تناسخ

رستم بهرادرزی[1]

کلمات کلیدی: خرمیان-تناسخ روح -رجعت بی­مرگی

مقدمه

درباره باورهای خرمیان و بابکیان به واژه­اي بر مي‌خوريم كه به نظر مي‌رسد بايد تجزيه و تحليل و تأمل بيشتري روي آن انجام شود، و آن واژه «تناسخ» مي‌باشد. در تعریف تناسخ آمده است آنگاه که انسان می‌میرد، روح او به جای انتقال به عالم آخرت، باز به این جهان برمی‌گردد و در جستجوی قالبی برای ادامه زندگی مادی خود، گاه در وجود نباتات، گاه در بدن حیوانات و گاهی در بدن انسان وارد می‌شود.

در مورد تناسخ مطالب متعددی در منابع مختلف تاریخی بخصوص در مورد مذهب خرمدینان و بابکیان تالیف گشته که این قهرمانان قیام خودشان را متصل به یک منبع قبل از خودشان وصل می­کردند.(1، ص.169) و تناسخ را یک نوع بی­مرگی قهرمان دانسته­اند. (2، ص.27)

بنابراين جهت اطلاع بيشتر، اشاره‌ي كوتاه به معني لغوي و مفهوم اين واژه مي‌كنيم. در لغت نامه دهخدا، كلمه تناسخ چنين تعريف شده است:

«تناسخ يعني زائل شدن، باطل ساختن، زائل شدن روح از قالبي و به صورت قالبي ديگر در آمدن خروج روح از قالبي و دخول آن در قالب ديگر كه رسخ نيز گويند.

ـ عبارت از تعلق روح است به بدن ديگر بعد از مفارقت آن از بدن اول بدون آنكه زماني فاصله شود. » (لغت نامه دهخدا ذيل كلمه تناسخ)

تناسخ به معنای برداشتن چیزی و گذاشتن چیز دیگری به جای آن یا تغییر دادن چیزی به چیز دیگر است واژه «نسخ» در علم فقه به معنای برداشتن حکمی در شریعت به وسیله حکم دیگر و جایگزین کردن حکم دوم است.

به نظر می­رسد خرمیان به خصوص پيروان بابك به تناسخ ارواح اعتقاد داشتند، اما بايد بدانيم كه علاوه بر بابكيان و پيش از آنان هم اعتقاد به تناسخ در آئين و مذهب دیگران هم وجود داشته و یا اين اعتقاد، به­خصوص در قيامهاي ايرانيان نمود بيشتري داشته است، این­گونه می­نماید كه انقلابی­ها خودشان را متصل و مرتبط با قهرمانان پيشين مي­دانستند و معتقد بودند كه اين روح قهرمان آرماني پيشينيان است كه در وجود شخصي، كه اينك قيامشان را هدايت مي‌كند، رسوخ كرده است. چنان­كه بعد از ابومسلم خراساني، همه قيام كنندگان بعدی معتقد بودند كه روح ابومسلم در قلبشان دميده شده است. غلامحسين يوسفي در اين مورد مي‌نويسد: ‹‹از عجيبترين آشوبهاي اين روزگار يكي هم آشوب راونديان است. اين گروه از مردم خراسان بودند و به تناسخ ارواح اعتقاد داشتند»(3، ص.169)

فراوانی این نسبت­های داده شده به قیام کنندگان، گویی محصول یک ماشین تبلیغاتی باشد که به سنباد، استادسيس و مقنع نيز تکرار شده است. از طرفی در میان قیام کنندگان نیز از این دستاویز مي‌خواستند خود جانشين قهرمانان گذشته قلمداد كنند و يادگار ديرين دلاوران كهن را زنده نگه دارند، در تبلیغات به کار می­رفته است. دوستان و پيروان ابومسلم به اين انديشه كه روح وي در مقنع حلول كرده است گرد وي جمع مي‌شدند و ياران جاويدان بن سهل به­گمان آنكه روان او، بر تن بابك رسوخ کرده است از ياري بابك دريغ نمي‌ورزيدند. (4، ص.235)

رسول رضوي در مورد مهدويت و اعتقاد جاويدانيان چنين نوشته است: «جاويدانيان به حضور مهدي(ع) معتقد بودند. مهدويت راسخ­ترين اصل اعتقادي آنها بوده است. »(5، ص.161)

با توجه به مطالب فوق و مطالعه در مورد ديگر قيام‌هاي بعد از اسلام، چنین بر می­آید كه در اكثر شورش‌هايي كه عليه اعراب صورت گرفته اعتقاد به تناسخ وجود داشته­است:

آيا اعتقاد به انتقال روح، دستاويز مهمي براي پايداري و استقامت در برابر متجاوزان زمان به شمار مي‌رفت؟ آیا اعتقاد به تناسخ قيام كنندگان را به پيروزي در آينده درخشان اميدوار مي‌ساخت؟

اينها شايد سوالاتي باشد كه در ذهن هر خواننده اين مطالب به­وجود آيد. بنابراين جهت پاسخ به سوالات مزبور، بايد گفت: اين عقيده يك نوع اميدواري در بين قيام كنندگان ايجاد مي‌كرد كه در بيشتر آئين‌هاي انقلابي ديده مي‌شود، گويا ناشي از اين اعتقاد بوده است كه قهرمان نمي‌ميرد مگر آنكه ريشه بيداد را بركند و داد را بر تخت بنشاند و چون از بد روزگار هيچ قهرماني فرصت اجراي اين كار را نمي‌يافت، ناچار معتقد مي‌شدند كه روان او در تن ديگري حلول مي‌كند

چنانكه مسعودي مؤلف مروج­الذهب مي‌نويسد. برخي مي‌پنداشتند كه ابومسلم نمرده است و نمي‌ميرد مگر آنكه جهان را از داد پر كند. و حتي تناسخ را زنده بودن مي‌دانند، نه نابودي.

تناسخ صورت ديگري از بيمرگي «قهرمان» است (6، ص.28- 27)

پس نه تنها اعتقاد به تناسخ استقامت و پايداري مبارزان را عليه بيگانگان افزايش مي‌داد، بلكه يك نوع اميدواري به آينده و پيروزي نزديك را نيز در وجود آنها زنده مي‌كرد؛ و شايد همين مرام و اعتقاد، در نهايت باعث پيروزي آنها مي­شد. درست است كه در اسلام تناسخ پذيرفته نيست، اما اين اعتقاد به مفهوم ديگري در ميان شيعيان وجود دارد، كه هميشه اميدوار به آينده درخشان هستند، و آن اعتقاد به ظهور منجي بزرگ عالم بشريت است. و در مرام آنان، پيروان واقعي و ادامه دهندگان راه راستين پيامبران و ائمه معصومين (ع) مي‌باشند. اين اعتقادات است كه ما را به آينده روشن و دور از هرگونه ظلم، استبداد، تجاوز و تبعيض و دنيایي داراي آزادي، برابري و برادري اميدوار مي‌سازد. همچنين ازگذشته بخصوص پس ازگسترش اسلام در ايران اعتقاد به معاد و جاودانگي در ميان ايرانيان باعث شده است كه در برابر ظلم و ظالم دست روي دست نگذاشته و به اميد اين‌كه روزي دادخواهي خواهد آمد. با اميد و پشتگرمي به دادگستر جهان، تلاش خود را در جهت رسيدن به اهداف عالي او انجام مي‌دهند و به زنده بودن روح و شهيد و شاهد ماندن قهرمانان و دلاوران خويش در راه احقاق حق، اعتقاد راسخ دارند. اين مرام و مسلك به ما، چه در زمان اسلام و چه قبل از آن، روحيه­ی پايمردي، استقامت و اميدواري بخشيده است. ضمن این­که باور به تبلور روح قهرمان شهید، به ویژه برای نسل حاضر و بازمانده، بیشتر التزام سیاسی و راهبردی است، و لذا در هیچ یک از منابع به اجرای مناسک «تناسخ» آنگونه که در هندوستان در طول تاریخ بوده و هست، اشاره­ای نمی­شود. مفاهیمی چون «رجعت» ویژگی­های خود را دارند. مورخان دربار خلفای عباسی و مورخان بعدی همان جمله­های تکراری و کلی گویی را استمرار بخشیده­اند. در مورد بابکیان مفهوم تناسخ بیشتر از روی جبر موقعیت است تا روایتهای اهل تسنن از بدعت­گری در دین و نکوهیدن آن!

بابکیان و ابزاری به نام «تناسخ» یا «رجعت»

تناسخ یعنی بازگشت دوباره روح پس از مرگ در جسمی دیگر ولی رجعت بازگشت روح به همان بدنی است که لحظۀ مرگ از آن جدا شده است. در جریان عزیر نبی در قرآن به چگونگی زنده شدن مردگان پس از مرگ اشاره شده است. (7، ص.؟)

زیرکی و شجاعت بابک در درجه اول محصول شرایط بود که خلفای عباسی درگیر در موضوع «امین» و «مامون» بودند و این هنگام (سال 200 هـ.ق) بابک می­بایستی به خیل داوطلبان دهقانی و از ستم به ستوه آمده شکل می­داد، تجهیزشان می­کرد، تمرین کارآموزی برگزار می­کرد تا آن مجاهدان از «مال و جان» گذشته در جنگهای متوالی و پر دامنه استقامت لازمه را در وجودشان نهادینه کنند. بابک در فرماندهی لشکریانش که روز به روز و ماه به ماه بر تعدادشان افزوده می­شد نیاز به تجهیز معنوی و روانی و باورمندی انقلابی­هایش را داشت تا در فراز و فرود جنگها از هم نگسلند و دچار بحران نشوند. بابک در مقام مقایسه با دشمنانش نه چون خلیفه دستی بر خراج و خمس و عشر و مالیات داشت و نه در بازار برده فروشان بغداد، بصره و سامرا سهمی داشت. بابک از موالیان و سرکردگان خزیده به دربار و شرکت­های چند ملیتی ترک و شاهزادگان ایرانی بهره­ای نداشت و تنها تکیه­گاهش در آن موقعیت، یارگیری از توده­های به ستوه آمده بود. اگر جنگ بر علیه سلطه تازیان و موالی­های ایرانی­اش در نزد مخالفان شرایط، نظیر سیاه­جامگان که اولویت­شان جنبه دینی فرق شیعه و خوارج در خراسان و سیستان داشت، اولویت بابک بر انداختن هر نوع رژیم بهره­کشی از طبقات فرودست بود. اگر شاهزادگانی چون مازیار، افشین و طاهر در پی استقرار دولت طبقاتی ساسانی بودند، آرمان بابک براندازی رژیم مقاطعه­کار عباسی و شرکایش اعم از سهل بن سنباط ارمنی، بغا یا افشین شاهزاده اشروسنه و مازیار (محمد) عامل خلیفه در ولایات طبرستان بود. برخاستن بابک مقارن آشوبهای رنگارنگ بود که هیچ یک آرمان ستمدیدگان و تهی­دستان نبود: «نخستین پیروزیهای سیاسی ایرانیان در بر انداختن بنی­امیه به سرداری ابومسلم خراسانی و بر سر کارآوردن خلفای عباسی با وزارت شخصیتهای ایرانی و ترویج فکر و استقرار مکتب معتزلی بود که اساس عقیده­ی شیعه شد، سپس شکست دادن و کشتن امین خلیفه از پدر و مادر عربی، در بغداد به وسیله طاهر حسین و بر سر کار آوردن مامون خلیفه از مادر ایرانی، در مرو به دست طاهر حسین و فضل بن سهل بود. این پیروزی سیاسی ایرانیان، با سیاست حاکمیت خاندان عباسی و اشراف عرب برخورد پیدا کرد و اکثر سنی­ها و به طور کل اعراب از استقرار حکومت مامون که برادر خود امین را به­دست بزرگان ایرانی مقتول ساخته بود ناراضی شدند. مامون برای مقابله با این نارضایتی اعراب متعصب بیش از پیش به شیعیان میانه­رو تکیه کرد و تن به ولیعهدی علی ابن موسی الرضا داد که به وسیله فضل بن سهل به او تحمیل شده بود. ولی چندان نکشید که این سیاست با عکس­العمل سنیان و اعراب و طرفداران متعصب خاندان عباسی، و قیام مسلحانه در بغداد و دیگر سرزمینهای عربی روبرو شد. بدین سبب مامون به ناچار جهت سیاست خود را تغییر داد و به نیرنگ و توطئه فضل ابن سهل را کشت و بعد علی ابن موسی­الرضا را هم مسموم کرد و به قتل رسانید و از زیر بار پیروی کامل از ایرانیان شانه خالی کرد و مقر خلافت خود را نیز در بغداد قرار داد... »(8، ص117). بابک به یتیمی بزرگ شده به ناگهان می­بایست امید و آرزوی لشگریان جاویدان بن شهرک را استمرار می­بخشید و «کاری که کس نکرده بود...» را می­کرد. و بر حسب کاردانی دختر جاویدان و یا وصیتی که او کرده بود، مسئولیت فرماندهی را به دست می­گرفت. اگر از موضوع تناسخ و حلول روح­های دیگر در کالبد مردان دیگر تکرار می­شد حکایت از آیین و مسلک داشت که در این زمینه هتاکانی چون خواجه نظام­الملک هم قلم­فرسایی نکرده است: «... برتولد اشپولر نهضت خرم­دینان و بابکیان را ادامه پیکارهای پیروان مقنع و پیروان مزدک و کسانی که ناخرسندی­های اقتصادی داشتند، می­داند». وی می­نویسد: بعضی اصولی که خرم­دینان تبلیغ می­کردند جنبه اشتراکی داشت در حالی که از لحاظ اعتقادات دینی هم اهل تسامح بودند. (9، ص.303) امر مسلم این بوده که جاودان بن شهرک، شاگردی را که خود از مادرش (بابک) استخدام کرده بود و او را به هوشمندی و تهور و کاردانی نامیده و در میان لشگریان قرار داده بود به فرماندهی می­رسید. عنوان کردن حلول روح یا هر انگ زدن دیگر اگر از روی تعصب مورخان نبوده باشد، ناشی از حدس و گمان­شان بوده است: «... در ترجمه کتاب فرق­الشیعه نوبختی آمده: گزافه­گویی را خرم­دینان آغاز کردند که گفتند امامان در عین حالی که خدایند، پیامبر و فرستادگان خدا و فرشتگان نیز می­باشند. آنان در پیرامون صور ظلی و تناسخ روان سخن­ها گفتند و قایل به دور ( و گردش روان در بدن­ها شدند) و روز رستاخیز و باز پسین و شمار را باطل شمردند. ایشان پنداشتند که سرایی جز این گیتی نیست و معنی قیامت و رستاخیز، بیرون شدن روان از تن و اندر آمدن در بدنی دیگر است. اگر نیکو کار باشند نیکی ببینند، و اگر بدرفتار بودند به رنج و بدی افتند و به تن­هایی که اندر آمده­اند یا شادمان زیسته و یا در شکنجه و آزار باشند. چنان که پندارند آن بدن­ها بهشت و دوزخ ایشان است و چندان که زیند از پیکری به پیکر دیگر جای به جای شوند. چون در تن مردمان نیک سرشت در آینده شادکام و نیک­انجام باشند، و اگر در پیکرهای زشت چون سگان و بوزینگان و خوکان و ماران و کژدمان و خزدگان و سرگین­گردانان جایی گزینند، در رنج و آزار می­باشند...». (10، ص.305-304) از طرفی در همین نوشته مورخ ابتدا از اتهام­ها می­گوید و در انتهای متن به پرگویی دچار شده و هذیان­واره را تحویل خواننده داده است. هر چند در مجموع چهارچوب تناسخ ادیان هندی را به اجمال توصیف کرده است. لازم است به جایگاه نویسندگان تاریخ خلفا هم نظری بیندازیم که اغلب از روی درماندگی و عدم امنیت مطالبشان را نوشته­اند و در مواردی هم افتراها و تهمت­های­شان را چنان پر و پیمان گرفته­اند تا صله­ی به دست آمده­شان هم سنگین و کامل باشد: «...در آن روزگاران چون حکام، ولی نعمت اهل قلم و روشنفکران بودند و بر زندگانی و روزی دبیران و خبرنویسان و تاریخ نگاران و شاعران غیر آزاده خداوندگاری داشتند! هر آن چه از امور مصالح خویش را بر مراد می­دیدند به آنان تقریر می­کردند چنان که دبیران از بیم جان و خانمان نه فقط نمی­توانستند سخنان شورش­گران و مخالفان را منعکس سازند بلکه برای تحکیم موقعیت خود و گاه برای خوشایند خداوندان دولت و ولی نعمت­های خود به توده­های قیام کننده ناسزا هم می­گفتند و برایشان اتهام­های ناروا و دور از حقیقت وارد می­کردند و درباره­شان سخنان خلاف واقع می­نوشتند. از جمله وزیری بزرگ و فاضل چون خواجه نظام­الملک مخالفان را سگان، حرامزادگان و کافران خدانشناس خوانده است و به نهضت­های مردمی تاریخ از مزدک روحانی شهید گرفته تا بابک خرم­دین بدترین و نارواترین اتهام­ها را وارد آورده است. ... (11، ص.303)» و به این­گونه است اتهام باور به تناسخ در نزد بابکیان هم نمی­تواند خالی از غرض و مرض باشد... و چون بابک معروف­ترین و انقلابی­ترین رهبر قیام آزادگی بود، بیش از دیگرمبارزان مورد اتهام دستگاه فاسد عباسیان و شرکای ایرانی و... واقع می­شد. بنابراین ترکان هرگز بت­پرست و اشیأ و حیوان پرست نبودند و حتی پیش از اسلام نیز خداپرست (تانری- تاری) پرست بودند که این به مفهوم گبرگرایی ساسانیان و هخامنشیان نبوده است.

نتیجه گیری

در شرایط تحمیل جنگ، مصادره اموال و استیلای قومی بر آذربایجان، فرصتی بای فلسفه­پردازی بابک موجود نبوده است تا رساله­هایی در باره «تناسخ» و «رجعت» و ... منتشر کنند و یا موعظه­های طولانی و تکراری ترتیب بدهند. در واقع کسی هم از مردم آذربایجان چنان انتظاری از بابک فرمانده دفاع مردمی نداشتند. بنابه کثرت منابعی که از نظر گذراندیم، در میان مردم آذربایجان تقریباً از دهه­ی سوم قرن اول هجری قمری اسلام پذیرفته شده بود. هر چند دیرپایی امورفرهنگی هم غیرقابل کتمان هست.

منابع

1 رحيمي، مصطفي: ديدگاهها. تهران: انتشارات امیرکبیر، 2536، چاپ دوم، ت ص 246.

2 يوسفي دكتر غلامحسين: ابومسلم سردار خراسان. تهران:انتشارات فرانكلين، 2536، چاپ دوم، ت ص 243.

3 همان.

4 همان.

5 رضوی، رسول: بابک و نقد تاریخی. تبریز: انتشارات امین آذربایجان،1380، چاپ اول، ت ص341.

6 رحيمي، مصطفي: ديدگاهها. تهران: انتشارات امیرکبیر، 2536، چاپ دوم، ت ص 246.

7 بقره، آیه ۲۵۹.

عُزَیر از پیامبران قوم بنی‌اسرائیل بود وی به امر خدا در سن جوانی از دنیا رفت و پس از صدسال زنده شد. در قرآن در سوره توبه آیه ۳۰ نام وی یک بار آمده است. اما در جای دیگر قرآن نیز به وی اشاره‌ای شده است. در دوره وی بخت­النصر پادشاه بابل، بیت­المقدس محل سکونت بنی‌اسرائیل را ویران کرد و آنان را به بابِل به اسارت برد. در یهودیت، عزیر احیا کننده تورات معرفی شده است.

8 انصاف­پور غلامرضا: روند نهضت­های ملی و اسلامی در ایران. تهران: سازمان انتشارات و آموزش اسلامی، 1359، ص 117.

9 همان.

10 همان.

11 همان.


[1] دانشجو دکترای تاریخ، آکادمی جمهوری آذربایجان

ildirim_223@yahoo.com---guneyliildirim@gmail.com