیان را گروه آخر و زیردست همه بعد از غلزاییها، ارمنیها، سنیهای درگزینی، هندیها، زرتشتیان و یهودیان قرار داد (لکهارت، ۱۳۶۸، ص۳۴۲). علاوه براین، در سال ۱۱۴۲ قمری هنگامی که شکست خود را در برابر سپاه نادر و شاهتهماسب قطعی دید، به اصفهان آمد و ضمن تاراج اموال سلطنتی، نزدیک به سه هزار نفر از علما، معارف و رجال را قتلعام کرد ( لکهارت، ۱۳۳۱، ص۵۴ـ۵۵). ملا زعفران در این زمان، نهتنها مشاور او بود بلکه با فتوای قتل شیعیان و اسارت آنها و همدستی در قتل شاه سلطان حسین و سایر شاهزادگان (رستمالحکماء، ۱۳۵۲، ص۱۸۸)، کارنامه شیعهستیزی اشرف را پررنگتر کرد. اشرف در روابط با عثمانیان سنیمذهب، سعی داشت مشروعیتی مذهبی برای خود فراهم ببیند. اما نهتنها یاغی و غاصب حکومت خوانده شد، بلکه عثمانیها علیه او اعلام جنگ کردند (اکسورثی، ۱۳۸۸، ص۱۲۶). در نتیجه، وضعیت علما در دوره محمود و اشرف افغان رو به خرابی رفت. میرمحمدحسین خاتونآبادی در کتابچه مناقبالفضلاء از سرگذشت خود و سایر علما در اصفهان اطلاعاتی آورده است. به گفته وی: «فضلا، علما و صلحا از بین رفتند؛ کتب فقها و علما محو شد و آثار گرانقدر آنها؛ افسوس میخورم و به خدا پناه میبرم از این مصیبت بلا که دامنگیر ما شده است!» (رجایی، ۱۳۷۸، ص۲۲ـ۲۳).
در همان زمان، شاه سلطان حسین صفوی سرنگون شد ولی شاهتهماسب دوم صفوی در قزوین اعلام سلطنت کرد و در همان زمان در سایر نقاط ایران مدعیان دیگری هم حضور داشتند. حضور افغانها تا سال ۱۱۴۲ قمری دوام آورد؛ نادرقلیبیگ از نواحی خراسان، به سپاه شاهتهماسب پیوست و طی چندین نبرد افغانها را سرکوب کرد و اصفهان را به خاندان صفوی بازگرداند.
نادرشاه بهطور کلی دوران های متفاوتی را از سر گذرانده است دوران سپهسالاری (۱۱۳۹-۱۱۴۲ق)، دوران نیابت سلطنت (۱۱۴۵-۱۱۴۸ق) را بر عهده گرفت و سلطنت از سال ۱۱۴۸- تا سال ۱۱۶۰ق، علیه تجاوزات مرزی و فتح سرزمینهای جدید مشغول بود، در عین حال پایداری و استحکام امپراتوری را بوجود آورد.
جنگها و لشکرکشیهای مداوم نادر، اگرچه بعضی از روی ضرورت برمیخاست، تا حدودی هم گواه بر اهداف جهانگیرانه او بود. دور از واقعیت نیست که بدانیم در آن دوران تاریخی، اولویت با مسائل سیاسی و نظامی بود و نادرشاه با توانمندی با آن روبهرو شد. مخالفانش امروز سعی دارند چنین بنویسند که حکومت او دچار بحران مشروعیت بود. همین برداشت ها کار را به چایی می رساند که وجود وی را در تاریخ سبب زوال ایران سنتی قلمداد نمایند. تحلیل گرانی که با حب و بغض و با نگرش های نژادپرسنانه و بدون توجه به سرنوشت مردم و کشور تحلیل می دهند چنین افکاری را پیش می برند تا به تئوری های من درآوردی برسند.
همین تحلیل گران، بدون توجه به اندیشه های نادر در زمینه ی کشورداری، نگاهش به متجاوزان، اندیشه هایش در پایه گذاری کشور سرشار از صلح و آشتی و امنیت بین مردم که با آشتی مذهبی پیش می آمد او را بیسواد قلمداد می کنند. اما آیا سواد جز اینست که دردها را تشخیص دهی و راه درمانی برایش بیابی؟
نادر را فردی ضد مذهبی قلمداد می کنند، گاهی او را معتاد به الکل و فسادهایی از ایندست هم متهم می کنند. اما نگاهی به رفتارهای مذهبی وی نشان می دهد که این مارکها نیز به نادر نمی چسبد. نادر در سال ۱۱۴۲ قمری، هنگامی که توانست اصفهان را از تصرف افغانها نجات دهد، از سوی شاهتهماسب دوم به این پاداش دست یافت که اداره امور خراسان و مالیات آن را در اختیار بگیرد. وی در همین زمان، دستور داد در ولایت مزبور سکهای به نام «سلطان اقلیم ولایت علی بن موسی الرضا» زدند (استرآبادی، ۱۳۴۱، ص۱۵۷). ارادت نادر به آستان مقدس امام رضا تا آخر عمر ادامه یافت، توجه نادرشاه به زیارت امام رضا، و نذر و بازسازی و مرمت گنبد و تالارهای این بنای مقدس، نشاندهنده گرایشهای شیعی او بود. براساس گزارش محمدکاظم مروی که شاهد عینی وضعیت مشهد بوده، نادرشاه در جنگ کرنال بسیار به ائمه اثناعشری: استغاثه میکرد و میگریست و برای پیروزی، از آنها استمداد میجست (همان، ج۲، ص۷۲۴).
جنگ هند و به دنبال آن خوارزم و بخارا در سالهای ۱۱۵۱ـ۱۱۵۳ قمری، به پیروزی نادر ختم شد؛ از اینرو وقتی به مشهد بازگشت، بقعه امام رضا را تعمیر کرد. (همان، ص۸۲۶؛ استرآبادی، ۱۳۴۱، ص۴۶۱)
وی برای شکرگزاری از باب شکست قطعی اشرف افغان در فارس و فراری دادن او از ایران ۱۵۰۰ تومان برای تعمیر بقعه مقدس شاهچراغ اهدا نمود. علاوه براین، دویست تومان به بقعه مقدس شهر صفاشهر هدیه کرد. (میرزا محمد، ۱۳۶۲، ص۶ـ۱۰)
مرقدهای مقدس عتبات عالیات و نجف نیز مورد احترام و تکریم نادرشاه بود. وی در خلال جنگهایش با عثمانی، هرگاه به این نواحی میرسید، هدایا و نذورات فراوانی را به این اماکن میبخشید. در سال ۱۱۴۵ قمری در زیارت مرقد حضرت علی، قندیل طلای بزرگی به این آستانه بخشید .
باتوجه به این گزارشها، میتوان نتیجه گرفت که نادرشاه همچون دیگر مسلمانان، در برابر بعضی انگیزههای مذهبی نظیر زیارت عتبات عالیات و نجف اشرف فروتن بوده است.
در مقابل برخی از سنت های تندروانه و خودزنی های مذهبی را منسوخ اعلام کرد. یکی از اقدامات نادرشاه منع عزاداری مرسوم – مانند قمه زنی، رنجیرزنی و غیره در روزهای محرم بود. جالب اینجاست که تنها یک منبع داخلی چنین رخدادی را ذکر کرده است. این مقابله ها با نادر از زمان خود او هم وجود داشت و امروز همین نوشته ها مستمسکی برای تحلیل گران زوال ایران شده است. مجمعالتواریخ مینویسد:
نادر پس از مراجعت از هند، از دین بیگانه و در اوایل حال به بهانه تألیف قلوب اهل روم و غیره، بعضی از افعال که شیوه و شعار شیعه میباشد، مثل تعزیه داشتن آلعبا در ۱۰ روز محرمالحرام، برپاداشتن رسم عید غدیر و… از تمام بلاد قلمرو خود موقوف نموده، چادر به یک شاخ افکنده، علنا قدغن نمود که کسی قرآن نخواند؛ چرا که اگر قرآن راست بود، این همه اختلاف در میان امت جناب رسول خدا واقع نمیشد و شروع به کلمات کفر و زندقه نموده و احداث ظلم و بیداد بینهایت کرده، به این نیز اکتفا ننموده بنا گذاشت که تمام فرقههای شیعه را باید به قتل رسانید. ( مرعشی صفوی، ۱۳۶۲، ص۸۴)
بههرحال قابل توجه است که مرعشی صفوی این کتاب را در هند نگاشته و خود او شاهد عینی کردارهای مذهبی نادر در ایران نبوده است.
در برابر این بینش های تنگ نظرانه، دکتر تورخان گنجهای (۱۹۲۵-۲۰۰۵) در مقاله ای بنام “مدرسه مطالعات خاورزمین و آفریقا” (لندن) در سال ۱۹۷۷ با اشاره به چند سند معتبر نشان می دهد که نادرشاه تلاش داشت ار غرب با عثمانیان و در شرق با هندیان و حتی مغولها متحد شده و امپراتوری بزرگ ترکان را برپا کند. در عین حال سعی و برنامه داشت تا دنیای اسلام را گسترش دهد و برای این امر اتحاد را در برنامه ی سیاسی خود قرار داد.
افشار یا اووشار یکی از ۲۴ قبیله ی اصلی اوغوز می باشد. معنای آن در زبان ترکی گسترده است و به مفهوم: داننده، شکارچی، کاردان، گردآورنده، یاری کننده و دیگر معناها را هم برای آن شمرده اند. تردیدی در ترکی بودن این قبیله وجود ندارد. افراد این قبیله در سرتاسر ایران از اورمیه و زنگان تا خراسان و کرمان، اصفهان، سنندج و همدان و شیراز حتی سوریه و عراق وجود دارند. در افغانستان و کابل و لاهور نیز هستند.
نادرشاه تلاش داشت بین شیعه و سنی صلح بیافریند و دنیای اسلام را در برابر اروپا متحد سازد. او در برابر شیعه ی امامیه شیعه ی جعفری را بنا نهاد. دو کنگره ی بزرگ بوجود آورد. یکی در سال ۱۱۱۳ در موغان و سپس در شکی بوجود آورد. قورولتای نجف نیز بسیار حرکت تاریخی بوده است.
“بايد اين ملت (شيعه امامي فارسي) را كه مخالف مذاهب اسلاف كرام عظام نواب همايون ماست، تَرك و به مذهب اهل سنت و شیعه (جماعت) سالك شوند. چون حضرت امام جعفر ابن محمد باقر (ع) از ذريه رسول اكرم و ممدوح امم و طريقه اهل ايران به مذهب آن آشناست، او را سر مذهب خود شناخته، در فروعات مقلد طريقه و اجتهاد آن حضرت باشند”.
کنگره مغان رخدادی فوق العاده در تاریخ مشرق زمین است. نادرشاه کاری دموکراتیک انجام داد. او تمام علما، شاهزادگان و عموم مردم را گرد آورد و نظرات خود را مطرح و سپس تاجگذاری کرد. مینورسکی مینویسد: «سرانجام نادر بدین شرایط تاج پادشاهی را پذیرفت:
دومین قورولتای هم به نفع عامه ی مردم بود و سعی داشت جنگ مذهبی بین مردم را از بین ببرد. به نظر او پذیرش مذهب جعفری سبب می شد صلح، دوستی، امنیت مردم را سبب گردد. او ترکان را جعفری و فارسها را امامیه می خواند.
برای قورولتای دوم به نجف رفت (سال ۱۱۴۳) و علما را جمع کرد و نظراتشان را شنید.
براساس گزارشهای آبراهام کرتاستی، و تحقیق مینورسکی معلوم می کند در شورای دشت مغان بیست هزار نفر و بنابر گزارشی صدهزارنفر شرکت جستند (مینورسکی، ۱۳۸۱، ص۲۸۲) که تعدادی از آنها علما بودند. اینکه چرا نادرشاه آنها را دعوت کرده بود روشن است. گروههای بانفوذ در میان مردم باید در این مجلس حضور مییافتند تا شرایط سلطنت را بپذیرند و رضایت مردم درپی رضایت آنها آسان بهدست میآمد. مثلاً از شهرکاشان، قاضی عبدالمطلب غفاری، میرزاابوالقاسم شیخالاسلام، سیدحسین پیشنماز، عبدالکاظم کاشانی، میرزاعبدالقریر کاشانی، میرزاعلیاکبر و میرزا زکی حضور داشتند (نراقی، ۱۳۶۵، ص۱۴۸ـ۱۵۱). قوامالدین محمد قزوینی (حزین لاهیجی، ۱۳۷۵، ص۲۴۹) یکی دیگر از علمای حاضر در جلسه بود. در این میان، دو جریان همگرایی و واگرایی در میان علما رخ داد.
زمانی که نادرشاه عقاید خود را درباره مذهب جعفری، خاندان صفوی و منع لعن خلفای راشدین ابراز کرد، عدهای از ترس یا با توافق، با او همراه شدند و عدهای از علما با او مخالفت کردند. نیروی واگرا در جبهه ملاباشی جمع شدند و ابراز عقاید خود را به او سپردند. نادر همه را مجبور میکرد که نظریات خود را بیان کنند. ملاباشی شاهتهماسب دوم عنوان کرد:
در باب امور مذهبی، راهنمای ما احکام خدا و احادیث پیغمبر است. سلاطین نباید تغییر و تجدیدی در آن بکنند. لهذا از اعلیحضرت ملوکانه، استدعا دارم که آغاز سلطنت را به برانداختن مذهبی که برقرار است نفرمایند. این اقدام نتایج خطرناکی خواهد داشت. (مینورسکی، ۱۳۸۱، ص۹۴)
به گفته محمدکاظم مروی، ملاباشی در چادر خود گفته بود که: «هرکس قصد سلسله صفویه نماید، نتایج آن در عرصه عالم نخواهد ماند. جاسوسان این خبر را به سمع همایون رسانیدند که یوم دیگر، طناب به حلقش انداخته در حضور اقدس خفه نمودند و دیگر احدی را یارای آن نبود که در آن باب سخن اظهار نماید» (مروی، ۱۳۶۴، ج۲، ص۴۵۵). در واقع حمایت علما از خاندان صفوی، اولین انگیزه دشمنی نادر با علما بود.
اما علمای همگرا در شورای مغان، میرزا قوامالدین محمد قزوینی «الخیر فی ما وقع» را تاریخ جلوس دانسته بود (استرآبادی، ۱۳۴۱، ص۲۷۲). در هنگام جلوس سلطنت هم میرزا زکی، تاج را برسرنادر گذاشت و میرزاعسکر قزوینی دعای جلوس را خواند (منتخباتی از یادداشتهای آبراهام گاتوغی کوس، ۱۳۳۰، ص۴۷). از دیگر علما، سیدعبدالله بن نورالدین شوشتری بود (شوشتری، ۱۳۶۳، ص۱۱۲).
ملاعلیاکبر ملاباشی یکی دیگر از افرادی بود که در کسوت روحانیت در دستگاه نادرشاه وارد شد. اما نزدیکی او به نادرشاه، سبب شد که پس از کشته شدن نادر، به قتل برسد. (مینورسکی، ۱۳۸۱، ص۱۲۸)
قتل او را علوی های قیزیلباش برنامه ریزی کردند و انجام دادند. برخی عثمانیان را در این برنامه ریزی شریک می دانند. قاتلان نادرشاه از نزدیکان او بوده اند و نام برخی از آنان شناخته شده اند مانند:
“محمدقولو خان سام بگ اوغلو افشار اورومي” برادر زن خودش بود، “محمدقولو خان قاجار ايرواني”٬ “محمد صالح خان قيرخلو افشار”، “قوجا بگ افشار اورومي” و “موسا بگ افشار زنجانلو” .
صابر ١٩٠٧ ایلینده بو حرکتلری نظرده آلاراق آشاغیداکی شعری یازمیشدیر:
بير وقت شه اسماعيل ايله سلطانِ سليمه
مفتون اولاراق ائيلهديك ايسلامي دو نيمه
قويدوق يئني بير تازه آدي دينِ قديمه
سالدي بو تشيع، بو تسنن بيزي بيمه….
قالديقجا بو حالتله سزاي اسفيز بيز!
اؤز دينيميزين باشينا انگل كلفيز بيز!
نادير بو ايكي خسته لييي توتدو نظرده
ايستردي علاج ائيلهيه بو قورخولو درده
بو مقصديله عزم ائدهرك گيردي نبرده
مقتولن اونون نعشيني قويدوق قورو يئرده……
نکتههای مهم در برنامه ای که نادرشاه صادر کرد عبارتند از:
ـ همسان دانستن مذهب حنفی و جعفری به لحاظ صحت و احترام؛
ـ منع نفرین و لعن خلفای راشدین؛
ـ حذف عبارت علی ولیالله از اذان تا در بین مسلمانان شیعه و سنی اختلافی پیش نیاید؛
ـ ادای احترام در بالای منابر هم به حضرت علی و هم به خلفای راشدین.
در نتیجه، همسویی ایران با اسلام سنی در خارج از مرزهای ایران نیز اهمیت پیدا کرد. نادرشاه صفویان را مسبب اختلاف مسلمانان شیعی و سنی میدانست. از اینرو در پی حذف این بدعت بود. وی قصد نداشت مذهب شیعه مردم ایران را تغییر دهد، حتی می توان دانست که او دارای اعتقادات عمیق مذهبی هم نبوده است. در عیم حال، تضعیف بدعتهای صفویان، به معنای دشمنی با تشیع نبوده است. نادر کاری به مذهب مردم نداشت. هیچ گزارشی مبنی بر مخالفت مذهبی او علیه شیعیان وجود ندارد. نادرشاه با بدعت های مذهبی مخالف بود که باعث شده بودند بین مذهب سنی و شیعه اختلاف بهوجود آید.
نادرشاه تلاش دارد مذاهب را بهم نزدیک سازد تا اهالی سنی و شیعه در برابر هم نایستند. او برخلاف صفویه در این مورد به شمشیر متوسل نشد؛ بلکه به طریق سیاسی و همچنین شراکت و همکاری علما این کار را آغاز کرد. اما شاهدیم که دیگران به این درجه از شعور نرسیده اند. از جمله سلطان عثمانی درک این مسایل را نکرد و همواره بر طبل دشمنی کوبید. نادر چندین نامه به سلطان نوشت اما پاسخی نشنید. با اینحال با او وارد جنگ هم نشد، زیرا اتحاد مسلمین و اتحاد ترکان در اندیشه ی او بود.
عامل دوم در شکست او، نیروهای متعصب مذهبی بودند که به دامن شیعه ی امامی چسبیده بودند. نادر اینان را امامیه های فارس می نامید. این قشر نیز در برابر نادرشاه ایستادند و قشری ترین علما در ردیف همین ها ایستادند. نادرشاه بسیاری از سنت های غلط شیعه مانند خودزنی و آسیب رساندن به خود مانند قمه زنی و غیره را ممنوع کرد و بهانه بدست علمای شیعه داد تا مشروعیت شاهی نادر را زیر سوآل ببرند. حتی او را متهم به شرابخواری و توهین به مقدسات اسلام معرفی کنند. دهها کتاب تاریخی در این زمان بدست علما نوشته شده که سراسر دروغ و مبالغه و خلاف واقع هستند. حتی نوشته اند که وی ادعای پیغمبری می کند!
اما سومین عامل نیز مهم بود. جنگ های طولانی سبب وخیم شدن اوضاع اجتماعی و اقتصادی مردم شده بود و توده ی مردم زیر این فشارهای زندگی خم می شدند و لذا نارضایتی روزبروز بیشتر می شد. وقتی این عوامل دست بدست هم می دهند دسیسه های داخلی شروع می شود تا او را از بین ببرند.
قورولتای دوم را نادرشاه در نجف برگزار کرد. این قورولتای دارای اهمیت جهانی و برای تمامیت اسلام بود. علمای در نجف جمع شدند. نادرشاه بارها با آنان به صحبت پرداخت. البته قبلا هم نادر برای دیدار با آنان بارها به نجف رفته بود. برای جلب توجه علما، دستور داد تا بر بالای آستانه ی حرم امام علی متنی به ترکی حک کنند. اما ذهن آنان با رسوخ افکار و اندیشه های سنتی صفویه ضخیم تر شده بود. این را هم در پارانتز عرض کنم که متن ترکی حک شده بر ورودی حرم امام علی تا سالهای اخیر موجود بود و اینک به یمن سرمایه گذاری های کلان جمهوری اسلامی ایران از این دیوار پایین آورده شد؟! و بجایش شعری فارسی حک گردید! این درد را کجا باید برد؟
مستشرقین بسیاری در مورد نادرشاه کتاب نوشته اند از هنوی، ژزوئیت، مینورسکی، بازن و دهها نفر دیگر می توان نام برد. در ایران نیز کتاب های گوناگون با زوایای دید مختلف نگاشته اند، اما تکرار سخنان و اتهام های بیجا تاریخ را پر کرده است. در مورد مذهب او (شعبانی، ۱۳۵۹)، (بازن، ۱۳۶۵، ص۴۲) و (هنوی، ۱۳۸۳، ص۶۹)، اظهار نظرهای سبک و تکراری گفته اند.
نادرشاه ضمن توجه به مذهب، به مساله ی هویت زبانی مردم نیز توجه داشت و باور بر این داشت که صفویه (بویژه شاه عباس و شاهان بعد از او) با رفتارها و اعمال ضعیف خود (انتصاب عوامل فارس در مناصب مختلف) سبب انتشار هویت فارس در بین – حتا قیزلباشها نیز شده بود. او شیعه ی امامیه را مختص فارسها می دانست. برخی از مورخین سعی دارند نادرشاه را حنفی و سنی قلمداد کنند تا بدین وسیله او را از چشم شیعیان بیندازند. نادرشاه با لعن کنندگان و توهین به سنیان موافق نبود. در نزد او سنی و شیعه یکی بود و جزو اسلام شمرده می شد. البته فراموش نکنیم که اروپاییان با دسیسه چینی های مختلف به این اختلافات و دشمنی با دنیای اسلام می پرداختند. این بینش و شناخت، برخاسته از بیسوادی اوست؟ او بخوبی سیاست های اروپائیان را تشخیص می داد.
از دیگر کارهای نادرشاه تثبیت پرچم بود. در وسط پرچمی که نادرشاه داشت شیر با شمشیری که در دست داشت نمایان می شد و خورشید از پشت آن طلوع می کرد. هرچند این علامت با اختلافاتی از دوره ی غزنویان در قلمرو آنان رسم بود در زمان نادرشاه به همان شکلی درآمد که تا سال ۱۳۵۹ شناخته می شد و این پرچم متعلق به ترکان است.
نادر در تقابل با تبلیغات صفویه، کلاهی چهار لبه را با نام کلاه نادری (در تایید ضمنی خلافت چهارگانهی عامة یا جماعت) ترویج کرد که درست در برابر کلاه دوازده لبهی ارتش قزلباش (به نشان دوازده امام شیعه) قرار داشت. او میخواست به جدال خونین مذهبی میان شیعه و سنی در ذیل دین اسلام خاتمه دهد. همهی کسانی که در دشت مغان گرد هم آمده بودند میبایست به سندی مهر تایید بزنند که نشاندهندهی اجماع آنان بر ایده های نادر بود.
نادرشاه با دیگر اهالی دین ها نیز رفتاری نیکو داشته است. یاداشت های ابراهام گاتوغی گوس در یادداشت های خود از رفتار نیک نادرشاه با مسیحیان نوشته است و روایت چندی را آورده است که نشانگر برخورد احترام آمیز وی با اهالی ادیان را دارد. همچنین کمک مالی وی برای آبادی کلیساها نیز یادآوری کرده است. او می نویسد: “در وقت خروج، با نهایت رأفت و عطوفت کشیشان را وداع میکند و میگوید: از هیچ جهت وحشت نداشته باشید، زیرا که کلیسای شما به منزله خانه ی من و در تحت حمایت من است. احدی را قدرت ایذاء و مزاحمت شما نیست.”
نادر حکمی مشتمل بر اینکه کسی را حق نزدیک شدن به کلیسا و اذیت و آزار ساکنان محل نباشد نوشته، در آنجا باقی نهاد. دو فرمان هم بر حسب امر او صورت نگارش یافته است که یکی مربوط به خلیفهگری آبراهام است و دیگری مبنی بر اینکه آنچه سلاطین گذشته ایران، از قبیل مزارع و غیره، به اوچ کلیسا تفویض نمودهاند، ممضی و مجری و کما فی السابق مقرر باشد.
مینورسکی مینویسد که نادر نسبت به عیسویان سختگیر نبود. آبراهام نسبت به او اظهار خلوص و محبت قلبی میکند،اگرچه نتوانست از کوچ دادن عده ی کثیری ارامنه به خراسان جلوگیری کند و عاقبت آن مهاجرین در سپاه نادر داخل شدند.
در مورد رفتار شاه با یهودیان هم نمونههائی در دست است که ابتدا نسبت به آنان توجه کافی نمیشده، و بعدها که میرزا ابو القاسم شیخ الاسلام، وضع دشوار یهودیان کاشان را به خصوص به اطلاع او رسانیده، نسبت به گشایش سیزده کنیسه ی یهودی که قبلا بسته بوده، دستور لازم صادر میکند.
در”تاریخ یهود ایران” مینویسد که: “در زمان نادر شاه وضع هماهنگی یهودیان کاشان رو به بهبود گذارد، تا جائی که کاشان را تبدیل به یک اورشلیم کوچک گردانید. در نتیجه، کاشان در ابتدای قرن هیجدهم میلادی منشأ و مرکز روحانیون یهود برای همه ایران گردید. این وضع توسعه تحصیلات یهودیان کاشان مدت شصت سال ادامه داشت و ترقیاتی که یهودیان کاشان در امور بازرگانی و تولید ثروت بعدها پیدا کردند، بطوری که امروز در نقاط حساس دنیا از اروپا و امریکا تا آسیا توسعه و استقرار یافته، نتیجه ی پیشرفت فرهنگ یهود کاشان در عصر نادر شاه میباشد.” (ج ۳، ص ۴۷۰)
نادرشاه حتی باوجود کمکی که زرتشتی ها به افغانها در حمله به ایران کرده بودند با رئوفت و مهربانی برخورد کرد.
نادرشاه نامه به سلاطین ازبک و عثمانی را به ترکی می نوشت. همواره به ترکی سخن می گفت و تا اندازه ای با فارسی مخالف بود زیرا علمایی را که در برابرش ایستاده بودند فارس می دانست. او هم شیعه ی امامی را بصراحت شیعه فارسی می نامید، برای همین هم شیعه ی جعفری را در برابر آنان گذاشت.
احمد کسروی در کتاب «بخوانند و داوری کنند» همدلی فراوانی با نادرشاه دارد. کسروی خونریزی نادرشاه را ضرورت تاریخی می داند و به ناسپاسی ایرانیان در قبال یکپارچه کردن ایران اشاره می کند. برآورد کسروی از افکار عمومی آن است که اقبال بیشتر مردم همچنان به سلسلهی صفویه بوده است و نادرشاه با همهی خدمات بیسابقهاش شایستهی تاج و تخت دانسته نمیشد.
کسروی صوری بودن مراسم دشت مغان را نیز نشانهای از احترام نادرشاه به تودهی مردم میداند که گرچه نشستنش بر تخت شاهی حق طبیعی و بیرخاسته از لیاقت او بود، اما بزرگان کشور را گرد هم آورد و با گذاشتن احترام به آنان قدرت را به دست گرفت.
نادر شاهی تیزهوش، نکته بین و باتدبیر بود و دریافت که برای جکومت بر مردمی که نصف آن شیعه و نصف دیگرش سنی بودند تنها با آشتی بین این دو مذهب می تواند پیش ببرد.
نادرشاه ۱۲ سال سلطنت رسمی اش عمدتا به لشکرکشی گذشت و ملت و مملکت در طول سلطنش به آسایش نرسید. هزینه سنگین لشکرکشی، مالیات و خراج کمرشکن، تندخویی و عدم سیاسی بودنش موجب شد مشتی شورشی او را ترور کنند!
وضعیت سلسلهمراتب و کارکرد علمای شیعه
مناصب این دوره عبارت بودند از: ملاباشی، صدر، شیخالاسلام، قاضی، قاضی عسکر و سایر متولیان امور دینی که منابع مالی سرشاری در دست علمای شیعه قرار داشت. نادرشاه این مساله را تحت کنترل دولت در آورد. لذا مهاجرت علما به سرزمینهای مجاور آغاز شد. آشوب و ناامنی اجتماعی ناشی از تحولات سیاسی، باعث مهاجرت عده زیادی از مردم از جمله علما شد. جهت این حرکت صرفاً میتوانست سرزمینهای عراق یا هند باشد.
گزارشهای سفرنامه نویسان نیز خالی از دشمنی نبوده است و گزارش های آنان سیاست کشورهای اروپایی را شکل می داد. لذا اتهاماتی همچون منع تشریفات مذهبی، فروش مشروبات الکلی (کشیش ژزوئیت، ۱۳۷۰، ص۱۴۲)، اعتیاد خود نادرشاه به الکل و سوءاستفاده ی او از قوشون (فلور، ۱۳۶۸، ص۶۰ـ۶۱)، بی احترامی به علما و عدم توجه به سلسله مراتب آنان (براون، ۱۳۶۹، ص۳۲۳) را مطرح کرده اند.
نادرشاه ۱۲ شاه سلطنت کرد و پایتخت او مشهد بود. کارهایی که انجام داد عبارتند از:
رسمیت دادن به مذهب جعفری
نزدیک کردن مذاهب به هم
ایجاد پرچم سه رنگ امروزی
ارتقاء زبان ترکی به زبان دیپلماسی
حک سنگ نوشته های ترکی
بدست آوردن تمامیت سرزمین و قلمرو بزرگ امپراتوری
ارتباط با اروپا در حد مساوی با آنان
و . . . . .
نادرشاه نخستین بار ساخت کشتی های جنگی را آغاز کرد و نیروی دریایی قدرتمندی را پدید آورد. همچنین نخستین اسکناس ها را چاپ و منتشر ساخت و بخوبی در سراسر ایران رونق گرفت و کار بازرگانان ساده و سهل گردید. روی اسکناس ها این عبارت نوشته شده بود:
“حكم نادر، دئمه گؤتور” .
البته همه می دانیم که نخستین اسکناس جهان باز در ایران خودمان در زمان ایلخانیان و به نام چاو چاپ شده است و خالق آن در قرن هفتم صدرالدین زنجانی صدراعظم ایلخانیان بود.
نادرشاه خود در خدمت رواج زبان ترکی بود و همواره از اطرافیان خود سخن گفتن به ترکی را می خواست. برخی از تحلیل گران این امر را دلیل بیسوادی نادرشاه می خوانند.
توجه نادرشاه با گسترش زبان تورکی نیز دارای اهمیت است. دستور به حک اشعار و متون تورکی از کارهای ماندگار نادرشاه است. بالای در ورودی حرم امام علی در نجف این بیت ترکی را حک کرده بود:
“شاه جم حشمت دارا درایت، نادر دوران
که تخت دولت جمشیده وارثدور جهان اوزره”
امروز این بیت حذف و بجای آن بیتی به فارسی حک کرده اند. این امر جز تفرقه نتیجه ی دیگری نخواهد داشت.
در کلات نادری نیز کتیبه ای به زبان ترکی حک گردیده است که در بالای صخره ای در ساختمان خورشید موجود است و بالای “مین مچید داغلاری” – کوههای هزار مسجد واقع است. جای تعجب است که در طول سالیان درازی سعی می شد این کتیبه مخفی بماند و کسی از وجود آن خبردار نباشد. این سنگ نوشته دارای ۲۴ بیت است که سه بیت آن به عربی است و بقیه به ترکی. متن آن چنین است:
و . . .
این سنگ نوشته در بین سالهای ۱۱۵۵ – ۱۱۵۷ حکاکی شده است. بلندی سنگ نوشته ۱۵ متر است و سراینده ی آن “گلبن افشار” نام دارد که در دربار نادرشاه می زیسته است. ابیات زیر نیز از اشعار اوست:
دينله ايندي نوطقو كيم نه دئيرم اي دين اري
سئوميشم جان و كؤنولدن مصطفا و حيدري
گزمهزم هرگز جهاندا سرسري و سرسري
جعفرييم، جعفرييم، جعفري.
نادرشاه زبان دیپلماسی را نیز ترکی کرد و تمام نامه های او حتی به دولتهای اروپایی نیز به زبان ترکی است. کتاب های فراوانی در این دوره نوشته شده است. حتی برخی از علمای دینی به نگارش کتب تاریخی روی آوردند که البته نظر آنان بیشتر مخالفت با نادر و رواج دادن شایعه ها بوده است. در هر صورت اینها نیز جزو آثار مکتوب بشمار می آیند. اما ادبیات ترکی مورد توجه مردم بوده است بویژه دیوان های متعدد امیرعلیشیر نوایی که خود زاده ی خراسان بود مورد علاقه ی مردم واقع شده بود و در همین زمان شرح و توضیح شعر او رونق گرفت و دهها فرهنگ لغت ترکی به فارسی نوشته شد. مهمترین این آثار “سنگلاخ” است که منشی دربار نادرشاه – میرزا مهدی استرآبادی نوشته است که در عین حال کتابی تاریخی، ریشه شناسی و تاریخ ملت ترک است.
شاعرانی نیز در جای جای آذربایجان و خراسان دیوان های ترکی خلق کردند از جمله می توان نابی را در آذربایجان و مختومقلی را در ترکمن صحرا نام برد. هنر آشیقی هم رونق یافته و آشیق های معروفی چون خسته قاسیم نماینده ی این هنر مردمی در این عصر است. شاعران ترکی گوی نه تنها در آذربایجان، بلکه در همه جای ایران از شیراز و اصفهان و مازندران هم به زبان ترکی شعر سروده اند که تبریز بالاترین تعداد شاعران را نیز داراست.
البته بعد از قتل نادر، نوه ی او بر تخت نشست و ۵ سالی حکومت کرد ولی شورش تمام کشور را فرا گرفته بود.
اورمو افشار خانليقلاري
پیش از قاجار برخی از خانهای افشار تلاش کرده اند تا سلسله ی افشار را تداوم بخشند که برخی از این خانها عبارتند از:
فتحعلي خان افشار اورمولو
علي خان افشار اورمولو
محمدقولوخان افشار اورمولو
منابع:
لارنس لکهارت، نادرشاه، ترجمه: صادق رضازاده شفق، تهران، ۱۳۹۹٫
ولادیمیز مینورسکی، تاریخچه نادر شاه، ترجمه: رشید یاسمی، تهران، کمیسیون معارف، ۱۳۱۳٫
محمد کاظم مروی، عالمآرای نادری، سه جلد اول، تصحیح: دکتر محمد امین ریاحی، تهران، کتابفروشی زوار، ۱۳۶۴٫
میرزا مهدی استرآبادی، جهانگشای نادری، تصحیح: میترا مهرآبادی، تهران، ۱۴۰۰٫
مجموعه نسخههای خطی فرامین پادشاهان ایران، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران.
آبراهام گاتوغی کوس، منتخباتی از یادداشتها، ترجمه: عبد الحسین سپنتا / استیفان هانانیان، تهران، چاپخانه حبل المتین، ۱۳۳۰٫
ژنرال کیشمیش اوف، محاربات نادر شاه در هرات و قندهار و هندوستان،ترجمه مصطفی الموسوی،نسخه خطی کتابخانه ملی تهران.
دکتر حبیب لوی، تاریخ یهود ایران، تهران، کتابفروشی یهودا بروخیم، ۱۳۳۹٫
Hanway(Jonas),A historiel account of the British trade,vol.I.P.38
Otter(Jean),Voyage en Turquie et en Perse,vol.II,PP.14-15.
Abd al-Karim Kaehmiri,Voyage de I’Inde a? la Mekke,Trd.Langle?s,PP.88-92.
+ نوشته شده در یکشنبه نوزدهم تیر ۱۴۰۱ ساعت 5:54 توسط م. کریمی
|